English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 188 (9 milliseconds)
English Persian
nonaligned ناهم پیمان
Other Matches
brucsels treaty organization سازمان پیمان بروکسل پیمان دفاعی منعقده بین بلژیک و بریتانیا و فرانسه وهلند و لوکزامبورگ در 8491
nonsynchronous ناهم زمان
heteronuclear ناهم هسته
inequivalence ناهم ارزی
allopatric ناهم بوم
out of phase ناهم فاز
dissymmetry of lift ناهم اندزگی برا
decompress ناهم فشرده کردن
incongruent melting ذوب ناهم نهشت
concordat پیمان دولت با جماعت مذهبی پیمان رسمی میان دو فرقه مذهبی
contract پیمان مقاطعه عقد و پیمان بستن تعهد کردن مقاطعه کردن
leagues پیمان
confederate هم پیمان
confederates هم پیمان
in league هم پیمان
league پیمان
federating هم پیمان
allied هم پیمان
avow پیمان
avowing پیمان
avows پیمان
obstriction پیمان
lague پیمان
federate هم پیمان
federated هم پیمان
act پیمان
agreements پیمان
convenant پیمان
treaties پیمان
compaction پیمان
treaty پیمان
allegiant هم پیمان
acted پیمان
oath پیمان
oaths پیمان
ally هم پیمان
allying هم پیمان
pact پیمان
pacts پیمان
deed of covenant پیمان
agreement پیمان
covenants پیمان
compacting پیمان
compacts پیمان
vow پیمان
vowed پیمان
compacted پیمان
compact پیمان
covenant پیمان
contract پیمان
vowing پیمان
vows پیمان
promises پیمان
testament پیمان
promise پیمان
handing پیمان
hand پیمان
federates هم پیمان
testaments پیمان
troth پیمان
abjurer or abjuror پیمان شکن
affiance پیمان ازدواج
perfidiousness پیمان شکنی
locarno treaty پیمان لوکارنو
tripartite pact پیمان سه جانبه
to pawn one's word پیمان بستن
to give ones faith پیمان دادن
peace pact پیمان صلح
perfidy پیمان شکنی
renewal of the convention تجدید پیمان
reneger پیمان شکن
warlock پیمان شکن
warsaw treaty پیمان ورشو
offensive alliance پیمان تهاجمی
handfast پیمان عروسی
violaor پیمان شکن
written contract پیمان نامه
purchase notice agreements پیمان خرید
perjured پیمان شکن
contractors پیمان کار
concord یکجوری پیمان
perfidious پیمان شکن
allied کشورهای هم پیمان
contract : پیمان بستن
treason پیمان شکنی
faiths دین پیمان
faith دین پیمان
violation پیمان شکنی
conspiring هم پیمان شدن
conspires هم پیمان شدن
conspired هم پیمان شدن
contractor پیمان کار
compacts پیمان معاهده
compacting پیمان معاهده
abjuration پیمان شکنی
accord مصالحه پیمان
accorded مصالحه پیمان
dunkrik treaty پیمان دونکرک
accords مصالحه پیمان
covenant پیمان بستن
conspire هم پیمان شدن
compacted پیمان معاهده
covenants پیمان بستن
contract کنترات پیمان .
compact پیمان معاهده
perfidiously ازروی پیمان شکنی
to forswear oneself پیمان شکنی کردن
to fly away from an agreement پیمان شکنی کردن
alliance پیمان بین دول
alliances پیمان بین دول
capitulate پیمان تسلیم بستن
promise of marriage قول یا پیمان عروسی
perjurious ناشی از پیمان شکنی
to keep to one's word درست پیمان بودن
forswore پیمان شکنی کرد
Bilateral contract. پیمان ( قرارداد ) دو جانبه
forswear پیمان شکنی یانقض
forswearing پیمان شکنی یانقض
forswears پیمان شکنی یانقض
adhesion الحاق دولتی به یک پیمان
to stand in with any one با کسی هم پیمان بودن
to pledge one's word قول یا پیمان دادن
Old Testament پیمان یا وصیت قدیم
capitulated پیمان تسلیم بستن
cento سازمان پیمان مرکزی
nato forces نیروهای پیمان ناتو
confederacies ایالات هم پیمان هم پیمانی
locarno treaty پیمان منعقدبین المان
pacts معاهده پیمان بستن
casus fofderis هدف انعقاد پیمان
breach of promise شکستن پیمان ازدواج
pact معاهده پیمان بستن
casus fofderis سبب انعقاد پیمان
treaties قرارداد پیمان نظامی
convention پیمان نامه انجمن
brian kellogg پیمان بریان کلوگ
allied headquarters قرارگاه کشورهای هم پیمان
confederacy ایالات هم پیمان هم پیمانی
pact of non aggression پیمان عدم تجاوز
pacific security pact پیمان امنیت پاسفیک
capitulates پیمان تسلیم بستن
capitulating پیمان تسلیم بستن
quadruple pact پیمان چهار جانبه
contracting officer افسر متصدی پیمان
treaty قرارداد پیمان نظامی
contractor plant کارخانه پیمان کار
conventions پیمان نامه انجمن
treaties قرار داد پیمان نامه
to vow عهد کردن [پیمان دادن]
leagues هم پیمان شدن گروه ورزشی
value cost contract پیمان بستن با قیمتهای پایه
accords پیمان غیررسمی بین المللی
they are sworn frends با هم پیمان دوستی بسته اند
accord پیمان غیررسمی بین المللی
treaty قرار داد پیمان نامه
stipulating پیمان بستن تصریح کردن
stipulates پیمان بستن تصریح کردن
north atlantic treaty organization (nato سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
to enter into an agreement پیمان یا قراردادی منعقد کردن
stipulate پیمان بستن تصریح کردن
accorded پیمان غیررسمی بین المللی
to forfeit ones word پیمان پکستن بدقول درامدن
promises قول دادن پیمان بستن
to strike hands دست پیمان بهم دادن
to plight oneself to a person پیمان نامزدی با کسی بستن
league هم پیمان شدن گروه ورزشی
promise قول دادن پیمان بستن
in treaty مشغول مذاکره و عقد پیمان
to perform one's oromise پیمان یاوعده خودرا انجام دادن
abjuratory پیمان شکنی مبنی بر نقض عهد
hagiographa بخش سوم کتاب پیمان کهن
privity in contract انحصار نتیجه پیمانی به طرفین ان پیمان
seato forces نیروهای کشورهای پیمان جنوب شرقی اسیا
NATO مخفف ناتو سازمان پیمان اتلانتیک شمالی
covenantor اجتماع اشخاص هم پیمان برای انجام کاری
handfast دست نامزدی پیمان عروسی بستن با حلقه
eastern european mutual assisstance trea پیمان کمک متقابل اروپای شرقی treaty warsaw
rio treaty پیمان منعقد بین کلیه کشورهای نیمکره غربی به استثناء کانادا
north atlantic treaty organization (nato پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
purchase request درخواست خرید جنس تقاضای عقد پیمان خرید
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
to perjure oneself پیمان شکنی کردن نقض عهد کردن
written agreement موافقت نامه پیمان نامه
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
marriages ازدواج پیمان ازدواج
marriage ازدواج پیمان ازدواج
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com