Dictiornary-Farsi | نتیجه رسان | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
illative	نتیجه رسان


Search result with all words

illation	نتیجه رسان منتج شونده
Other Matches

It wI'll eventually pay off.	با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
to be a foregone conclusion <idiom>	نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
foregone conclusion	نتیجه حتمی نتیجه مسلم
exhaust in jector	اب رسان
pesky	ازار رسان
mailmen	نامه رسان
mailman	نامه رسان
nocent	زیان رسان
injurious	اسیب رسان
feeder	گوی رسان
acid freeder	اسید رسان
mail	نامه رسان
purveyor	اذوقه رسان
soniferous	صدا رسان
caterer	اذوقه رسان
waterworks	دستگاه اب رسان
caterers	اذوقه رسان
pursuivant	نامه رسان
mails	نامه رسان
feeder	سوخت رسان
sutler	اذوقه رسان
feeder	توپ رسان
nobbeing	اسیب رسان
deleterious	اسیب رسان
feeders	توپ رسان
data medium	داده رسان
paper boys	روزنامه رسان
masseuse	پیغام رسان
purveyors	اذوقه رسان
feeders	سوخت رسان
feeding cloth	پنبه رسان
paper boy	روزنامه رسان
feeders	گوی رسان
mailer	نامه رسان
feeding cloth	مایه رسان
provisioner	توشه رسان
carburator	سوخت رسان
victualler	خواربار رسان
posts	نامه رسان پستچی
post-	نامه رسان پستچی
post	نامه رسان پستچی
posted	نامه رسان پستچی
sleeping partner	شریک سرمایه رسان
silent partner	شریک سرمایه رسان
sleeping partners	شریک سرمایه رسان
intelligencer	خبر رسان جاسوس
letter carrier	نامه رسان پستچی
informants	خبر رسان مخبر
informer	خبر رسان کاراگاه
informers	خبر رسان کاراگاه
informant	خبر رسان مخبر
productive of annoyance	زحمت رسان ازارنده
prompt book	نسخه سخن رسان
feeder vessel	کشتی سوخت رسان
malignant	زیان اور صدمه رسان
evangelist	صاحب انجیل مژده رسان
prejudicial	زیان رسان تبعیض امیز
prejudicious	زیان رسان تبعیض امیز
evangelists	صاحب انجیل مژده رسان
prompt box	جای سخن رسان یا سوفلور
postboy	چاپار چابک سوار نامه رسان
stratotanker	نوعی هواپیمای تانکر سوخت رسان چهار موتوره هوایی
sights	سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sight	سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
frustrated	بی نتیجه
inconsequent	بی نتیجه
products	نتیجه
inconclusive	بی نتیجه
decision	نتیجه
decisions	نتیجه
to no purpose	بی نتیجه
harvest	نتیجه
harvested	نتیجه
harvests	نتیجه
growth	نتیجه
inferences	نتیجه
ineffectual	بی نتیجه
effectless	بی نتیجه
eduction	نتیجه
educt	نتیجه
in the sequel	در نتیجه
inconsecutive	بی نتیجه
payoff	نتیجه
payoffs	نتیجه
upshot	نتیجه
ineffetual	بی نتیجه
issueless	بی نتیجه
result	نتیجه
afterclap	نتیجه
of no issue	بی نتیجه
outgrwth	نتیجه
thanks to.....	در نتیجه
product	نتیجه
indeterminate	بی نتیجه
consequence	نتیجه
affect	نتیجه
affects	نتیجه
inconseqential	بی نتیجه
sequitur	نتیجه
sequent	نتیجه
sequela	نتیجه
consequent	نتیجه
resultful	پر نتیجه
resulting	نتیجه
resulted	نتیجه
outgrowth	نتیجه
whereupon	که در نتیجه ان
consequences	نتیجه
thanks	در نتیجه
abortive	بی نتیجه
outcome	نتیجه
outcomes	نتیجه
ineffective	بی نتیجه
growths	نتیجه
effected	نتیجه
run into <idiom>	نتیجه
conclusion	نتیجه
conclusions	نتیجه
effecting	نتیجه
rest	نتیجه
rests	نتیجه
inference	نتیجه
effect	نتیجه
thwarted	بی نتیجه گذاردن
thwart	بی نتیجه گذاردن
non sequiturs	نتیجه کاذب
non sequitur	نتیجه کاذب
vainly	بدون نتیجه
successes	پیروزی نتیجه
success	پیروزی نتیجه
sequels	نتیجه پایان
sequel	نتیجه پایان
issue [outcome]	نتیجه [بحثی ]
synthesis	نتیجه گیری
corollary	نتیجه فرع
corollary	نتیجه فرعی
conclusions	نتیجه گیری
resultful	نتیجه بخش
printouts	نتیجه چاپی
printout	نتیجه چاپی
conclusions	انجام نتیجه
consecution	نتیجه منطقی
put through	به نتیجه رساندن
side-effects	نتیجه جانبی
conclusion	نتیجه گیری
side-effect	نتیجه جانبی
conclusion	انجام نتیجه
search result	نتیجه جستجو
side effect	نتیجه جانبی
corollaries	نتیجه فرعی
corollaries	نتیجه فرع
foregone conclusion	نتیجه نابهنگام
fall-out [side effect]	نتیجه جانبی
byeffect	نتیجه جانبی
by-effect	نتیجه جانبی
adverse reaction	نتیجه جانبی
illiative	حاکی از نتیجه
hereon	در نتیجه این
evidentiary effect	نتیجه مشهود
fall through	به نتیجه نرسیدن
fruitlessly	بدون نتیجه
fine drawn	نتیجه ورزش
final result	نتیجه نهایی
fruitlessness	عدم نتیجه
fetch up	به نتیجه رسیدن
spillover effect	نتیجه جانبی
secondary effect	نتیجه جانبی
period	نتیجه غایی
periods	نتیجه غایی
condition of subsequent events	شرط نتیجه
net result	نتیجه نهایی
abort	بی نتیجه ماندن
aborted	بی نتیجه ماندن
aborting	بی نتیجه ماندن
aborts	بی نتیجه ماندن
perficient	نتیجه بخش
net reaction	واکنش نتیجه
blind search	جیستجوی بی نتیجه
condition of corollary	شرط نتیجه
concluder	نتیجه گیرنده
cheating does not prosper	تقلب نتیجه
call by result	فراخوانی با نتیجه
by product	نتیجه فرعی
syntheses	نتیجه گیری
talk out of <idiom>	به نتیجه نرسیدن
test announcement	نتیجه ازمایش
hatch	نتیجه خط انداختن
hatched	نتیجه خط انداختن
ultimaratio	نتیجه غایی
at	در نتیجه بر حسب
hatches	نتیجه خط انداختن
knock one's head against the wall <idiom>	کاربی نتیجه
to came a howler	به نتیجه نرسیدن
computation	نتیجه محاسبه
generalizations	نتیجه کلی
computations	نتیجه محاسبه
generalization	نتیجه کلی
the long and the short of it <idiom>	نتیجه کلی
to fall to the ground	به نتیجه نرسیدن
to be dashed to the ground	به نتیجه نرسیدن