Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
picked quarrel
نزاعی که با بهانه یا عمداراه انداخته باشند
Other Matches
it will give rise to a quarrel
نزاعی تولید خواهد کرد
colony
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
anti-
ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
cross legged
پا روی پا انداخته
off cast
دور انداخته
anchored
لنگر انداخته
interjectory
در میان انداخته
cast off
دور انداخته
wreathy
دور هم انداخته
windfall
میوه باد انداخته
down
به سوراخ انداخته شده
They have got engrossed in conversation .
صحبت آها گه انداخته
cast off
بیرون انداخته شده
windfalls
میوه باد انداخته
pigtails
گیسوی بافته وپشت سر انداخته
offscouring
کثافت واشغال بیرون انداخته
exuvial
مربوط به پوست انداخته شده
pigtail
گیسوی بافته وپشت سر انداخته
disposable
چیزی که پس از استفاده دور انداخته میشود
exuviae
پوشش یا پوست حیوانات پس از انداخته شدن
He has laid hands on these lands.
دست انداخته روی این اراضی
to carry a piece at safety
تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
slot machine
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
slot machines
ماشین خودکاری که پول درسوراخ ان انداخته و کالای مطلوب را تحویل میگیرند
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
plea
بهانه
excusing
بهانه
comebacks
بهانه
excuses
بهانه
essoin
بهانه
fictions
بهانه
fiction
بهانه
excused
بهانه
excuse
بهانه
pleas
بهانه
pretext
بهانه
put off
بهانه
pretexts
بهانه
allegations
بهانه
allegation
بهانه
cover shame
بهانه
pegs
بهانه
subterfuge
بهانه
alibis
بهانه
subterfuges
بهانه
alibi
بهانه
guize
بهانه
peg
بهانه
comeback
بهانه
turnstile
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstiles
تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
alibi
بهانه اوردن
pretexts
بهانه اوردن
finicky
بهانه گیر
pernickety
بهانه گیر
alibis
بهانه اوردن
pretext
بهانه اوردن
under the plea of
بعنوان به بهانه
To make excuses . To quibble.
بهانه کردن
under the mask of
به بهانه در لفافه
under the d. of
به بهانه درلفافه
nitpicking
بهانه گیری
To find fault.
بهانه گرفتن
factitious
بهانه کننده
To look for a pretext ( an excuse ).
پی بهانه گشتن
evasion
بهانه حیله
evasions
بهانه حیله
To trump uo an excuse.
بهانه براشیدن
to pretend an excuse
بهانه کردن
mask
لفافه بهانه
fetched
بهانه طفره
fetches
بهانه طفره
pretense
بهانه ادعا
masks
لفافه بهانه
persnickety
بهانه گیر
pretenses
بهانه ادعا
to gain time
به بهانه گذراندن
pretences
بهانه ادعا
to offer an excuse
بهانه انگیختن
feigner
بهانه انگیز
fetch
بهانه طفره
pretence
بهانه ادعا
under the pretence of illness
به بهانه نا حوشی
he is ready at excuses
برای بهانه انگیزی
feignedly
ازروی بهانه باتزویر
excuseless
بهانه برمدار نبخشیدنی
dissemble
وانمودکردن بهانه کردن
inexcusable
بدون بهانه نبخشیدنی
dissembles
وانمودکردن بهانه کردن
feigningly
از روی بهانه یا تزویر
dissembling
وانمودکردن بهانه کردن
to a ignorance
نادانی بهانه کردن
purporst
بهانه مفهوم شدن
dissembled
وانمودکردن بهانه کردن
keb
میشی که بره مرده انداخته یابره اش مرده است
under the guize of
بعنوان به بهانه درهیئت درزی
A fusspot.
آدم بهانه گیر (ایرادی )
HE has plenty of excuses who is in search of trick.
<proverb>
ییله جو را بهانه بسیار است .
an implausible excuse
بهانه یا عذر غیر موجه
to pretend an excuse
عذر برانگیختن بهانه انگیختن
eight ball billiard
تقسیمی از1 تا 7 برای یک نفر و از 9 تا51 برای نفردیگر و شماره 8برای بازیگری که شمارههای خود را بکیسه انداخته
have a bone to pick
بهانه برای دعوا یا شکایت پیداکردن
There is no fault to find with my work.
بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
essoin
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
to have a bone to pick
بهانه یا دلیل برای دعوایااستیضاح بدست اوردن
arrays
می باشند
the like of you
باشند
array
می باشند
What followed was the usual recital of the wife and children he had to support.
سپس داستان منتج شد به بهانه مرسوم زن و بچه ها که او
[مرد]
باید از آنها حمایت بکند.
inclusion
B درست باشند
shearling
چیده باشند
implication
B درست باشند
implications
B درست باشند
to be of the opinion that ...
