English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (31 milliseconds)
English Persian
derive ناشی شدن از منتج کردن
derives ناشی شدن از منتج کردن
deriving ناشی شدن از منتج کردن
Other Matches
sequent منتج ناشی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
condequent منتج
lead in منتج
consequent منتج
illative منتج شونده
result منتج شدن
resulting منتج شدن
reflects منتج شدن به
follow منتج شدن
resulted منتج شدن
reflecting منتج شدن به
followed منتج شدن
follows منتج شدن
reflect منتج شدن به
accrue منتج گردیدن
abrasions سایش منتج ازالودگی
abrasion سایش منتج ازآلودگی
wind up منتج به نتیجه شدن
resultant حاصل منتج شونده
eventuate منتج شدن نتیجه دادن
accrues منتج گردیدن تعلق گرفتن
accruing منتج گردیدن تعلق گرفتن
illation نتیجه رسان منتج شونده
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
truncation خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
crashing خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashed خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
crashes خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashingly خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
muffed ناشی
therefrom ناشی از ان
muffs ناشی
mala filde ناشی
muffing ناشی
ill ناشی
ill- ناشی
ills ناشی
skilless ناشی
skill less ناشی
emergent ناشی
Due to ناشی از
on account of somebody [something] ناشی از
dilettanti ناشی
resultant ناشی
amateurish ناشی
descended ناشی
due ناشی از
gauche ناشی کج
resulting ناشی
maladroit ناشی
resulted ناشی
result ناشی
dilettantes ناشی
dilettante ناشی
muff ناشی
even tual ناشی
gaucherie ناشی گری
hypostatic ناشی از ته نشینی
emanate ناشی شدن
premune ناشی از جلوگیری
irritative ناشی از تحریک
gremie بی تجربه و ناشی
internal ناشی ازدرون
privative ناشی از محرومیت
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
due to an accident ناشی از یک حادثه
jackleg ناشی نادرست
rhapsodical ناشی از احساسات
emanated ناشی شدن
emanates ناشی شدن
stingy ناشی از خست
awkward بی لطافت ناشی
issued ناشی شدن
abnerval ناشی از عصب
issue ناشی شدن
awkward age سن خامکار [ناشی]
novices ادم ناشی
novice ادم ناشی
guttural ناشی از گلو
unfortunate ناشی ازبدبختی
unperfect ناشی نابلد
unskil ناشی بی مهارت
variorum ناشی ازچندمنبع
rise ناشی شدن از
tisy ناشی از مستی
awkwardness ناشی گری
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
negligent ناشی از بی مبالاتی
rise ناشی شدن
rises ناشی شدن
issues ناشی شدن
emanating ناشی شدن
toxic ناشی از زهراگینی
adipic ناشی ازچربی
rises ناشی شدن از
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
intuitional ناشی از درک مستقیم
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
well meaning ناشی از قصد خوب
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
occupation disease امراض ناشی از کار
left handed واقع در سمت چپ ناشی
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
inexpertly ازروی ناشی گری
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
absorption losses تلفات ناشی از جذب
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
proceed ناشی شدن از عایدات
proceeded ناشی شدن از عایدات
comes رخ دادن ناشی شدن
come رخ دادن ناشی شدن
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
well-meaning ناشی از قصد خوب
despiteous ناشی ازکینه یالج
arising رخ دادن ناشی شدن
impiteous ناشی از سخت دلی
result ناشی شدن نتیجه
resulted ناشی شدن نتیجه
resulting ناشی شدن نتیجه
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
ebb current جریان ناشی از افت اب
well-intentioned ناشی از نیت خوب
renunciative ناشی از انکار نفس
royalistic ناشی از شاه پرستی
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
flow ناشی شدن فلو
war risks خطرات ناشی از جنگ
rube ادم دهاتی ناشی
ravening حریص ناشی از حرص
arise رخ دادن ناشی شدن
arises رخ دادن ناشی شدن
flowed ناشی شدن فلو
renunciatory ناشی از انکار نفس
internal باطنی ناشی ازدرون
flows ناشی شدن فلو
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
shear crack ترک ناشی از برش
perjurious ناشی از پیمان شکنی
shear failure گسیختگی ناشی از برش
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
shear stress تنش ناشی از برش
pot valour دلپری ناشی از مستی
short sighted ناشی از کوته نظری
wind wave خیز اب ناشی از باد
wind wave موج ناشی از باد
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
dispersion error اشتباه ناشی از پراکندگی تیر
forced vibration ارتعاشات ناشی از تحریکات خارجی
excess demand inflation تورم ناشی از مازاد تقاضا
awesome حاکی از ترس ناشی از بیم
covenant in low تعهد ناشی ازحکم قانون
faute de mieux همجنس خواهی ناشی ازمحرومیت
cost push inflation تورم ناشی از فشار هزینه
simple content debt دین ناشی از قرارداد شفاهی
social decrement کاهش ناشی از کار جمعی
social increment افزایش ناشی از کار جمعی
somatogenic ناشی از سلولهای جداری وبدنه
maladroitness ناشی گری بیدست و پایی
catcher بوکسور ناشی کتک خور
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
deflationary gap لطمه ناشی از رکود اقتصادی
demand pull inflation تورم ناشی از فشار تقاضا
to play a poor game ناشی بودن مهارت نداشتن
supply push inflation تورم ناشی از فشار عرضه
hunger osteopathy بیماری استخوانی ناشی از گرسنگی
scrupulous ناشی ازوسواس یا دقت زیاد
form drag مقاومت ناشی از شکل جسم
repetitive stress injury اسیب ناشی از فشار تکراری
wind load سربار ناشی از اثرات باد
machines خطای ناشی از خرابی قطعه
greenhorns مبتدی ادم خام یا ناشی
bizarre غیر مانوس ناشی از هوس
well mcaning خوش نیت ناشی از قصدخوب
laity مردم غیر روحانی ناشی
rain wash فرسایش ناشی از ریزش باران
idols of the cave اوهام ناشی از حالات ویژه هر کس
idols of the market اوهام ناشی از سخن وامیزش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com