Dictiornary-Farsi | نزاع طلبی جنگجوئی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 194 (9 milliseconds)

English	Persian
quarrelsomeness	نزاع طلبی جنگجوئی


Other Matches

contentiousness	نزاع طلبی
militancy	نزاع طلبی
quarelsomeness	نزاع طلبی فتنه جوئی
quarelsomeness	جنگجوئی
combativeness	جنگجوئی
gamely	از روی جنگجوئی
defiance	مبارزه طلبی
nomadism	اوارگی طلبی
expandsionism	توسعه طلبی
meliorism	بهبود طلبی
monopolism	انحصار طلبی
monopolization	انحصار طلبی
opportunism	فرصت طلبی
poriomania	اوارگی طلبی
combativeness	مبارزه طلبی
ambition	جاه طلبی
indolence	راحت طلبی
authoritarianism	قدرت طلبی
expansionism	توسعه طلبی
expansionist	توسعه طلبی
pacifism	صلح طلبی
abasement	خواری طلبی
ambitiousness	جاه طلبی
bellicosity	جنگ طلبی
alarmism	اشوب طلبی
isolationism	انزوا طلبی
ambitions	جاه طلبی
monarchical	سلطنت طلبی
secessionism	تجزیه طلبی
reformism	اصلاح طلبی
royalism	سلطنت طلبی
adventurously	باجرات مخاطره طلبی
pacificism	ارامش طلبی صلحجویی
anarchism	هرج و مرج طلبی
pacifism	ارامش طلبی صلحجویی
gage	مبارزه طلبی گروگذاشتن
agoraphobia	مرض انزوا طلبی
revisionism	تجدید نظر طلبی
reformism	تجدید نظر طلبی
separatism	تفکیک تجزیه طلبی
feminism	برابری طلبی زنان
hedonism	مکتب رفاه طلبی
Unbounded ambition.	جاه طلبی بی حد واندازه
He is a man of leisure.	مردراحت طلبی است
bad dept	طلبی که امکان وصول ان کم باشد
anarchistic	وابسته به هرج و مرج طلبی
secession	تجزیه طلبی انشعاب حزبی
He is an opportunist.	آدم فرصت طلبی است
power politics	سیاست جبر زور طلبی
he fell a v to his ambition	قربانی جاه طلبی خودشد
radicalism	روش فکری مبنی بر اصلاح طلبی و تحول خواهی
factions	نزاع
faction	نزاع
quarreling	نزاع
quarrels	نزاع
quarrelling	نزاع
strife	نزاع
dustup	نزاع
strifeless	بی نزاع
brangle	نزاع
falling-out	نزاع
falling out	نزاع
hotwar	نزاع
spars	نزاع
sparred	نزاع
spar	نزاع
affray	نزاع
contretemps	نزاع
embroilment	نزاع
quarrelled	نزاع
fusses	نزاع
dissension	نزاع
quarrel	نزاع
waned	نزاع
rows	نزاع
wrangle	نزاع
disputing	نزاع
tussle	نزاع
wrangled	نزاع
tussling	نزاع
waning	نزاع
fussing	نزاع
fuss	نزاع
fussed	نزاع
wrangles	نزاع
tussled	نزاع
wane	نزاع
jarring	نزاع
tussles	نزاع
disputes	نزاع
wars	نزاع
fighting	نزاع
scuffles	نزاع
dispute	نزاع
wrangling	نزاع
scuffle	نزاع
scuffled	نزاع
scuffling	نزاع
row	نزاع
wanes	نزاع
battle	نزاع
quarreled	نزاع
rowed	نزاع
battling	نزاع
war	نزاع
battles	نزاع
disputed	نزاع
battled	نزاع
dissentious	نزاع جو موردنزاع
barrator	اهل نزاع
wrangles	نزاع کردن
jar	نزاع کردن
discord	دعوا نزاع
wrangled	نزاع کردن
wrangle	نزاع کردن
jarred	نزاع کردن
disputed	مشاجره نزاع
to fall out	نزاع کردن
disputes	مشاجره نزاع
disputed	منازعه نزاع
disputed	نزاع کردن
quarrelsomely	نزاع طلبانه
dispute	منازعه نزاع
dispute	نزاع کردن
dispute	مشاجره نزاع
disputes	نزاع کردن
disputes	منازعه نزاع
disputing	مشاجره نزاع
jars	نزاع کردن
war	محاربه نزاع
the root of dispute	مایه نزاع
flite	نزاع کردن
to pull caps	نزاع کردن
disputing	منازعه نزاع
disputing	نزاع کردن
wars	محاربه نزاع
tussled	نزاع کردن
contentions	مشاجره نزاع
contention	مشاجره نزاع
frays	نبرد نزاع
frayed	نبرد نزاع
fray	نبرد نزاع
quarreled	نزاع کردن
embroils	به نزاع انداختن
embroiling	به نزاع انداختن
embroiled	به نزاع انداختن
quarrels	نزاع کردن
quarreling	نزاع کردن
quarrelling	نزاع کردن
quarrelled	نزاع کردن
wrangling	نزاع کردن
fights	نزاع کردن
fight	نزاع کردن
embroil	به نزاع انداختن
squeal	دعوا نزاع
squealed	دعوا نزاع
squeals	دعوا نزاع
tussle	نزاع کردن
quarrel	نزاع کردن
tussling	نزاع کردن
tussles	نزاع کردن
imperialism	استعمار طلبی سیاست مبتنی بر توسعه یک کشور تا حد یک امپراطوری ویا حفظ چنین قلمرویی درصورت وجود
they had words	باهم نزاع کردند
tousle	مچاله کردن نزاع
they dispute about nothing	درسرهیچ نزاع می کنند
warfare	نزاع زدو خورد
scrapped	نزاع اوراق کردن
contested area	منطقه مورد نزاع
scrapping	نزاع اوراق کردن
brawls	نزاع وجدال کردن
brawling	نزاع وجدال کردن
scraps	نزاع اوراق کردن
brawled	نزاع وجدال کردن
extirpate the source of dispute	قلع ماده نزاع
brawl	نزاع وجدال کردن
scrap	نزاع اوراق کردن
jar	دعوا و نزاع طنین انداختن
To go for each other.	بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
jars	دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred	دعوا و نزاع طنین انداختن
militant	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
battle royal	نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
To come to blows .	دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
militants	اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
pacific settlement	تسویه نزاع یا مسئلهای به صورت مسالمت امیز
wrangling	داد و بیداد [مشاجره] [نزاع] [اصطلاح تحقیر آمیز]
prize fighting	درمحلهای عمومی برای جایزه که طرفین نزاع و شرط بندی کنندگان قابل تعقیب هستند
striving	جدوجهد کردن نزاع کردن
strives	جدوجهد کردن نزاع کردن
striven	جدوجهد کردن نزاع کردن
strived	جدوجهد کردن نزاع کردن
strive	جدوجهد کردن نزاع کردن
hunting design	طرح شکارگاهی [این طرح از زمان صفویه رواج یافته و در آن صحنه های مختلف شکار توسط انسان و یا نزاع حیوانات مختلف نشان داده می شود. منشاء اولیه آن کاشان ذکر شده است.]