Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 100 (9 milliseconds)
English
Persian
honor
نجابت تشریفات
Other Matches
heraldry
نجباوعلائم نجابت خانوادگی نشان نجابت خانوادگی
ritualist
ویژه گر تشریفات مذهبی وابسته به تشریفات
emcee
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
emcees
بعنوان رئیس تشریفات عمل کردن رئیس تشریفات شدن
ennoblement
نجابت
kalokazzthia
نجابت
nobleness
نجابت
chastity
نجابت
gentleness
نجابت
decency
نجابت
nobility
نجابت
gentilesse
نجابت
gentlemanliness
نجابت
gentlewomanliness
نجابت
gentrice
نجابت
gentility
شرافت نجابت
ingenuousness
اصالت نجابت
civility
نجابت ورفتار خوب تربیت
blazonry
علامت یانشان نجابت خانوادگی
emblazon
بانشانهای نجابت خانوادگی اراستن
wellborn
نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
protocols
تشریفات
ceremony
تشریفات
rituals
تشریفات
procedures
تشریفات
gallery deck
پل تشریفات
ritual
تشریفات
ceremoniously
با تشریفات
cermonies
تشریفات
protocol
تشریفات
ceremonies
تشریفات
unceremonious
بی تشریفات
unceremoniously
بی تشریفات
formalities
تشریفات
formality
تشریفات
formalist
تشریفات
guard of honor
پاسدار تشریفات
riteless
عاری از تشریفات
chief of protocol
رئیس تشریفات
Chief of protocol. Master of ceremonies.
رئیس تشریفات
ritual
تشریفات مذهبی
sans ceremonie
بدون تشریفات
porotocol department
اداره تشریفات
ritualistic behavior
تشریفات وسواسی
ritualism
تشریفات دوستی
masters of ceremonies
رئیس تشریفات
ceremonial
تشریفاتی تشریفات
emcees
رئیس تشریفات
master of ceremonies
رئیس تشریفات
paperwork
تشریفات اداری
red tape
تشریفات زائد
starch
اهارزدن تشریفات
starches
اهارزدن تشریفات
ceremonials
تشریفاتی تشریفات
serviced
عبادت تشریفات
service
عبادت تشریفات
emcee
رئیس تشریفات
The formalities of judicial process.
تشریفات حقوقی وقضایی
All the formalities were carried out.
تمام تشریفات انجام شد
beadledom
تشریفات ورسمیت زیاد
solemnly
موقرانه با ائین و تشریفات
an abrupt departure
عزیمت بدون تشریفات
circumstances
شرط موقعیت تشریفات
due process of the law
تشریفات صحیح قانونی
rite
مراسم تشریفات مذهبی
quarterdecks
محوطه تشریفات ناو
red carpet
تشریفات و احترامات رسمی
emcees
رئیس تشریفات کردن
Easter Sepulchre
تشریفات مذهبی تدفین
quarterdeck
محوطه تشریفات ناو
To discard formalities .
تشریفات را کنا رگذاردن
emcee
رئیس تشریفات کردن
escutcheon
سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
He is very ceremonious.
اهل تشریفات (تشریفاتی ) است
Protocol must be observed.
تشریفات باید رعایت شود
red tapism
رعایت تشریفات اداری به حدافراط
bureaucrasy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracy
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
bureaucracies
رعایت تشریفات اداری بحدافراط
solemnity
ایین تشریفات مراسم سنگین
initiation
وارد کردن کسی در جائی با تشریفات
bureaucrat
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
part performance
عقد یا قرارداددارای تشریفات یا شکل خاص
bureaucrats
فرد معتقد به رعایت تشریفات اداری
ceremonialism
اعتقاد به لزوم رعایت کامل تشریفات
Dont stand on ceremony.
تشریفات را بگذار کنار ( راحت باش )
ceremonious
پای بند تشریفات وتعارف رسمی
adjutant's call
احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
red tapery
رعایت تشریفات رسمی واداری بحد افراط
admin
تشریفات اداری و وفایف دیگر مربوط به کارکرد یک موسسه
The hotel was home from home .
هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
manning the rail
گماردن پرسنل به دور ناو یاوسیله برای انجام تشریفات
ritualize
رسمی و تشریفاتی کردن شعائر دینی رابجا اوردن قائل به تشریفات شدن
military testament
وصیتنامه فرد نظامی در جبهه جنگ که مشمول قواعد وصیتنامههای عادی نمیباشد و بدون رعایت تشریفات قانونی معتبراست
bureaucreacy
رعایت تشریفات اداری به حد افراط کاغذ بازی و سیستم حکومتی و اداری مبتنی بر ان
informally
بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
lord high stew of england
رئیس تشریفات تاجگذاری رئیس دادگاه دادرسی
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com