Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
Unless the contray is proved .
مگر اینکه خلافش ثابت شود
Other Matches
cut down to size
<idiom>
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
theory of epigensis
فرض اینکه نطفه بوجودمیایدنه اینکه ازپیش بوده وپس ازمواقعه
static employment
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
provided he goes at once
بشرط اینکه بی درنگ برود مشروط بر اینکه فورا برود
standing orders
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
sampled
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing
ثابت دستورالعمل ثابت
steady
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fixes
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
unless
جز اینکه
howbeit
با اینکه
in spite of the face that
اینکه
save that
جز اینکه
in order to ...
تا
[اینکه ]
in order that
تا اینکه
so as to
تا
[اینکه ]
the fact that
اینکه
up to/till/until
<idiom>
تا اینکه
or
یا اینکه
on the supposition that
بخیال اینکه
pray consider my case
تمنی اینکه
owing to the fact that
به واسطه اینکه
in view of
<idiom>
به خاطر اینکه
because
برای اینکه
for
برای اینکه
whilst
ضمن اینکه
instantly
به محض اینکه
ere
قبل از اینکه
inorder to
برای اینکه
hent
ربودن تا اینکه
owing to the fact that
نظر به اینکه
the reason why
دلیل اینکه
that's that
اینکه از این
the reason why
علت اینکه
on the supposition that
بتصور اینکه
in order that
برای اینکه
to the end that
برای اینکه
wherein
دراثنای اینکه
to the end that
تا اینکه بقصداینکه
insomuch
نظر به اینکه
in order to ...
برای
[اینکه]
to sum up
خلاصه اینکه
whereas
نظر به اینکه
even though
ولو اینکه
than
تا اینکه بجز
notwithstanding
باوجود اینکه
In view of the fact that … whereas …
نظر به اینکه
Despite the fact that…
با وجود اینکه
save that
الا اینکه
so that
برای اینکه
as if
مثل اینکه
instead
بجای اینکه
in view of the fact that
نظر به اینکه
providing
مشروط بر اینکه
so as to
برای
[اینکه]
as thought
مثل اینکه
as though
مثل اینکه
as soon as
بمحض اینکه
forasmuch as
نظر به اینکه
whenas
بعلت اینکه
what with
<idiom>
برای اینکه ،درنتیجه
there is nothing for it but to
چارهای ندارد جز اینکه
i maintain
قائل هستم به اینکه ...
as respects ...
درباره ...
[با توجه به اینکه... ]
in one world
خلاصه اینکه مختصرا
Not to mention the fact that …
حالا بگذریم از اینکه...
not to say ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
though
گرچه هرچند با اینکه
as respects
با توجه به اینکه اما
as regards
با توجه به اینکه اما
inorder to
به خاطر اینکه برای
in one word
خلاصه اینکه مختصرا
in order that he may go
برای اینکه برود
in a word
خلاصه اینکه مختصرا
not to mention ...
<idiom>
به اضافه اینکه ... است
in order that i may go
برای اینکه بروم
inadvisably
بدون اینکه صلاح باشد
in orders that it may beeasier
برای اینکه اسان تر شود
instead of doing
بجای اینکه انجام بدهند
instead of working
بجای اینکه او کار بکند
You are asking for it. You are sticking your neck out.
مثل اینکه تنت می خارد
adside from
صرفنظر از اینکه گذشته از این
whereas
بادر نظر گرفتن اینکه
Supposing that is the case .
بفرض اینکه اینطور باشد
much as I'd like to
<idiom>
با اینکه اینقدر دوست دارم
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
the instant i saw him
بمحض اینکه اورا دیدم
that is no new
اینکه خبر تازهای نبود
iimmediately he saw me
بمحض اینکه مرا دید
You seem to expect something for good measure !
مثل اینکه حالاناز شست هم می خواهی !
Depending on how late we arrive ...
بستگی به اینکه ساعت چند ما می رسیم ...
authentication
اطمینان از اینکه چیزی صحیح است
it is not true that he is dead
اینکه میگویند مرده است حق ندارد
incomparably
بدون اینکه نظر داشته باشد
It seems I am not welcome (wanted) here.
مثل اینکه من اینجا زیادی هستم
He is very primitive and uncuth .
