English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 162 (8 milliseconds)
English Persian
half baked ناپخته ناقص
Other Matches
crudest ناپخته
dough baked ناپخته
crude ناپخته
cruder ناپخته
underbaked نیم پخته ناپخته
inconsummate ناقص
manque ناقص
skimpy ناقص
inadequate ناقص
incomplete ناقص
half-baked ناقص
defective ناقص
roughcast ناقص
incomplete flower گل ناقص
mutilated ناقص
mutilate ناقص
imperfective ناقص
meagre ناقص
in defect ناقص
imcomplete ناقص
mutilating ناقص
mutilates ناقص
shortest ناقص
shorter ناقص
violator ناقص
rudimental ناقص
stickit ناقص
violators ناقص
rudimentary ناقص
deficient ناقص
imperfect ناقص
short ناقص
faulty ناقص
malformed ناقص
incorrect ناقص
unperfect ناقص
imcomplete ditch گود ناقص
annular eclipse خسوف ناقص
framentary شکسته ناقص
blastie ناقص الخلقه
faulty switching سوئیچینگ ناقص
faulty design طرح ناقص
erectio deficiens نعوظ ناقص
frustum هرم ناقص
demonish ناقص کردن
frustum مخروط ناقص
half truth حقیقت ناقص
hemiplegia فلج ناقص
imperfect competition رقابت ناقص
mutilator ناقص کننده
nubbin میوه ناقص
paraparesis فلج ناقص پا
paresis فلج ناقص
to put in rime قافیه ناقص
truncated distribution توزیع ناقص
truncation ناقص سازی
wanting in reason ازعقل ناقص
mooncalf ناقص الخلقه
moon calf خلقت ناقص
imperfect market بازار ناقص
in my poor opinion بعقیده ناقص من
in my poor opinion بعقل ناقص من
incapacious بی گنجایش ناقص
incomplete breakdown شکست ناقص
incomplete induction استقراء ناقص
miscreation خلقت ناقص
missed approach فرود ناقص
flawed معیوب ناقص
misshapen ناقص الخلقه
lacked ناقص بودن
lack ناقص بودن
apoplexy سکتهء ناقص
ill- بطور ناقص
tracheid اوند ناقص
defectively بطور ناقص
deficiently بطور ناقص
imperfectly بطور ناقص
ill بطور ناقص
ills بطور ناقص
half بطور ناقص
paralysis سکته ناقص
half شریک ناقص
misfiring احتراق ناقص
lacks ناقص بودن
deformed ناقص شده
oafs بچه ناقص الخلقه
miscreate ناقص الخلقه ساختن
meagrely بطور لاغر یا ناقص
market imperfection ناقص بودن بازار
low order انفجار کند یا ناقص
to do by halves ناقص انجام دادن
incomplete pictures test ازمون تصویرهای ناقص
oaf بچه ناقص الخلقه
overshoots فرود ناقص هواپیما
sketchier از روی عجله ناقص
sketchiest از روی عجله ناقص
stepped thread کولاس پیچی ناقص
stepped thread پیچ ناقص کولاس
sketchily از روی عجله ناقص
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
sketchy از روی عجله ناقص
parachromopsia رنگ کوری ناقص
parachromatopsia رنگ کوری ناقص
overshoot فرود ناقص هواپیما
overshooting فرود ناقص هواپیما
rough cast اجمالادرست شده ناقص
partial color blindness رنگ کوری ناقص
mutilates ناقص یا فلج کردن
heterometabolous دارای دگردیسی ناقص
mutilating ناقص یا فلج کردن
garble تحریف یا ناقص کردن
evils of imperfect competition مضار رقابت ناقص
fragmentary ریز شده ناقص
fragmentarily بطور شکسته یا ناقص
fragmental ریز شده ناقص
mutilate ناقص یا فلج کردن
heterometabolic دارای دگردیسی ناقص
to break aset خراب یا ناقص کردن یک دستگاه
paretic دچار فلج ناقص یا عضلانی
truncated شاخه زدن ناقص کردن
rough coating اجمالا درست شده ناقص
We don't do things by halves. کاری را ناقص انجام ندادن
truncate شاخه زدن ناقص کردن
We don't do things by half-measures. کاری را ناقص انجام ندادن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
imperfect oligopoly انحصار چند جانبه ناقص
verticillium قارچ ناقص افت گیاهی
catalexis وتد ناقص دراخر شعر
We don't do things halfway. کاری را ناقص انجام ندادن
truncating شاخه زدن ناقص کردن
We don't do half-ass job [American E] [derogatory] کاری را ناقص انجام ندادن
truncates شاخه زدن ناقص کردن
huddling ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddles ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddled ناقص انجام دادن ازدحام کردن
huddle ناقص انجام دادن ازدحام کردن
malnutrition تغذیه ناقص نرسیدن مواد غذایی
The comparison is misleading [flawed] . مقایسه گمراه کننده [ ناقص ] است.
teratology مبحث شناسایی جنین ناقص الخلقه
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
paraplegics فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
paraplegic فالج ازپا دچارفلج ناقص درپایانیمی ازتن
orthopaedic مربوط بفن درست کردن اندامهای ناقص
osteoclasis استخوان شکنی برای درست کردن اندان ناقص
bobtail اسب یا سگ دم کل هرچیز ناقص یامختصر شده ادم مهمل
frictional unemployment بیکاری کوتاه مدت که در نتیجه تحرک ناقص نیروی کار
corona discharge تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
He who grasps too much holds nothing fast. <proverb> کسی که کاری بیش از تواناییش را بپذیرد آن کار را ناقص انجام می دهد.
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
collapse slump از هم پاشیدگی بتن را درازمایش افت بتن بوسیله مخروط ناقص گویند
eyespot چشم ابتدایی چشم رشدنکرده و ناقص
mayhem چلاق کردن ناقص العضو کردن
normal slump درازمایش افت مخروطی بتن حالتی است که بتن پس ازنشست شکل مخروطی ناقص خود را حفظ کند
mar ناقص کردن بی اندام کردن
marred ناقص کردن بی اندام کردن
marring ناقص کردن بی اندام کردن
mutilating ناقص کردن فلج کردن
mutilates ناقص کردن فلج کردن
mutilate ناقص کردن فلج کردن
mis run casting ریخته گری ناقص ریخته گری نادرست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com