Dictiornary-Farsi | نخست زاده | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 169 (9 milliseconds)

English	Persian
first born	نخست زاده
first-born	نخست زاده
first begotten	نخست زاده
first ling	نخست زاده
firstborn	نخست زاده
firstling	نخست زاده


Other Matches

cousinry	عموزاده هاودایی زاده هاوعمه زاده هاوخاله زاده ها
nepotism	انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
blue blood	نجیب زاده اشراف زاده
nepew	پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
cousinly	دایی زاده وار خاله زاده وار
primes	نخست
prime	نخست
primed	نخست
first	نخست
imprlmis	نخست
first moment	گشتاور نخست
first coat	اندودیارنگ نخست
ex prime minister	نخست وزیرپیشین
book one	کتاب نخست
at first hand	در وهله نخست
at first blush	در وهله نخست
first moment	عزم نخست
first and foremost <adv.>	دردرجه نخست
Downing Street	نخست وزیر
primordium	مرحله نخست
primogeniture	نخست زادگی
primeminister	نخست وزیر
prime ministership	نخست وزیری
imprlmis	نخست انکه
imprimis	در مرحله نخست
head of the state	نخست وزیر
grand vizier	نخست وزیر
Prime Ministers	نخست وزیر
half	نیمه نخست
premiership	نخست وزیری
half-time	نیمه نخست
first half	نیمه نخست
forename	نام نخست
forenames	نام نخست
premier	نخست وزیر
Prime Minister	نخست وزیر
premiers	نخست وزیر
first audio stage	مرحله صوتی نخست
whitest	بازیگر نخست شطرنج
primigenial	نخست پیدا شده
rehabilitating	بحال نخست برگرداندن
top board	میز نخست شطرنج
from the very f.	ازهمان وهله نخست
rehabilitate	بحال نخست برگرداندن
right of primogeniture	حق نخست زادگی یا ارشدیت
rehabilitated	بحال نخست برگرداندن
it was we who went first	ما بودیم که نخست رفتیم
involuted	بحال نخست برگشته
rehabilitates	بحال نخست برگرداندن
whiter	بازیگر نخست شطرنج
premiership	دفتر نخست وزیری
foremost	جلوترین دردرجه نخست
white	بازیگر نخست شطرنج
premiership	مقام نخست وزیری اولویت
deputy primeminister	قائم مقام نخست وزیر
in the first flight	دارای مقام نخست سردسته
to drink to a person	نخست خودنوشیدن وسپس دیگریرابنوشیدن واداشتن
premiering	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
It must be put up to the prime minister .	باید بعرض نخست وزیر برسد
premieres	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premier	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiere	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiers	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
premiered	نخست وزیر نخستین نمایش یک نمایشنامه
base on halls	گرفتن امتیاز با رسیدن به پایگاه نخست
descendent	زاده
progeniture	زاده
descended	زاده
fitz	زاده
nee	زاده
fries	زاده
descendant	زاده
fry	زاده
frying	زاده
Chancellors	صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
fence off	کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
I acted as interpreter for the Prime Minister at yesterday's meeting.	من در جلسه دیروز مترجم نخست وزیر بودم.
Chancellor	صدر اعظم نخست وزیر رئیس اداره
legitimate	حلال زاده
nobleman	نجیب زاده
grandee	اصیل زاده
noblemen	نجیب زاده
legitimated	حلال زاده
high born	نجیب زاده
legitimates	حلال زاده
magnates	نجیب زاده
noblewomen	نجیب زاده
knight	نجیب زاده
knighted	نجیب زاده
knighting	نجیب زاده
magnate	نجیب زاده
levite	زاده لاوی
sea born	زاده دریا
noblewoman	نجیب زاده
thane	نجیب زاده
hamite	زاده حام
patrician	نجیب زاده
cousins	خاله زاده
cousins	عمو زاده
cousins	دایی زاده
aristocrat	نجیب زاده
aristocrat	اشراف زاده
aristocrats	نجیب زاده
aristocrats	اشراف زاده
knights	نجیب زاده
bashaw	نجیب زاده
born in lawful wedding	حلال زاده
blue-blooded	نجیب زاده
cousins	عمه زاده
patrician	اعیان زاده
patricians	نجیب زاده
patricians	اعیان زاده
illegitimate	زنا زاده
blue blooded	نجیب زاده
childe	نجیب زاده
cousin	عمه زاده
cousin	عمو زاده
cousin	دایی زاده
born in the purple	دارا زاده
born in the purple	غنی زاده
cousin german	عمه زاده
coz	عمه زاده
coz	خاله زاده
cousin german	عمو زاده
earth born	زاده خاک
evite	زاده حوا
legitimating	حلال زاده
freeborn	ازاد زاده
chevalier	نجیب زاده
cousin	خاله زاده
hagseed	زاده عجوزه
coz	دایی زاده
He undertook the primiership at the age of eighty.	درهشتاد سالگی عهده دار سمت نخست وزیری شد
speak of the devil and he appears <idiom>	حلال زاده بودن
junker	اصیل زاده المانی
well born	اصیل نجیب زاده
feringhee	پرتغالی زاده هند
gentleman of fortune	نجیب زاده حادثه جو
mulatto	زاده اروپایی وزنگی
underbred	نااصل زاده بی تربیت
dons	لرد یا نجیب زاده
cousinly	عمه زاده وار
donned	لرد یا نجیب زاده
don	لرد یا نجیب زاده
donning	لرد یا نجیب زاده
junker	جوان نجیب زاده المانی
true born	حلال زاده اصیل اصل
hagborn	شیطان زاده فرزند ساحره
household troops	هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
milord	مرد اشرافی ونجیب زاده انگلیسی
africander	اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
wellborn	نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
knickerbocker	زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
mestiza	کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
mestizo	کسیکه زاده اسپتنیولی و هندی و امریکایی باشد
grand tour	سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tours	سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
opener	مسابقه نخست ازدو مسابقه متوالی
pythogenic	پیدا شده از چرک یا گندیدگی زاده چرک
unborn	هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
what is bred in the bone will come out in the flesh <proverb>	عاقبت گرگ زاده گرگ شود
younker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور
yonker	نجیب زاده جوان جوان سلحشور