Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
close covering group
ناو گروه مامور پوشش نزدیک
Other Matches
task group
ناو گروه مامور اجرای عملیات
close aboard
پوشش هوایی نزدیک
close covering group
ناو گروه پشتیبانی نزدیک
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
duct
لولهای که حاوی کابل هایی است که اطراف یک گروه کابل یک پوشش محافظ قرار دارد
pack
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs
گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
rading party
قسمت مامور تک در عملیات کمین دسته مامور شبیخون
delegating
مامور فرستاده مامور کردن
delegates
مامور فرستاده مامور کردن
delegated
مامور فرستاده مامور کردن
delegate
مامور فرستاده مامور کردن
bezel
پوشش مقابل یک پوشش کامپیوتر یا واحد دیسک درایو
nickel clad sheet
ورقه پوشش شده نیکلی ورق با پوشش نیکل
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
screened
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screening, screenings
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screen
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
screens
پوشش تجسسی دریایی پوشاندن پوشش
beach group
گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups
گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
beach party
گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
comparative cover
پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
civil reserve air fleet
گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing
یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
clean up party
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
cuticle
پوشش مو پوشش شاخی
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
countervailing power
قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
task force
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces
گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
guidance
هدایت کردن وسیله یا هواپیمامنطقه پوشش سیستم هدایت هواپیما منطقه زیر پوشش سیستم هدایت
roof covering material
مصالح پوشش شیروانی مصالح پوشش بام
kaldor criterion
ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
amphibious task group
گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group
گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
stable
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stables
گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
hordes
گروه بیشمار گروه
horde
گروه بیشمار گروه
antisubmarine screen
پرده پوشش ضد زیردریایی پوشش ضد زیردریایی
battery of tests
گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
bedel
مامور
commissionaires
مامور
functionery
مامور
commissionaire
مامور
pursuivant
مامور
ranksman
مامور صف
officers
مامور
official
مامور
bedell
مامور
functionaries
مامور
agent
مامور
agents
مامور
commissioner
مامور
missionary
مامور
missionaries
مامور
appointed
مامور
commissioners
مامور
officer
مامور
functionary
مامور
probation officers
مامور نافر
bureaucrats
مامور اداری
paymaster
مامور پرداخت
emissaries
مامور مخفی
scouts
مامور اکتشاف
paymasters
مامور پرداخت
bureaucrat
مامور اداری
emissaries
مامور سری
send on duty
مامور کردن
sergeant at arms
مامور اجرا
executors
مامور اجرا
executioner
مامور اعدام
executor
مامور اجرا
probation officer
مامور نافر
executioners
مامور اعدام
revenuer
مامور مالیاتی
consular officer
مامور کنسولی
he was ordered to europe
او مامور اروپا شد
hangman
مامور اعدام
hangmen
مامور اعدام
policemen
مامور پلیس
bailiffs
مامور اجرا
bailiff
مامور اجرا
file clerk
مامور بایگانی
counterspy
مامور ضد جاسوسی
customs appraisor
مامور گمرک
customs officer
مامور گمرک
diplomatic agent
مامور سیاسی
diplomatic officer
مامور سیاسی
envoi
مامور نماینده
sergeants
مامور اجرا
sergeant
مامور اجرا
executive bailiff
مامور اجرا
lictor
مامور اجرا
communicant
مامور ابلاغ
High Commissioner
مامور عالیرتبه
High Commissioners
مامور عالیرتبه
purchasing officer
مامور خرید
auditors
مامور رسیدگی
auditor
مامور رسیدگی
emissary
مامور سری
attackman
مامور حمله
assignee
نماینده مامور
pointsman
مامور راهنمائی
on sentry
مامور نگهبانی
communicants
مامور ابلاغ
bumbailiff
مامور اجرا
envoys
فرستاده مامور
envoys
مامور نماینده
envoy
فرستاده مامور
envoy
مامور نماینده
appoints
مامور کردن
appoint
مامور کردن
custom assersor
مامور گمرک
censor
مامور سانسور
inquisitor
مامور تحقیق
investigators
مامور تحقیق
investigator
مامور تحقیق
typographer
مامور چاپخانه
waggoner
مامور واگن
secret agents
مامور مخفی
mole
مامور مخفی
defector in place
مامور مخفی
censored
مامور سانسور
censoring
مامور سانسور
censors
مامور سانسور
police officer
مامور پلیس
police officers
مامور پلیس
secret agent
مامور مخفی
inquisitors
مامور تحقیق
tollman
مامور نواقل
officers
مامور متصدی
emissary
مامور مخفی
scouted
مامور اکتشاف
scout
مامور اکتشاف
officer
مامور متصدی
policeman
مامور پلیس
raiding party
قسمت مامور کمین
scambler
مدافع مامور مانوربالا
publicans
مامور وصول مالیات
to send upon an e
مامور سفارت کردن
commission
حق العمل مامور شدن
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
rading party
قسمت مامور دستبرد
officer
مامور کارمند اداری
commissioning
حق العمل مامور شدن
catchpole
مامور اخذ مالیات
publican
مامور وصول مالیات
he was appointed to inspect it
مامور شد ان را بازرسی کند
tidewaiter
مامور گمرک لب دریا
aid man
مامور کمکهای اولیه
lifeguard
مامور نجات غریق
affiliation with the department of defen
مامور به وزارت جنگ
pursuivant
مامور ابلاغ یا اخطاریه
apparitor
چاووش مامور اجراء
catchpoll
مامور اخذ مالیات
relieving officer
مامور اعانه فقرا
justiciar
مامور قضایی عالیرتبه
dustmen
مامور تنظیف خاکروبه بر
dustman
مامور تنظیف خاکروبه بر
scrutineer
مامور شمارش ارا
commissions
حق العمل مامور شدن
bailiwick
ناحیه قلمرو مامور
fire fighter
مامور اتش نشانی
firefighters
مامور اتش نشانی
pontoneer
مامور پل موقت سازی
firemen
مامور اتش نشانی
pontonier
مامور پل موقت سازی
press agent
مامور اگهی و تبلیغ
fireman
مامور اتش نشانی
master in lunacy
مامور رسیدگی به دیوانگی ها
fireguards
مامور اتش نشانی
lifeguards
مامور نجات غریق
truck master
مامور یا سرپرست چندکامیون
fireguard
مامور اتش نشانی
firefighter
مامور اتش نشانی
lord advocate
دادستان کل مامور به اسکاتلند
officers
مامور کارمند اداری
barrier patrol
گشتی مامور موانع
vice squads
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
process server
مامور ابلاغ برگهای قانونی
press-gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gang
دسته مامور جلب مشمولین
press gangs
دسته مامور جلب مشمولین
vice squad
مامور کشف ودستگیری تبهکاران
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com