Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (41 milliseconds)
English
Persian
long
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
Other Matches
long for
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to set one's mind on anything
ارزوی رسیدن بچیزی یا انجام کاری را داشتن
to have something in reserve
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
To wish (long) for something.
آرزوی چیزی را کردن (داشتن )
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
nose around
[about]
<idiom>
چیزی را سری نگه داشتن کاوش کردن
bank on
<idiom>
اطمینان داشتن ،روی چیزی حساب کردن
pick and choose
در سوا کردن چیزی دقت ووسواس زیاد داشتن
to hang over anything
سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
money to burn
<idiom>
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
to keep up
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to have something at one's disposal
چیزی داشتن
to have something
چیزی داشتن
To be used (accustomed) to something.
به چیزی عادت داشتن
to have experience in something
آزمودگی در چیزی داشتن
To be interested in ( keen on ) some thing .
به چیزی علاقه داشتن
to look forward to something
انتظار چیزی را داشتن
to disagree
[or be in disagreement]
[on something/about something]
بر سر چیزی اختلاف داشتن
to have something in reserve
چیزی درچنته داشتن
to havealiking for anything
ذوق چیزی را داشتن
to live through something
طاقت چیزی را داشتن
to believe in something
به چیزی اعتقاد داشتن
to have an appetite for something
اشتها به چیزی داشتن
look forward
انتظار چیزی را داشتن
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
reckoned
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckons
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
reckon
حساب پس دادن روی چیزی حساب کردن محسوب داشتن
swear by
<idiom>
کاملا از چیزی اطمینان داشتن
To have a fancy for something .
هوای چیزی را درسر داشتن
To be biased (prejudiced).
درمورد چیزی تعصب داشتن
cry out for
<idiom>
شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
keep something at bay
<idiom>
[چیزی را دور نگاه داشتن]
to be into somebody
[something]
<idiom>
کسی
[چیزی]
را دوست داشتن
to believe in somebody
[something]
اطمینان داشتن به کسی
[چیزی]
have something up one's sleeve
<idiom>
چیزی سری نگه داشتن
up to someone to do something
<idiom>
مسئولیت مراقبت از چیزی را داشتن
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
to have a limit
[of up to something]
[تا]
به حد
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
to make of something
در باره چیزی نظر
[عقیده]
داشتن
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
to wish for something
ارزوی چیزی راکردن چیزی را خواستن
to have a maximum limit
[of something]
[به]
حداکثر
[چیزی یا مقداری]
اعتبار داشتن
[اقتصاد]
differed
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
abhorred
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoped
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
انتظار داشتن ارزو داشتن
hope
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
بیم داشتن از ترس داشتن از
differ
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differs
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
reside
اقامت داشتن مسکن داشتن
meanest
مقصود داشتن هدف داشتن
proffers
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering
تقدیم داشتن عرضه داشتن
cost
قیمت داشتن ارزش داشتن
resided
اقامت داشتن مسکن داشتن
meaner
مقصود داشتن هدف داشتن
resides
اقامت داشتن مسکن داشتن
proffered
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hunger for
ارزوی چیزی
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
planch
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to strain at anything
در زیر فشارچیزی تقلاکردن زیاد در چیزی باریک شدن یاوسواس داشتن
upkeep
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life
<idiom>
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
vacillating
دل دل کردن تردید داشتن
vacillate
دل دل کردن تردید داشتن
vacillates
دل دل کردن تردید داشتن
vacillated
دل دل کردن تردید داشتن
impounded
ضبط کردن نگه داشتن
to feel fear
احساس ترس کردن
[داشتن]
retained
ابقاء کردن نگاه داشتن
award
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
مقرر داشتن اعطا کردن
awards
مقرر داشتن اعطا کردن
embosom
بغل کردن عزیز داشتن
import
دخل داشتن به تاثیر کردن در
snifter
خرخر کردن زکام داشتن
inhibits
باز داشتن و نهی کردن
retain
ابقاء کردن نگاه داشتن
importing
دخل داشتن به تاثیر کردن در
imported
دخل داشتن به تاثیر کردن در
retains
ابقاء کردن نگاه داشتن
persuading
بران داشتن ترغیب کردن
persuades
بران داشتن ترغیب کردن
persuade
بران داشتن ترغیب کردن
celebrates