مثل اینکه از پشت کوه آمده
approving
تصور اینکه چیزی خوب است
irrelevantly
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
approves
تصور اینکه چیزی خوب است
combatable
قابل اینکه باان نبردیاضدیت کنند
we eat that we may live
میخوریم برای اینکه زنده باشیم
benifit of elergy
امتیازروحانیون برای اینکه شرعامحاکمه شوند
euphonically
برای اینکه بگوش خوش ایندباشد
approve
تصور اینکه چیزی خوب است
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
our offer to render a service
حاضر شدن ما برای اینکه خدمتی بکنیم
dut of court
ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
After his discharge from the army, he came to Tehran .
پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
it was beneath my notice
شایسته اینکه اعتنایی بان کنم نبود
forbids
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
forbid
بیان اینکه چیزی نباید انجام شود
I am glad to see you up and about.
خوشحالم از اینکه شما را سر پا وسر حال می بینم
take a stand on something
<idiom>
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
Unless otherwise stated .
مگر اینکه خلاف ( عکس ) آن اظهار گردد
quality
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
hylotheism
اعتقاد به اینکه خدا و ماده یکی هستند
i sort of feel sick
مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
There is still time before I go.
هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at the owner's risk
با قید اینکه هرگونه خسارت بعهده مالک
qualities
بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
unless otherwise prescibed
[by the doctor]
مگر اینکه
[پزشک]
نسخه دیگری نوشته
It's good to see you again.
خیلی خوشحالم از اینکه شما را دوباره میبینم.
failures
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
learn to walk before yaou run.
<proverb>
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
humoralism
اعتقاد به اینکه امراض نتیجه فساد اخلاط است
mutual terms
شرایطی که بموجب ان دو تن بجای اینکه پول بدهند کارمیکند
wait up for
<idiom>
به رختخواب نرفتن تا اینکه کسی برسد یا اتفاقی بیافتد
mercerize
موادشیمیایی زدن به پارچههای نخی برای اینکه حریرنماشوند
think little of
<idiom>
تصور اینکه چیزی یا کسی مهم یا باارزش است
Looks likes he is asking for trouble . looks like he is sticking his neck out .
مثل اینکه سرش به گردنش ( تنش ) زیادی می کند
. Why,what was the harm?
چرا اینکه دیگر ایرادی نداشت؟ ( بعنوان اعتراض )
adoptionism
اعتقادبه اینکه عیسی فرزندخوانده خدا است نه پسرحقیقی او
You wI'll fail unless you work harder .
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
germtheory
فرض اینکه میکروب وسیله واگیره ناخوشی است
open
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
failure
شروع مجدد یک فرآیند یابرنامه پس از اینکه رخ داد و تصحیح شد
polarity
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
second-guess someone
<idiom>
حدس اینکه یکی دیگه چه کاری انجام میداد
opened
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
opens
به جای اینکه یک پرسش به آدرس تابع انجام شود
checks
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
except as otherwise provided
مگر اینکه به طور دیگر قید شده باشد
check
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
checked
بررسی اینکه یک پروتکل کد حرف و فرمت آن صحیح هستند
without lifting a finger
بدون اینکه به چیزی دستی بزند
[اصطلاح روزمره]
To see her
[The sight of her]
gives me a pang in my heart.
وقتی که او
[زن]
را میبینم مانند اینکه نیش به قلبم می زنند.
bridge
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridged
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
bridges
تط ابق اجزای ارتباطی تا اینکه قط ع برق با حداقل برسد
polarities
تعریف اینکه سیگنال الکتریکی مثبت است یا متن
without lifting a finger
بدون اینکه اصلا کاری بکند
[اصطلاح روزمره]
inalterable
ثابت
stable
ثابت
changeless
ثابت
stables
ثابت
fix
ثابت
resolute
ثابت
incommutable
ثابت
fixed bridge
پل ثابت
truest
ثابت
hard and fast
ثابت
indelible
ثابت
unshaken
ثابت
equable
ثابت
immovable
ثابت
stationary
ثابت
truer
ثابت
true
ثابت
unswerving
<adj.>
ثابت
sustained
ثابت
thetic
ثابت
thetical
ثابت
pegged
ثابت
undeviating
<adj.>
ثابت
loyal
ثابت
sustain
ثابت
steadiest
ثابت
steadies
ثابت
constant
ثابت
constants
ثابت
steady
ثابت
sustains
ثابت
settled
ثابت
leger or ledger
ثابت
fixes
ثابت
patting
ثابت
patted
ثابت
pats
ثابت
pat
ثابت
fixing
ثابت
steadying
ثابت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com