Dictiornary-Farsi | میهن گزیدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 131 (7 milliseconds)

English	Persian
immigrate	میهن گزیدن
immigrated	میهن گزیدن
immigrates	میهن گزیدن
immigrating	میهن گزیدن


Other Matches

selects	گزیدن
selected	گزیدن
select	گزیدن
stinging	گزیدن
sting	گزیدن
stings	گزیدن
choose	گزیدن
chooses	گزیدن
choosing	گزیدن
bites	گزیدن
bite	گزیدن
selecting	گزیدن
take one's stand	جا گزیدن
inhabiting	بودباش گزیدن در
reelect	دوباره گزیدن
to take up one's quarters	بودباش گزیدن
to take one's stand	جای گزیدن
guest	مسکن گزیدن
guests	مسکن گزیدن
switched	راه گزیدن
switches	راه گزیدن
inhabit	بودباش گزیدن در
switch	راه گزیدن
indwell	مسکن گزیدن
dwelled	اقامت گزیدن
houses	منزل گزیدن
dwell	اقامت گزیدن
housed	منزل گزیدن
house	منزل گزیدن
inhabits	بودباش گزیدن در
to exile oneself	غربت گزیدن
dwells	اقامت گزیدن
bield	مسکن گزیدن
laager	در اردو مسکن گزیدن
inhabits	مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
inhabiting	مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
room	مسکن گزیدن منزل دادن به
rooms	مسکن گزیدن منزل دادن به
inhabit	مسکن گزیدن سکنی گرفتن در
fellow countryman	هم میهن
fenow country men	هم میهن
f.countryman	هم میهن
country man	هم میهن
compatriotic	هم میهن
homeland	میهن
home	میهن
mother land	میهن
natire country	میهن
native country	میهن
home	میهن
homeland	میهن
homelands	میهن
countrywoman	هم میهن
homes	میهن
patiot	هم میهن
mother country	میهن
native land	میهن
compatriot	هم میهن
countrymen	هم میهن
countryman	هم میهن
motherlands	میهن
compatriots	هم میهن
motherland	میهن
mother countries	میهن
fatherland	میهن
fatherlands	میهن
home	میهن وطن
motherlands	مادر میهن
motherland	مادر میهن
patiot	میهن پرست
patriotically	میهن پرستانه
public spiritedness	میهن پرستی
patiot	میهن دوست
patrioism	میهن پرستی
homes	میهن وطن
landsman	بومی هم میهن
public-spirited	میهن پرست
partisan	میهن پرست
partisans	میهن پرست
home-made	ساخت میهن
homesick	در فراق میهن
one's native soil	میهن زمین
civism	دلبستگی به میهن
patriotism	میهن پرستی
patriotic	میهن دوست
incivism	بی علاقگی به میهن
homemade	ساخت میهن
patriot	میهن پرست
patriots	میهن پرستان [مرد]
patriots	میهن پرست ها [مرد]
to expatriate oneself	جلای میهن کردن
patricide	خائن به میهن پدرکش
nostalgia	دلتنگی برای میهن
compatriots	هم وطن هم میهن هواخواه
compatriot	هم وطن هم میهن هواخواه
jingo	میهن پرست متجاوز
repatriation	برگشتن یا برگرداندن به میهن
parricides	خائن به میهن پدر کش
patriotically	از روی میهن دوستی
parricide	خائن به میهن پدر کش
chauvinist	میهن پرست متعصب
spread eagle	میهن پرستی افراطی
patriot	شخص میهن پرست
patriots	شخص میهن پرست
repatriations	برگشتن یا برگرداندن به میهن
patricides	خائن به میهن پدرکش
expatriate	ترک کردن میهن تبعیدی
expatriates	ترک کردن میهن تبعیدی
silk manufactures of home	کالاهای ابریشمی ساخت میهن
chauvinism	میهن پرستی از روی تعصب
chauvinism	میهن پرستی افراطی شوونیسم
bound for home	اماده رفتن به کشور میهن
hom ward bound	اماده رفتن به کشور میهن
to bleed for one's country	برای میهن خود خون دادن
maccabees	خانواده میهن پرستان مکابی یهود
flag-waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
flag waving	میهن پرستی بحد افراط وجنون
public spirit	خیر خواهی برای مردم میهن پرستی
public spiritedly	ازلحاظ خیر خواهی مردم میهن پرستانه
parricidal	خائن نسبت به پدر و مادر یا میهن یاپادشاه
homecoming	عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
homecomings	عازم میهن مراجعت به وطن یامحل تحصیل
sickfor home	دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
chauvinism	افراط کورکورانه در میهن پرستی ناسیونالیسم در حد افراطی و غیر منطقی
tryout	ازمون برای گزیدن نامزدمسابقات یانمایش وغیره ازمایش درجه استعداد ازمایش
jingo	کسی که به عنوان میهن پرستی از سیاست جنگجویانه و تجاوزکارانه دولت خودطرفداری میکند
to pine for home	دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن