Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 113 (7 milliseconds)
English	Persian
lean	نحیف اندک
leaned	نحیف اندک
leans	نحیف اندک
Search result with all words
skimpy	اندک نحیف
Other Matches
nibbling	گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbles	گاز زدن اندک اندک خوردن
nibbled	گاز زدن اندک اندک خوردن
nibble	گاز زدن اندک اندک خوردن
feeblest	نحیف
slightest	نحیف
slighter	نحیف
slighted	نحیف
slight	نحیف
meagre	نحیف
slighting	نحیف
feebler	نحیف
frail	نحیف
frailer	نحیف
frailest	نحیف
skimps	نحیف
skimping	نحیف
skimped	نحیف
skimp	نحیف
feeble	نحیف
slights	نحیف
haggard	نحیف
slimpsy	نحیف
gaunt	نحیف
lenten	نحیف
lank	نحیف
meager	نحیف
pindling	نحیف
peaking	نحیف شدن
slacken	نحیف کردن
slackened	نحیف کردن
slackening	نحیف کردن
slackens	نحیف کردن
peak	نحیف شدن
peaks	نحیف شدن
scrag	جانور نحیف
spared	نحیف نازک
spare	نحیف نازک
wonky	نحیف لرزان
pined	از غم و حسرت نحیف شدن
scrimp	نحیف تقلیل دادن
scant	نحیف مقدار قلیل
pines	از غم و حسرت نحیف شدن
slimsy	باریک اندام نحیف
pine	از غم و حسرت نحیف شدن
pining	از غم و حسرت نحیف شدن
scalawag	جانور نحیف وکم ارزش
thrum	اندک
scruple	اندک
scantling	اندک
drib	اندک
scant	اندک
paul	اندک
low test	اندک
low	کم اندک
scarce	اندک
paucity	اندک
scarcer	اندک
fewer	اندک
modicum	اندک
scarcest	اندک
little	اندک
niggling	اندک
fewest	اندک
few	اندک
scrimp	اندک
slight	اندک
slightest	اندک
slights	اندک
slighted	اندک
slighting	اندک
slighter	اندک
windlestraw	ساقه خشک علف ادم لاغر و نحیف
scantier	اندک قلیل
whit	ابدا اندک
sprinkling	میزان اندک
glimmer	درک اندک
priggism	اندک بینی
glimmered	درک اندک
glimmers	درک اندک
d. likeness	شباهت اندک
skim	تماس اندک
in a short time	در اندک زمانی
ounce	چیز اندک
scantiest	اندک قلیل
scanty	اندک قلیل
skimmed	تماس اندک
frugal	با صرفه اندک
pinch	اندک جانشین
pinches	اندک جانشین
cast of melancholy	اندک مالیخولیا
skims	تماس اندک
darksome	اندک ی تیره
ounces	چیز اندک
flea bite	اندک ناراحتی
sprinkling	شمار اندک
by the skin of one's teeth <idiom>	باسود بسیار اندک
fud	شخص اندک بین
camber	قوزیا خمیدگی اندک
cambers	قوزیا خمیدگی اندک
adumbrative	اندک نمایش دهنده
margins	اندک حاشیه دار کردن
margin	اندک حاشیه دار کردن
half cap	سلام با اندک تکانی درکلاه
(not) move a muscle <idiom>	حرکت ندادن حتی به مقدار اندک
pin prick	چیزی که مایه اندک انگیختگی گرد د
stenotopic	دارای حساسیت اندک نسبت به تغییر محیط
low frequency	امواج رادیویی دارای تناوب اندک دون بسامد
etna	فرف کوچکی که اندک ابی رادران بوسیله چراغ الکلی گرم میکنند

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com