Dictiornary-Farsi | نام ونشان کامل خودتان را بنویسید | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
Write down your full name and address .	نام ونشان کامل خودتان را بنویسید


Other Matches

personalize	شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
blind letter	نامهای که نام ونشان روشن ندارد
Please write it like this (this way).	اینطور بنویسید
write this way	اینطور بنویسید
write me the result	نتیجه را برای من بنویسید
lead the way <idiom>	جلو رفتن ونشان دادن مسیر،راهنماییی کردن
Please write down your new address .	لطفا" آدرس جدیدتان را بنویسید
write me every week	هر هفته برای من نامه بنویسید
bandwidth	محدودهای از فرکانس ها که صفحه تصویر یا CRT می پذیرد ونشان میدهد
selves	خودتان
by yourself	خودتان
yourselves	خودتان
b.your own.a	بتصدیق خودتان
take your seat	بنشینیدسرجای خودتان
the rest lies with you	باقی ان با خودتان است
Keep the change.	بقیه پول مال خودتان.
This photo does not do you justice.	خودتان از عکستان بهتر هستید
do not waste your breath	خودتان را بیخود خسته نکنید
You must have respect for your promises.	باید بقول خودتان احترام بگذارید
do not strain your nerves .	با عصاب خودتان فشار نیا ورید
Please help yourself ( with the food ) .	لطفا" برای خودتان غذا بکشید
You really ought to take better care of yourself.	شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .	اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
full mobilization	تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
Consider yourself lucky [fortunate] (that) you weren't on the train at that time.	شما باید خودتان را خوش شانس [خوشبخت] در نظر بگیرید [که] در آن زمان در قطار نبودید.
full annealing	بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale	باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case	جعبه کامل خشاب کامل
imago	حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough	بطور کامل کامل
larger	کامل
unabridged	کامل
fullest	کامل
plenaries	کامل
plenary	کامل
wall-to-wall	کامل
absolutes	کامل
absolute	کامل
searching	کامل
large	کامل
largest	کامل
total	کامل
totaled	کامل
perfecting	کامل
perfects	کامل
self-contained	کامل
all-out	کامل
unqualified	کامل
main	کامل
exact	کامل
exacted	کامل
exacts	کامل
totaling	کامل
totalled	کامل
semibreves	نت کامل
totalling	کامل
full	کامل
in a entireness of state	کامل
of ripe years	کامل
entire	کامل
perfect	کامل
perfected	کامل
unmitigated	کامل
starker	کامل
starkest	کامل
starkly	کامل
semibreve	نت کامل
saturation	کامل
completing	کامل
completes	کامل
echaustive	کامل
empennage	دم کامل
complete	کامل
stark	کامل
totals	کامل
full fledged	کامل
completed	کامل
full-fledged	کامل
complete sound	فشنگ کامل
dismounted defilade	اختفاء کامل
complete substitution	جانشین کامل
completely specified	با تعیین کامل
completeness check	تطبیق کامل
conversancy	اشنایی کامل
conversancy	اگاهی کامل
complete inventory	موجودی کامل
complete graph	گراف کامل
overall safety	ایمنی کامل
fletcherism	وجویدن کامل ان
fixed round	فشنگ کامل
empery	سلطه کامل
perquisition	جستجوی کامل
complementary color	رنگ کامل
complete ditch	گودبرداری کامل
perfect competition	رقابت کامل
comprehensive insurance	بیمه کامل
conversance	اشنایی کامل
pappus	حقه کامل گل
perfect market	بازار کامل
finishes	کامل کردن
ripen	کامل شدن
finish	کامل کردن
perfect gas	گاز کامل
ripened	کامل شدن
perfect information	اطلاعات کامل
ripens	کامل شدن
perfect fluid	سیال کامل
perfect monopoly	انحصار کامل
payment in full	پرداخت کامل
partitur	قطعه کامل
perfecting bail competition	رقابت کامل
present perfect tense	ماضی کامل
perfect tense	ماضی کامل
partitura	قطعه کامل
perfect score	امتیاز کامل
perfect radiator	تابنده کامل
perfect liquid	نقدینه کامل
clamp	بست کامل
amain	باسرعت کامل
hot	امادگی کامل
full command	اداره کامل
absolutes	کامل قطعی
full command	کنترل کامل
absolute	کامل قطعی
full bodied money	پول کامل
full blown	تمام کامل
blackbody	تابشگر کامل
full load	فرفیت کامل
almightiness	قدرت کامل
hotter	امادگی کامل
clamping	بست کامل
clamps	بست کامل
full frame	قاب کامل
full justification	تطابق کامل
full load	بار کامل
hottest	امادگی کامل
full employment	اشتغال کامل
all in price	بهای کامل
full mobilization	بسیج کامل
hohlraum	تابشگر کامل
full production	تولید کامل
integer	عدد کامل
hunky dory	بارضایت کامل
ideal dielectric	عایق کامل
ideal radiator	تابشگر کامل
foud royant a	سکته کامل
elaborately	بطور کامل
low tide or water	جزر کامل
mature system	سیستم کامل
total system	سیستم کامل
flying colors	توفیق کامل
hip and thigh	بطور کامل
integers	عدد کامل
complete ditch	گود کامل
full annealing	کامل گداختن
full section	برش کامل
full annealing	بازپخت کامل
full speed	سرعت کامل
clamped	بست کامل
full step	یک قدم کامل
full step	گام کامل
full word	کلمه کامل
conversance	اگاهی کامل
orbicular	مدور کامل
totalize	کامل کردن
U-turn	دور کامل
U-turns	دور کامل
full-blown	تمام کامل
grand slams	موفقیت کامل
grand slam	موفقیت کامل
integral	کامل تمام
full stops	وقفه کامل
full stop	وقفه کامل
hale and hearty <idiom>	درسلامتی کامل
to the bone <idiom>	به طور کامل
to the hilt <idiom>	به طور کامل
changeovers	دگرگونی کامل
changeover	دگرگونی کامل
uberrima fides	صراحت کامل
uncomplimentary	غیر کامل
totals	جمع کل کامل
totalling	جمع کل کامل
totalled	جمع کل کامل
totaling	جمع کل کامل
totaled	جمع کل کامل
total	جمع کل کامل
unperfect	غیر کامل
utmost good faith	با صداقت کامل
willie waught	یک جرعه کامل
inside and out <idiom>	به طور کامل
into thin air <idiom>	بطور کامل
complements	کامل کردن
periods	جمله کامل
period	جمله کامل
matures	کامل شدن
matures	کامل کردن
total costs	هزینه کامل
mature	کامل شدن
mature	کامل کردن
overall costs	هزینه کامل