English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (7 milliseconds)
English Persian
official communications مکاتبات اداری
Other Matches
bureaucreacy رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
administrative wheeled vehicle fleet کاروان خودروهای اداری خودروی اداری
bureaucracies تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucracy تاسیسات اداری حکومت اداری
bureaucrasy حکومت اداری تاسیسات اداری
correspondence مکاتبات
correspondences مکاتبات
correspondence مکاتبه مکاتبات
correspoundence مکاتبات تشابه
cryptocorrespondence مکاتبات رمزی
correspondences مکاتبه مکاتبات
cryptosecurity حفافت مکاتبات رمزی
dealing مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
cryptorelated informations اطلاعات مربوط به مکاتبات رمزی
cryptocompromise به خطر انداختن مکاتبات رمز
mail order house تجارت خرده فروشی بوسیله مکاتبات پستی
workdays ایام کار اداری ساعات کار اداری
workday ایام کار اداری ساعات کار اداری
basic communication گزارش یا مدرک اولیه مکاتبات اولیه
privileged communication مکاتبات یا ارتباطاتی که برمبنای اطمینان صنفی با وکیل دادگستری به وجود می اید ووی مجاز به افشای انهانیست بذور کلی هر نوع نامه و مکاتبهای که به دلائل قانونی نباید گشوده و فاش شود
administerial اداری
departmental اداری
official اداری
administrative اداری
bureaucrat اداری
bureaucrats اداری
formal اداری
executory اداری
officialism سیستم اداری
office computer کامپیوتر اداری
office hours ساعات اداری
office work کار اداری
overhead gharges هزینه اداری
prefectoral وابسته به اداری
prefectorial وابسته به اداری
prefecture حوزه اداری
administrative services خدمات اداری
service element عنصر اداری
office building ساختمان اداری
management expenses مخارج اداری
departmental intelligence اطلاعات اداری
departmentally ازلحاظ اداری
administration building قسمت اداری
malfeasance خطای اداری
a white collar job کار اداری
office chair صندلی اداری
office chair مبل اداری
administrative channels طرق اداری
officialdom سیستم اداری
administrative flight هواپیمای اداری
bureaucrats مامور اداری
administrative escort ناو اداری
administrative law قوانین اداری
administrative law حقوق اداری
administrative movement حرکت اداری
officially از طریق اداری
administrative channels مجاری اداری
administrative command یکان اداری
administrative command فرماندهی اداری
administrative flight پرواز اداری
administrative budget بودجه اداری
administrative approval موافقتنامه اداری
administrative capacity فرفیت اداری
administration building ساختمان اداری
unofficial غیر اداری
bureaucrat مامور اداری
administrative net شبکه اداری
administrative order دستور اداری
administratively بطور اداری
bureaucreat گماشته اداری
red tape فرمالیته اداری
bureau هیئت اداری
administrative march راهپیمایی اداری
bureaus هیئت اداری
business hours ساعت اداری
administrative tribunal دادگاه اداری
paperwork تشریفات اداری
administrative services قسمتهای اداری
administrative publications نشریات اداری
circular letter بخشنامه اداری
circular letter نامه اداری
administrative escort ناو اسکورت اداری
out of [outside] office hours خارج از ساعات اداری
deck department قسمت اداری ناو
administrative data processing پردازش دادههای اداری
provisional order دستور موقت اداری
office swivel chair صندلی گردان اداری
extra official بیرون ازوفایف اداری
office information system سیستم اطلاعات اداری
Outside office hours. خارج از وقت اداری
officialism رسمیت مقررات اداری
administrative landing پیاده شدن اداری
placeman صاحب منصب اداری
key personnels کادر اداری اصلی
service echelon رده اداری و خدماتی
general administration cost هزینه عمومی اداری
bureaucratic وابسته به امور اداری
officer مامور کارمند اداری
officers مامور کارمند اداری
bureaucracy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
services قسمتهای اداری ادارات نظامی
bureaucracies رعایت تشریفات اداری بحدافراط
formally مقررات رسمی یا اداری فاهرا"
superstructure سازمانهای اداری ومدیریه کشور
formal مقید به اداب ورسوم اداری
ministerial وابسته به وزیر یا کشیش اداری
superstructures سازمانهای اداری ومدیریه کشور
administrative shippings ارسال اماد به طریق اداری
genitourinary وابسته به دستگاه اداری تناسلی
disciplinary court دادگاه انتظامی محکمه اداری
administrative lead time زمان اداری دریافت اماد
administrative storage انبار کردن به طریق اداری
administrative(financial,legal)process. جریان اداری (مالی .حقوقی )
red tapism رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucrasy رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucrats فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
administrative acceptees پرسنل قبول شده از نظر اداری
bureaucrat فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
generals شرکت مربوط به امور اداری اصلی
general شرکت مربوط به امور اداری اصلی
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
administrative segregation زندانی کردن به طور انفرادی تفکیک اداری
admin تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
fiscal station قسمت اداری یا مالی که در یک سلسله به ترتیب شماره قرارگرفته باشد
nihilism اعتقاد به تباهی وفساد دستگاههای اداری ولزوم از بین رفتن انها
capitulary عضو دستهای درکلیسا مجموعه دستورهاوایین نامههای اداری وشرعی سرلوحه
federal government دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
workflow نرم افزار طراحی شده برای بهبود جریان متنهای الکترونیکی در یک شبکه اداری از یک کاربر به دیگری
nepotism انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
interdict حکم نهی حکم اداری
office automation خودکارسازی اداری خودکارسازی دفتری
apparatus [machinery] سازمان [سازمان اداری ]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com