English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 143 (7 milliseconds)
English Persian
tringular planar molecule مولکول سه گوش مسطح
Search result with all words
trigonal planar molcule مولکول مسطح مثلثی
Other Matches
evolute بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
molecules مولکول
molecule مولکول
polar molecule مولکول قطبی
asymmetric molecule مولکول بی تقارن
gaint molecule درشت مولکول
macromolecule درشت مولکول
atomicity تعداداتمهای یک مولکول
gram molecule مولکول گرم
nonpolar molacule مولکول ناقطبی
monoatomic molecule مولکول تک اتمی
diatomic molecule مولکول دو اتمی
linear molecule مولکول خطی
gramme molecule مولکول گرم
moles مولکول گرم
mole مولکول گرم
homomolecule جور مولکول
quasi molecule شبه مولکول
replicating molecule مولکول همتاساز
gram molecular volume حجم مولکول- گرم
macromolecular chemistry شیمی درشت مولکول
heteroatomic molecule مولکول ناجور اتم
homoatomic molecule مولکول جور اتم
gram moleculare weight وزن مولکول گرم
semipolar molecule مولکول نیم قطبی
polyatomic molecule مولکول چند اتمی
diatomic دواتمی دارای دو اتم در هر مولکول
dicarbopylic دارای دو اتم کاربوکسیل در هر مولکول
square pyramidal molecule مولکول هرمی مربع القاعده
trigonal bipyramidal molecule مولکول دو هرمی مثلث القاعده
homonuclear diatomic molecule مولکول دو اتمی جور هسته
tabulates مسطح
planes مسطح
planing مسطح
tabulated مسطح
tabulate مسطح
level مسطح
levels مسطح
levelled مسطح
leveled مسطح
planed مسطح
flat مسطح
even مسطح
plainest مسطح
plains مسطح
planar مسطح
flattened مسطح
plainer مسطح
flattest مسطح
plane مسطح
plain مسطح
flat ground زمین مسطح
square planar مسطح مربعی
plane figure شکل مسطح
flat arch قوس مسطح
flat pass رخده مسطح
flat roof بام مسطح
level land زمین مسطح
map chart نقشه مسطح
planar complex کمپلکس مسطح
planar configuration پیکربندی مسطح
plane wave موج مسطح
flatfoot مسطح شدن کف پا
flatbed scanner پویشگر مسطح
level point نقطه مسطح
flatbed plotter رسام مسطح
flat weld جوش مسطح
rase مسطح کردن
flat pack بسته مسطح
campaigning زمین مسطح
clearings مکان مسطح
planing صاف مسطح
planes صاف مسطح
campaigned زمین مسطح
planed صاف مسطح
plane صاف مسطح
plateau زمین مسطح
plateaux زمین مسطح
flatly بطور مسطح
portfolios کانتینر مسطح
portfolio کانتینر مسطح
campaign زمین مسطح
clearing مکان مسطح
piggybacks واگن مسطح
piggyback واگن مسطح
campaigns زمین مسطح
flatware فروف مسطح
plateaus زمین مسطح
tabulate مسطح کردن
leveled مسطح کردن
tabulates مسطح کردن
levels مسطح کردن
levelled مسطح شدن
levelled مسطح کردن
leveled مسطح شدن
arch flat طاق مسطح
tabulated مسطح کردن
level مسطح شدن
level مسطح کردن
levels مسطح شدن
area weight balance ترازوی مسطح
tableland زمین هموار و مسطح
plano convex lens عدسی مسطح- محدب
plano concave lens عدسی مسطح- مقعر
planisphere جهان نمای مسطح
planed سطح تراز مسطح
terraced roof پشت بام مسطح
flat panel display صفحه نمایش مسطح
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
to level off مسطح شدن [ناحیه ای]
door panel بخش مسطح درب
planing سطح تراز مسطح
plane polarized light نور قطبیده مسطح
linear polarized light نور قطبیده مسطح
plane سطح تراز مسطح
planes سطح تراز مسطح
sinusoidal projection نقشه جهان نمای مسطح
raft دگل قایق مسطح الواری
flat bed plotter رسام با بستر تخت مسطح
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
boarded تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
rafts دگل قایق مسطح الواری
planation مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
holm زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
platelet جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
plasma panel display وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
diaper [نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
chimney-bar [نعل درگاه برای شومینه که اغلب از آهن مسطح به شکل اچ یا تی است.]
conical flow تئوری جریانهای مافوق صوت روی صفحات مسطح گوشه دار
mortarboard کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
mortarboards کلاه مسطح چهارگوش و مشکی رنگ که اساتید و فارغ التحصیلان بر سر میگذارند.
gas plasma display صفحه نمایش مسطح که براساس اصولی هماننداصول تابلوهای نئون کارمیکندfraxinella
notebook computer یک کامپیوتر کوچک به اندازه یک چمدان که از یک نمایش کریستال مایع و مسطح استفاده میکند
plano concave از یک طرف مسطح و از طرف دیگر مقعر
ranged عبور کردن مسطح کردن
range عبور کردن مسطح کردن
ranges عبور کردن مسطح کردن
flatten مسطح کردن بیمزه کردن
flattens مسطح کردن بیمزه کردن
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com