Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
interindividual
میان فردی
interpersonal
میان فردی
Search result with all words
bill of rights
منظور هرسندی است که در ان از حقوق و ازادیهای فردی و اجتماعی سخن به میان اید و معمولااین چنین سندی بعد ازانقلابات بزرگ و یا تغییررژیم و یا تغییر قانون اساسی وجود پیدا میکند
interpersonal conflict
تعارض میان فردی
Other Matches
medoterranean
واقع در میان چند زمین میان زمینی
futtock
میان چوب میان تیر
intervenient
در میان اینده واقع در میان
individual
فردی
subjective
فردی
individuals
فردی
idiosyncrasy
خصیصه فردی
individual ownership
مالکیت فردی
libertarians
طرفدارازادی فردی
Every individual in the society should . . .
هر فردی درجامعه با ید ...
idiosyncrasies
خصیصه فردی
personal pace
اهنگ فردی
single entry
حسابداری فردی
personal right
حقوق فردی
patterns
خصوصیات فردی
individual differences
تفاوتهای فردی
libertarian
طرفدارازادی فردی
pattern
خصوصیات فردی
ontogeny
پدیدایی فردی
ontogency
تکوین فردی
hexastich
قطعه شش فردی
personalism
فلسفه فردی
intraindividual
درون فردی
individualization
فردی ساختن
intrapersonal
درون فردی
individuality
وجود فردی
ontogenesis
پدیدایی فردی
interpersonal coherence
انسجام بین فردی
personal tempo
اهنگ فردی
individual responsibility
مسئوولیت فردی
aptitude tests
ازمون قابلیت فردی
units
نفر عدد فردی
pinned
عدد شناسایی فردی
unit
نفر عدد فردی
pattern
الگو صفات فردی
autecology
بوم شناسی فردی
aptitude test
ازمون قابلیت فردی
personal data sheet
برگه اطلاعات فردی
personal distribution
توزیع درامد فردی
libertarianism
طرفداری از ازادی فردی
pin
عدد شناسایی فردی
individual demand schedule
جدول تقاضای فردی
patterns
الگو صفات فردی
pinning
عدد شناسایی فردی
individualism
اصول استقلال فردی
individuals
اختصاصی فردی یک نفر سرباز
streakiest
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streaky
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
streakier
دارای اخلاق وخصوصیات فردی
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
individual
اختصاصی فردی یک نفر سرباز
individualism
اصول ازادی فردی در سیاست واقتصاد
chandler
فردی که تدارکات کشتی راانجام میدهد
IRA
مخفف حساب پس انداز بازنشستگی فردی
individualized
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualize
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualising
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualises
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizing
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
miscegenation
ازدواج سفید پوست با فردی ازنژاد دیگر
individualised
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
individualizes
منفرد ذکر کردن بصورت فردی در اوردن
security specialist
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
libertarian
طرفدارآزادی
[جدا از حکم دولت]
فردی
[فلسفه]
[سیاست]
accommodation bill
براتی که جهت کمک یا ضمانت فردی تهیه میگردد
squeezer
فردی که مداری را در شکل اصلی برگ ان طرح ریزی کند
maul
روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauled
روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauling
روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
mauls
روش قدیمی جلوگیری از کسب امتیاز با دفاع فردی یاگروهی
sysop
فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
personal assistant
فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
individualism
اعتقاد به اینکه حقیقت ازجوهرهای منفردی تشکیل یافته است خصوصیات فردی
hacker
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
hackers
فردی که علاقه بکار کامپیوترندارد اما از طریق سعی وخطا می خواهد ان را فراگیردهواخواه
psychophysics
علم روابط میان روان وتن علم روابط میان روان شناسی وفیزیک
oddest
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
odder
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
odd
سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای آن باید تعداد فردی کی دودویی داشته باشند.
bill
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
bills
اعلامیه مربوط به حقوق عمومی و ازادیهای فردی که در مواقع غیر عادی و خاص تصویب میشود
parol arrest
جلب و توقیف فردی که درحضور رئیس دادگاه بخش مرتکب اخلال نظم عمومی شده است
endorser
پشت نویس فردی که پشت سندی راامضاء می نماید
dediction of way
هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
personal column
ستون فردی ستون خصوصی در روزنامه
middle part
میان
mesocarp
میان بر
into
در میان
mean line
خط میان
intershoot
در میان
stagger
یک در میان
staggering
یک در میان
middle
میان
staggers
یک در میان
amid
در میان
middles
میان
between
میان
waists
میان
crosscut
میان بر
diameters
میان بر
diameter
میان بر
shortcut
میان بر
waistlines
میان
per
از میان
half back
میان
waistline
میان
cross country
میان بر
amongst
در میان
mean water
میان اب
center
میان
centered
میان
centers
میان
centre
میان
in our midst
در میان ما
midrib
رگ میان
thru
از میان
middling
میان
in the midden of
در میان
mongst
میان
omphalos
میان
waist
میان
among
میان
overthwart
از میان
centred
میان
through
از میان
inter nos
در میان خودمان
inter se
میان خودشان
blow in
حمله از میان خط
interposes
پا به میان گذاردن
intercellular
میان یاختهای
intercurreace
در میان امدن
an a days
یک روز در میان
intergroup
میان گروهی
intercurrent
در میان اینده
interfluves
میان دو رود
interjacency
میان بودن
inter vivos
در میان زنده ها
centration
میان گرایی
cutoff
راه میان بر
heart wood
میان چوب
halt back
میان بازی کن
halfback
میان بازیکن
half back
میان بازی کن
floret of the disk
گلچه میان
entracte
میان پرده
duramen
میان درخت
double space
یک سطر در میان
diaphrgam
میان پرده
decussate
یکی در میان
cut of a corner
میان بر کردن
cut across
میان بر کردن
heartwood
میان چوب
With a slender waist.
میان با ریک
parenthetical
میان دو کمانک
high-pitched
میان فراز
extra-mural
میان دانشگاهی
triple space
دو سطر در میان
to make mincemeat of
از میان بردن
to gird up one's loins
میان بستن
to cut off a corner
میان برکردن
the means and the extremes
دو میان و دو کرانه
staggered riveting
پرچکاری یک در میان
slim jim
لاغر میان
shortcut
میان برکردن
shortcut
راه میان بر
short circuiting
میان بر زدن
osculant
در میان چندچیز
among each other
<adv.>
میان خودشان
hollow
<adj.>
میان تهی
midsection
میان بخش
midrib
رگ میان برگ
merlon
میان دو تیرکش
medius
انگشت میان
mediastinum
میان پرده
intervascular
واقع در میان رگ ها
intertrial
میان کوششی
intersegmental
میان قطعهای
interposition
پا میان گذاری
internode
میان گره
intermural
میان دیواری
intermontane
میان کوه
interlucent
میان تاب
interlocate
در میان گذاردن
interlay
در میان گذاردن
interjectory
در میان انداخته
interjectory
در میان اورده
mesencephalon
میان مغز
mesoderm
میان پوست
midrange
میان دامنه
middleweight
میان وزن
middleware
میان افزار
midmost
میان ترین
middlemost
میان ترین
middle weight
میان وزن
middle sized
میان اندازه
middle finger
انگشت میان
midcourse
میان راه
midbrain
میان مغز
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com