Dictiornary-Farsi | میهن دوست | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (2 milliseconds)

English	Persian
patriotic	میهن دوست
patiot	میهن دوست


Other Matches

A friend in need is a friend indeed.. <proverb>	دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
I like to be friends with you.	من دوست دارم با تو دوست باشم.
I am done with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am [have] finished with you.	رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
mother countries	میهن
patiot	هم میهن
countryman	هم میهن
motherlands	میهن
home	میهن
homeland	میهن
native country	میهن
fatherland	میهن
motherland	میهن
fatherlands	میهن
native land	میهن
countrymen	هم میهن
compatriot	هم میهن
homeland	میهن
fellow countryman	هم میهن
fenow country men	هم میهن
f.countryman	هم میهن
homes	میهن
compatriotic	هم میهن
home	میهن
country man	هم میهن
countrywoman	هم میهن
homelands	میهن
natire country	میهن
compatriots	هم میهن
mother land	میهن
mother country	میهن
public spiritedness	میهن پرستی
patrioism	میهن پرستی
immigrated	میهن گزیدن
immigrate	میهن گزیدن
motherlands	مادر میهن
immigrates	میهن گزیدن
immigrating	میهن گزیدن
patriotism	میهن پرستی
partisan	میهن پرست
partisans	میهن پرست
patriotically	میهن پرستانه
home-made	ساخت میهن
homesick	در فراق میهن
homemade	ساخت میهن
motherland	مادر میهن
civism	دلبستگی به میهن
patiot	میهن پرست
homes	میهن وطن
patriot	میهن پرست
one's native soil	میهن زمین
public-spirited	میهن پرست
home	میهن وطن
incivism	بی علاقگی به میهن
landsman	بومی هم میهن
parricide	خائن به میهن پدر کش
jingo	میهن پرست متجاوز
compatriots	هم وطن هم میهن هواخواه
parricides	خائن به میهن پدر کش
patriots	میهن پرستان [مرد]
chauvinist	میهن پرست متعصب
patriot	شخص میهن پرست
repatriations	برگشتن یا برگرداندن به میهن
repatriation	برگشتن یا برگرداندن به میهن
patriots	شخص میهن پرست
compatriot	هم وطن هم میهن هواخواه
patriots	میهن پرست ها [مرد]
spread eagle	میهن پرستی افراطی
patricides	خائن به میهن پدرکش
to expatriate oneself	جلای میهن کردن
patriotically	از روی میهن دوستی
nostalgia	دلتنگی برای میهن
patricide	خائن به میهن پدرکش
expatriate	ترک کردن میهن تبعیدی
chauvinism	میهن پرستی از روی تعصب
expatriates	ترک کردن میهن تبعیدی
chauvinism	میهن پرستی افراطی شوونیسم
bound for home	اماده رفتن به کشور میهن
silk manufactures of home	کالاهای ابریشمی ساخت میهن
hom ward bound	اماده رفتن به کشور میهن
to bleed for one's country	برای میهن خود خون دادن
maccabees	خانواده میهن پرستان مکابی یهود
flag-waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
homecomings	عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecoming	عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
public spiritedly	ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
parricidal	خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
public spirit	خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
sickfor home	دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
chauvinism	افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
jingo	کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
dienophile	دی ان دوست
leal	دوست
philogynist	زن دوست
philoginous	زن دوست
bozo	دوست
unfriended	بی دوست
heart-to-hearts	دوست
heart-to-heart	دوست
schoolmates	دوست
ally	دوست
allying	دوست
friendless	بی دوست
chums	دوست
buddy	دوست
buddies	دوست
schoolmate	دوست
friend	دوست
heart to heart	دوست
friends	دوست
hydrophilic compound	اب دوست
amicable	دوست
formalist	دوست
chum	دوست
hydrophilic	اب دوست
to pine for home	دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
necrophilous	لاشه دوست
lithophilous	سنگ دوست
oxyphile	اسید دوست
phiadelphian	نوع دوست
oxyphil	اسید دوست
philhellene	دوست یونان
ornithophilous	مرغ دوست
phihellenic	یونانی دوست
nucleophile	هسته دوست
philhellenic	دوست یونان
hand and glove	دوست یک دل ویکزبان
psychrophilic	سرما دوست
negrophil	زنگی دوست
pornerastic	جنده دوست
philotechnic	صناعت دوست
philotechnic	صنعت دوست
myrmecophilous	مورجه دوست
negrophil	سیاه دوست
philobiblic	کتاب دوست
philanthrope	بشر دوست
I need my e	من دوست دارم
his friend's murder	قتل دوست او
family men	زن و بچه دوست
family man	زن و بچه دوست
careerists	حرفه دوست
careerist	حرفه دوست
zoophilous	حیوان دوست
zoophilic	حیوان دوست
xenophile	بیگانه دوست
to make a friend of	دوست شدن با
sweet tooth	شیرینی دوست
solomon	صلح دوست
girlfriend	دوست دختر
girlfriends	دوست دختر
take kindly to <idiom>	دوست داشتن
unlovely	دوست نداشتنی
pen pals	دوست مکاتبهای
pen pals	دوست قلمی
pen pal	دوست مکاتبهای
pen pal	دوست قلمی
saprophytic	پوده دوست
electrophile	الکترون دوست
likes	دوست داشتن
bibliophil	کتاب دوست
peaceable	صلح دوست
warlike	جنگ دوست
anglophile	انگلیسی دوست
amativeness	دوست داشتن
acidophile	اسید دوست
acidophile	ترشی دوست
cater cousin	دوست صمیمی
chessist	شطرنج دوست
cronies	دوست صمیمی
dislikeable	دوست نداشتنی
dislikable	دوست نداشتنی
dendrophilous	درخت دوست
dislike	دوست نداشتن
culturist	فرهگ دوست
disliked	دوست نداشتن
dislikes	دوست نداشتن
disliking	دوست نداشتن
boyfriends	دوست پسر
boyfriend	دوست پسر
likeable	دوست داشتنی
philanthropists	بشر دوست
expressionism	حالت دوست
expressionist	حالت دوست
gregarious	گروده دوست
patriot	وطن دوست
patriots	وطن دوست
sporting	بازی دوست
cobber	دوست صمیمی
philanthropist	بشر دوست
affects	دوست داشتن
loyalists	دولت دوست
likable	دوست داشتنی
social	جمعیت دوست
social	گروه دوست
liked	دوست داشتن
like	دوست داشتن
crony	دوست صمیمی
affect	دوست داشتن
humanitarian	بشر دوست