English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
illation نتیجه رسان منتج شونده
Other Matches
illative منتج شونده
resultant حاصل منتج شونده
wind up منتج به نتیجه شدن
eventuate منتج شدن نتیجه دادن
illative نتیجه رسان
accumulator register مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CUP که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CPU که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
precipitated غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitate غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitates غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
precipitating غیرمحلول وته نشین شونده جسم تعلیق شونده یامتراسب
self reacting بطور خودکار متعادل شونده خود بخود تطبیق شونده
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
condequent منتج
consequent منتج
lead in منتج
reflects منتج شدن به
accrue منتج گردیدن
followed منتج شدن
follows منتج شدن
result منتج شدن
resulted منتج شدن
follow منتج شدن
resulting منتج شدن
reflecting منتج شدن به
reflect منتج شدن به
sequent منتج ناشی
It wI'll eventually pay off. با لاخره نتیجه خواهد رسید (نتیجه می دهد )
abrasions سایش منتج ازالودگی
abrasion سایش منتج ازآلودگی
to be a foregone conclusion <idiom> نتیجه حتمی [نتیجه مسلم] بودن
deriving ناشی شدن از منتج کردن
derives ناشی شدن از منتج کردن
accruing منتج گردیدن تعلق گرفتن
derive ناشی شدن از منتج کردن
accrues منتج گردیدن تعلق گرفتن
foregone conclusion نتیجه حتمی نتیجه مسلم
exhaust in jector اب رسان
feeder سوخت رسان
pesky ازار رسان
pursuivant نامه رسان
feeder توپ رسان
provisioner توشه رسان
feeder گوی رسان
feeders سوخت رسان
feeders توپ رسان
masseuse پیغام رسان
caterers اذوقه رسان
sutler اذوقه رسان
feeding cloth پنبه رسان
data medium داده رسان
feeding cloth مایه رسان
waterworks دستگاه اب رسان
soniferous صدا رسان
caterer اذوقه رسان
feeders گوی رسان
mail نامه رسان
mails نامه رسان
purveyor اذوقه رسان
deleterious اسیب رسان
injurious اسیب رسان
acid freeder اسید رسان
mailman نامه رسان
nobbeing اسیب رسان
nocent زیان رسان
paper boys روزنامه رسان
purveyors اذوقه رسان
paper boy روزنامه رسان
carburator سوخت رسان
mailer نامه رسان
victualler خواربار رسان
mailmen نامه رسان
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support. سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او [مرد] باید از آنها حمایت بکند.
feeder vessel کشتی سوخت رسان
letter carrier نامه رسان پستچی
informer خبر رسان کاراگاه
productive of annoyance زحمت رسان ازارنده
informers خبر رسان کاراگاه
prompt book نسخه سخن رسان
intelligencer خبر رسان جاسوس
sleeping partner شریک سرمایه رسان
sleeping partners شریک سرمایه رسان
informant خبر رسان مخبر
informants خبر رسان مخبر
silent partner شریک سرمایه رسان
post نامه رسان پستچی
posted نامه رسان پستچی
posts نامه رسان پستچی
post- نامه رسان پستچی
prompt box جای سخن رسان یا سوفلور
malignant زیان اور صدمه رسان
evangelists صاحب انجیل مژده رسان
evangelist صاحب انجیل مژده رسان
prejudicious زیان رسان تبعیض امیز
prejudicial زیان رسان تبعیض امیز
postboy چاپار چابک سوار نامه رسان
stratotanker نوعی هواپیمای تانکر سوخت رسان چهار موتوره هوایی
sight سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
sights سوراخ روشنی رسان سوراخ دید
vimineous خم شونده
diminishing کم شونده
folding تا شونده
deliquescent اب شونده
squashy له شونده
step down کم شونده
cumulative جمع شونده
intrant داخل شونده
accumulating جمع شونده
introgresseive داخل شونده
juvenescent جوان شونده
latescent پنهان شونده
accumulates جمع شونده
drying خشک شونده
ingoing وارد شونده
ingoing داخل شونده
technical دگرگون شونده
inhibiter مانع شونده
increscent زیاد شونده
inhibitor مانع شونده
clinchers متمسک شونده
inbound وارد شونده
ingravescent سخت تر شونده
menstruating قاعده شونده
clincher متمسک شونده
menstruating بی نماز شونده
ingressive داخل شونده
fulminating محترق شونده
explosive منفجر شونده
accretive زیاد شونده
accumulatively بطورجمع شونده
acidific ترش شونده
adrenergic فعال شونده
aggravative بدتر شونده
ameliorative بهتر شونده
conducive موجب شونده
analysand تحلیل شونده
assimilatory هم جنس شونده
base ejection پرتاب شونده از ته
causative سبب شونده
outgoing صادر شونده
riser بلند شونده
friable خرد شونده
repressive مانع شونده
deterrents مانع شونده
deterrent مانع شونده
payees پرداخت شونده
payee پرداخت شونده
acquiescent راضی شونده
interviewees مصاحبه شونده
interviewee مصاحبه شونده
congregative جمع شونده
accumulative جمع شونده
conducive منجر شونده
changful جوربجور شونده
changful دگرگون شونده
eruptional منفجر شونده
evanescent محو شونده
examinee امتحان شونده
excurrent جاری شونده
fill in جانشین شونده
fly table میز تا شونده
foldaway کوچک شونده
frondescent برگ شونده
clotty دلمه شونده
fusible ذوب شونده
gelable ژلاتینی شونده
gelable دلمه شونده
gray سفید شونده
erubescent سرخ شونده
emissive خارج شونده
emanative صادر شونده
clastic جدا شونده
clastic تقسیم شونده
coagulable دلمه شونده
combinatory ترکیب شونده
comparand قیاس شونده
concentrator متمرکز شونده
concretive سفت شونده
depreciable مستهلک شونده
deteriorative بدتر شونده
deviator منحرف شونده
dilatant گشاد شونده
displaceable جابجا شونده
metabolic دگرگون شونده
hardenable سخت شونده
incoming وارد شونده
tensive وخیم شونده
stretchier گشاد شونده
stretchiest گشاد شونده
stretchy گشاد شونده
perfusive پخش شونده
perfusive پاشیده شونده
insured بیمه شونده
tensive سفت شونده
osculant واقع شونده
tabescent لاغر شونده
restrainer مانع شونده
virescent سبز شونده
tilting board صفحه کج شونده
redintegrate تجدید شونده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com