Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (12 milliseconds)
English
Persian
salvage
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvaged
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvages
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
salvaging
نجات کشتی غرق شده یاصدمه دیده
Other Matches
salvage money
جایزه نجات کشتی یا محموله
salvor
نجات دهنده کشتی یا کالاهای ان در دریا
jettison
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoned
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisoning
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
jettisons
به دریا ریختن کالا برای نجات کشتی
corposant
گلولههای روشنایی که گاهی درهوای طوفانی بردکلهای کشتی دیده م
salvaging
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvage
نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
lifebuoy
کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد
lifebuoys
کمربند یاحلقه نجات شناوری که برای نجات غریق بر روی اب شناور میباشد
air-sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
eying
دیده
eye water
اب دیده
eye
دیده
eyeing
دیده
eyes
دیده
rescues
نجات
rescuing
نجات
life vest
کت نجات
safety
نجات
salvation
نجات
rescue
نجات
life jacket
کت نجات
rescued
نجات
escape line
خط نجات
liberation
نجات
livery
نجات
liveries
نجات
unsight
دیده نشده
eyeless
بی بصیرت بی دیده
imperceptible
دیده نشدنی
feeler
دیده بان
visible
دیده شدنی
sightless
دیده نشده
scout
دیده وری
observers
دیده بان
enntinel
دیده بان
damaged
خسارت دیده
scouted
دیده وری
pitched
تهیه دیده
in sight
دیده شدنی
hardened steel
فولاد اب دیده
vedette
دیده ورسوار
scouts
دیده وری
observer
دیده بان
feelers
دیده بان
indiscernible
دیده نشدنی
invisible
دیده نشدنی
lookouts
دیده بان
lookout
دیده بان
feeders
دیده بان
scouting
دیده وری
monitoring
دیده بانی
feeder
دیده بان
light struck
نور دیده
scout car
خودرو دیده ور
lost
زیان دیده
light of one's eyes
نور دیده
worldly-wise
جهان دیده
worldly wise
جهان دیده
lifebelts
کمربند نجات
deliver
نجات دادن
delivers
نجات دادن
lifebelt
کمربند نجات
salvation
سبب نجات
survivors
نجات یافتگان
survive
نجات دادن
life float
قایق نجات
survives
نجات دادن
safety boat
قایق نجات
survived
نجات دادن
recover
نجات دادن
recovering
نجات دادن
recovers
نجات دادن
crash boat
قایق نجات
surviving
نجات دادن
lifeguard
نجات غریق
lifeguards
نجات غریق
parachute
چتر نجات
parachuted
چتر نجات
parachuting
چتر نجات
resuscitation
نجات غریق
saviour
نجات دهنده
saviours
نجات دهنده
life boad
قایق نجات
breeches buoy
بویه نجات
safety belt
کمربند نجات
safety belts
کمربند نجات
parachutes
چتر نجات
lifeboat
قایق نجات
stole
جلیقه نجات
fire escapes
نردبان نجات
fire escape
نردبان نجات
salvageable
قابل نجات
life line
طناب نجات
life line
بند نجات
lifeboats
قایق نجات
life boat
کرجی نجات
life belt
کمربند نجات
life jacket
جلیقه نجات
life buoy
حلقه نجات
life buoy
بویه نجات
life net
تور نجات
life raft
قایق نجات
plane guard
ناو نجات
redeliver
از نو نجات دادن
refugee relief
نجات پناهندگان
rescue basket
زنبیل نجات
rescue operation
عملیات نجات
survival suit
لباس نجات
survival pack
بسته نجات
salvable
نجات یافتنی
savior
نجات دهنده
plane guard
ناوگارد نجات
parachut
چتر نجات
life vest
جلیقه نجات
lifeguard submarine
زیردریایی نجات
liferaft
شناوه نجات
lifesaving
نجات غریق
saves
نجات دروازه
saved
نجات دروازه
save
نجات دروازه
deep submergence
زیردریایی نجات
brain injured
اسیب دیده مغزی
damaged shipments
محموله خسارت دیده
scout
دیده وری کردن
cauliflowr ear
گوش اسیب دیده
sunbaked
حرارت افتاب دیده
scouted
دیده وری کردن
monitor
دیده بانی کردن
observational
وابسته به دیده بانی
monitors
دیده بانی کردن
damaged shipments
کالاهای اسیب دیده
had i seen him
اگر من او را دیده بودم
heat affected zone
منطقه حرارت دیده
invisibly
چنانکه دیده نشود
forward post
پستهای دیده ور جلو
sentinel
دیده بان کشیک
A wolf which has been drenched by rain .
<proverb>
گرگ باران دیده .
suffering economy
اقتصاد اسیب دیده
monitored
دیده بانی کردن
you have been seen
دیده شده اید
weatherbeaten
باد و باران دیده
injured parties
طرف خسارت دیده
injured party
طرف صدمه دیده
cheesed off
آزار دیده-اذیتشده
shock concrete
بتن ضرب دیده
garret
برج دیده بانی
espying
دیده بانی کردن
espy
دیده بانی کردن
espies
دیده بانی کردن
espied
دیده بانی کردن
stager
گرگ باران دیده
injured party
طرف خسارت دیده
injured parties
طرف صدمه دیده
injured muscle
عضله اسیب دیده
I have visited Europe time and again.
بارها اروپا را دیده ام.
it is of frequent
بسیار دیده میشود
scouts
دیده وری کردن
garrets
برج دیده بانی
sentinels
دیده بان کشیک
semi naufragium
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
orthodromy
کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com