|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
|
|||||||||||||||||||||
Total search result: 13 (4 milliseconds) | |||||
English | Persian | ||||
---|---|---|---|---|---|
hithermost | نزدیکتر به اینطرف | ||||
Other Matches | |||||
CIS | اینطرف | ||||
nearest him | از همه نزدیکتر به او | ||||
cypres | هرچه نزدیکتر | ||||
may i trouble you for the salt | نمک رابدهید اینطرف | ||||
to give somebody the runaround <idiom> | کسی را از اینطرف به آن طرف دواندن | ||||
to ping pong somebody <idiom> | کسی را از اینطرف به آن طرف دواندن | ||||
to go on the [British E] / a [American E] rampage | با وحشیگری اینطرف و آنطرف رفتن | ||||
The deadline is coming closer. | مهلت مقرر نزدیکتر می شود. | ||||
unlap | یک دور به حریف نزدیکتر شدن | ||||
i waved him nearer | با دست اشاره کردم که نزدیکتر بیا | ||||
kern | تنظیم فضای بین جفت حرفهایی تا نزدیکتر بهم به نظر آینه | ||||
lawn bowling point | یک امتیاز برای رساندن گوی خود به گوی جک نزدیکتر ازگوی حریف |
Recent search history | |
|