به این عقیده باشند که ...
to be tuned in to a channel
کانالی را گرفته باشند
beer on draught
ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
draught beer
ابجوی که درچلیک شیردارریخته باشند
they are t of their doctrines
موافب اصول خودمی باشند
silver inwrought with gold
سیمینهای که زردر ان کارکرده باشند
cradle scythe
داسی که درچهارچوب کارگذاشته باشند
corporations
که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporation
که دارای شخصیت حقوقی باشند
parallels
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallelled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
covenantee
کسیکه باوپیمانی کرده باشند متعهدله
paralleling
اگر به توجه نیاز داشته باشند
paralleled
اگر به توجه نیاز داشته باشند
parallel
اگر به توجه نیاز داشته باشند
dish wash
ابی که دران فرف شسته باشند
dish water
ابی که دران فرف شسته باشند
hippocras
شرابی که بان ادویه زده باشند
special troops
یکانهای مخصوصی که به لشگرمامور شده باشند
floating harbour
لنگرگاهی که ازموج شکنهای شناورساخته باشند
lashkar
گروهی از قبایل هندی که مسلح باشند
pinole
ارد ذرت بو داده که با شکرامیخته باشند
asylee
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
recognized asylum seeker
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
person entitled to asylum
پناهنده سیاسی
[که درخواستش را پذیرفته باشند]
as like as two peas
مانند سیبی که دو نیم کرده باشند
velvet powdered with pearls
مخملی که روی انرابادانههای مرواریداراسته باشند
to pretend illness
نا خوشی را بهانه کردن خودرا به ناخوشی زدن تمارض کردن
sparse array
ارایهای که در ان اکثرورودی ها دارای مقدار صفرمی باشند
varicosity
جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
whitleather
پوستی که با زاج انرا خوراک داده باشند
perfunctoriness
چگونگی کاری که سرسری انجام داده باشند
duett
قطعهای که برای دوخواننده یادونوازنده ساخته باشند
theocracy
حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
funded debt
وامی که دربرابران وجوهی رااختصاص داده باشند
sexto
کتابی که هر برگ انرا 6بارتاه زده باشند
theocracies
حکومتی که زمامداران اصلی ان پیشوایان مذهبی باشند
octet
گروهی از هشت بیت که به صورت یک واحد باشند
lateral route
جاده هایی که به موازات خط لجمن قرارداشته باشند
lipoprotein
مواد پروتئینی که حاوی مقداری چربی باشند
like two peas in a pod
<idiom>
مثل سیبی که از وسط دو نیم کرده باشند.
The applicants must be above
[over]
the age of 18.
متقاضیان بایستی از هجده سال به بالا باشند
i p that they are both gone
احتمال کلی می دهم که هردو رفته باشند
corporative state
حکومتی که صاحبان کلیه مشاغل در ان شریک باشند
mixed marriage
پیوند مرمانی که از دو نژاد یادو کیش باشند
scrap book
مجموعه عکس هاوقطعاتی که از کتابهای دیگر بریده باشند
jump instruction
پرسش شرطی در صورتی که پرچم یا ثبات صفر باشند
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
to greenwash
نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
Afro-
پیشنود به معنی آمریکایی که خانواده او از آفریقا آمده باشند.
alternate
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternated
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
alternates
که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
peered
هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
peering
هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
display tolerance
میزان دقتی که با ان اطلاعات گرافیکی می توانند خروجی باشند
peer
هر دو وسیله مشابه که در سطح پروتکل شبکه یکسان باشند
Shoppers were scrambling to get the best bargains.
خریداران تقلا می کردند بهترین معامله را داشته باشند.
packaged
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
radialengine
موتوری که استوانههای ان بشکل پرههای چرخ قرارگرفته باشند موتورچرخی
wraparound
کمر بند یا چیزی که دور بدن شخصی بسته باشند
package
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
few
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
pack
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
fewer
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
hanging committee
انجمنی که عهده دارچسباندن یا اویختن عکس هایی درنمایش باشند
That's the end of our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
driven well
چاهی که بوسیله فروبردن لوله کنده وبا اب رسانده باشند
So much for our holiday.
این هم از تعطیلاتمان.
[یک چیزی یا موقعیتی نگذاشت تعطیلات داشته باشند.]
identity matrix
ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
intercalated strata
چینه هایی که ازروی بی ترتیبی در میان چینههای دیگرقرارگرفته باشند
cont line
فاصله میان رشتههای طناب یاچلیک هایی که تنگ هم چیده باشند
vacuum concrete
ملات بتنی که هوای انرا توسط ویبراتور تخلیه کرده باشند
manhood suffrage
حق رای یا ا انتخاب که بمردهایی داده میشود که دارای سال قانونی باشند
radialized
دارای میله هایی که پرتووارمنشعب شده باشند مرتب بشکل پرتو
NOR function =
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که ورودی درست باشند
equivalence
تابع منط قی که وقتی درست است همه ورودی ها مشابه باشند
unit matrix
ماترسی که عناصر قطر اصلی همگی برابر یک و بقیه عناصرش صفر باشند
scarf weld
جایی که دو میل اهن را نیم ونیم کرده باهم جوش داده باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com