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrate
نگاه داشتن تقدیس کردن
celebrating
نگاه داشتن تقدیس کردن
kithe
اعلام داشتن اعتراف کردن
to keep off
دورنگاه داشتن دفع کردن
partook
بهره داشتن طرفداری کردن
head
ریاست داشتن بر رهبری کردن
treated
بحث کردن سروکار داشتن با
impounds
ضبط کردن نگه داشتن
impounding
ضبط کردن نگه داشتن
impound
ضبط کردن نگه داشتن
informs
مستحضر داشتن اگاه کردن
informing
مستحضر داشتن اگاه کردن
diverts
متوجه کردن معطوف داشتن
inhibit
باز داشتن و نهی کردن
diverted
متوجه کردن معطوف داشتن
divert
متوجه کردن معطوف داشتن
treats
بحث کردن سروکار داشتن با
inform
مستحضر داشتن اگاه کردن
treat
بحث کردن سروکار داشتن با
evincing
معلوم کردن ابراز داشتن
rages
غضب کردن شدت داشتن
shoots
درد کردن سوزش داشتن
rage
غضب کردن شدت داشتن
entertain
سرگرم کردن گرامی داشتن
aspires
ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertains
سرگرم کردن گرامی داشتن
aspired
ارزو کردن اشتیاق داشتن
withholding
مضایقه داشتن خودداری کردن
withhold
مضایقه داشتن خودداری کردن
aspire
ارزو کردن اشتیاق داشتن
entertained
سرگرم کردن گرامی داشتن
aspiring
ارزو کردن اشتیاق داشتن
hold forth
پیشنهاد کردن انتظار داشتن
retaining
ابقاء کردن نگاه داشتن
withholds
مضایقه داشتن خودداری کردن
evince
معلوم کردن ابراز داشتن
withheld
مضایقه داشتن خودداری کردن
evinces
معلوم کردن ابراز داشتن
shoot
درد کردن سوزش داشتن
evinced
معلوم کردن ابراز داشتن
trut
اطمینان داشتن توکل کردن
raged
غضب کردن شدت داشتن
stereotyping
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
file
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to shut in
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
stereotypes
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
stereotype
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
aimed
قصد داشتن هدف گیری کردن
tingles
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingle
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
in touch
<idiom>
بایکدیگر صحبت کردن،درارتباط داشتن
turn (someone) off
<idiom>
ناراحت کردن،انزجار ، نفرت داشتن
tingled
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
tingling
سوزش کردن حس خارش یاسوزش داشتن
played
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
filed
در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
withold
دریغ داشتن مضایقه کردن بازداشتن
envisaging
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
to respect persons
ملاحظه کردن وواهمه داشتن ازمردم
avouch
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
simulates
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisages
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
simulate
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
envisaged
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
aims
قصد داشتن هدف گیری کردن
envisage
انتظار داشتن درذهن مجسم کردن
stereotypy
یک نواخت کردن رفتار قالبی داشتن
play
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
playing
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
aim
قصد داشتن هدف گیری کردن
plays
بازی کردن حرکت ازاد داشتن
simulating
شباهت داشتن به شبیه سازی کردن
precipitates
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilized
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
plan
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
immobilize
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitate
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
plans
طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
immobilises
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
memorialize
برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
immobilizes
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
precipitating
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
precipitated
سر اشیب تند داشتن ناگهان سقوط کردن
immobilising
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
uncorked
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
lay waste
<idiom>
خراب کردن وویران نگه داشتن ،شکستن
uncorking
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncorks
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
uncork
چوب پنبه بطری را بر داشتن رها کردن
to have the kindness to help s
لطف داشتن برای یاری کردن کسی .o.
maeander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meander
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meanders
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
meandering
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
overstock
زیاد ذخیره کردن موجودی بیش از حدلزوم داشتن
meandered
پیچ وخم داشتن مسیر پیچیدهای را طی کردن چماب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com