English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 124 (7 milliseconds)
English Persian
wide نامحدود وسیع
wider نامحدود وسیع
widest نامحدود وسیع
Other Matches
unlimited liability بدهیهای نامحدود مسئولیت نامحدود
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
ageless نامحدود
uncomfined نامحدود
extralimital نامحدود
unlimited نامحدود
ad infinitum نامحدود
infinite نامحدود
infinity مقدار نامحدود
without limit بی حد بی اندازه نامحدود
infinite loop حلقه نامحدود
unlimited war جنگ نامحدود
infinite population جامعه نامحدود
Omnibenevolence خیرخواهی نامحدود
open end contract قرارداد نامحدود
open credit اعتبار نامحدود
unlimited liability تعهدات نامحدود
unrestrained ازاد نامحدود
carte blanche اختیار نامحدود
infinite نامحدود لایتناهی
absolute دایره نامحدود
absolutes دایره نامحدود
blank credit اعتبار نامحدود
cart blanche اختیار نامحدود
infinitely بطور نامحدود
cartle blanche اختیار نامحدود
indefinitely بطور نامحدود
infinite series سری نامحدود
inane چرند فضای نامحدود
illimitable نامحدود محدود نشدنی
unqualified بیحدو حصر نامحدود
indefinitely برای یک مدت نامحدود
unlimited company شرکت با مسئولیت نامحدود
credit for an unlimited period اعتبار برای مدت نامحدود
homunculus مدل بازگشتی نامحدود مغز
infinitely elastic demand curve منحنی تقاضا با کشش نامحدود
The courts have unlimited jurisdiction. دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
panoramic وسیع
captious وسیع
of a wide scope وسیع
champaign وسیع
far reaching وسیع
vasty وسیع
ample وسیع
vast وسیع
larger وسیع
large وسیع
capacious وسیع
far-reaching وسیع
roomiest وسیع
extensive وسیع
roomy وسیع
spacious وسیع
immense وسیع
roomier وسیع
abroad وسیع
largest وسیع
absolutist کسیکه معتقدبه قوای نامحدود الهی است
This contract is of unlimited duration. طول مدت این قرارداد نامحدود است.
illimitably بطوریکه نتوان محدود کرد بطور نامحدود
plausive وسیع محتمل
gumming وسیع کردن
wide فراخ وسیع
latitudinarianism وسیع نظری
latifundia املاک وسیع
gummed وسیع کردن
to cover much ground وسیع بودن
comprehensive وسیع محیط
gum وسیع کردن
gums وسیع کردن
vastly بطور وسیع
rooms وسیع تر کردن
widish نسبتا وسیع
room وسیع تر کردن
broadly بطور وسیع
capaciously بطور وسیع
extensive cultivation زراعت وسیع
wider فراخ وسیع
immensely بطور وسیع
widest فراخ وسیع
superhighway جاده وسیع
superhighways جاده وسیع
heavy advertising تبلیغات وسیع
extensive agriculture کشاورزی وسیع
vortex sheet لایه نازک نامحدود سیال باحرکت حلقوی بینهایت
steppes جلگه وسیع بی درخت
broad minded دارای فکر وسیع
steppe جلگه وسیع بی درخت
large minded دارای فکر وسیع
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
nobody can take work [abuse] indefinitely. هیچ کس نمی تواند کار [سو استفاده] را به طور نامحدود تحمل بکند.
restraint of trade قراردادی که ضمن ان تجارت یکی از طرفین قرارداد به طور نامحدود منع شود
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
go to sleep اصطلاحی برای توقف کامیپوتریا عدم امکان انجام عملی توسط کامپیوتر به دلیل گرفتار شدن در یک حلقه نامحدود
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
broadened وسیع کردن منتشر کردن
broadening وسیع کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com