Dictiornary-Farsi | نزدیک بین کوته نظر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
short sight	نزدیک بین کوته نظر


Other Matches

find touch	بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides	ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes	نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland	بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore	نزدیک کرانه نزدیک ساحل
prudery	کوته فکری
foreshortening	کوته نمایی
one idead	کوته فکر
small minded	کوته نظر
provinciality	کوته فکری
short sighted	کوته نظر
short sighted	کوته بین
short circuit	کوته مداری
provincialism	کوته فکری
low-minded	کوته نظر
low-minded	کوته فکر
low minded	کوته نظر
abbreviations	کوته سازی
localism	کوته بینی
laconicism	کوته نویسی
laconicism	کوته سخنی
insularism	کوته فکری
infantilism of thought	کوته فکری
narrow minded	کوته فکر
narrow mindedly	کوته نظرانه
prude	کوته فکر
prudes	کوته فکر
small-minded	کوته نظر
gnomical	کوته سخن
low browed	کوته جبین
parochialism	کوته نظری
abbreviation	کوته سازی
shallow brained	کوته نظر
sectarian	کوته بین
low minded	کوته فکر
dogmatic	کوته فکر
smug	کوته نظر
smugly	کوته نظر
Lilliputian	کوته فکر
illiberal	کوته فکر
laconism	کوته نویسی
parochial	کوته نظر
smugness	کوته نظر
fanaticism	کوته فکری
narrow-minded	کوته فکر
provincial	کوته فکر
small-minded opinions	عقاید کوته نظر
short sighted	ناشی از کوته نظری
swinging cross	کوته مداری وزشی
hidebound	خودرای کوته نظر
narrow	محدود کردن کوته فکر
narrowest	محدود کردن کوته فکر
narrower	محدود کردن کوته فکر
narrowed	محدود کردن کوته فکر
laconism	کوته سخنی سخن پر مغز
bigmouth	آدم پرحرف و کوته بین
approaches	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach	نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket	توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
approach lane	مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
to have short views	د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
best gold	تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
neighbouring	نزدیک
upcoming	نزدیک
close-up	از نزدیک
nigh	نزدیک
close by	نزدیک
beside	نزدیک
close up	از نزدیک
forby	از نزدیک
close-ups	از نزدیک
forthcoming	نزدیک
approaching	نزدیک
forbye	نزدیک
in sight	نزدیک
at hand	نزدیک
caudal	نزدیک به دم
narrowly	از نزدیک
cephalo	نزدیک به سر
imminent	نزدیک
closer	نزدیک
hand to hand	نزدیک
by	از نزدیک
contiguous	نزدیک
closest	نزدیک
towards	نزدیک
fast by	نزدیک
hard by	نزدیک
hand-to-hand	نزدیک
foreby	نزدیک
forbye	از نزدیک
close	نزدیک
forby	نزدیک
closes	نزدیک
close aboard	نزدیک
on the eve of	نزدیک
adjacent	نزدیک
up against <idiom>	نزدیک به
near-	نزدیک
near at hand	نزدیک
near by	نزدیک به
up to <idiom>	نزدیک به
to gain ground upon	نزدیک
on the verge of	نزدیک به
vicinal	نزدیک
nearby	نزدیک
not ahunderd mails flom	نزدیک
next door to	نزدیک
proximate	نزدیک
near upon	نزدیک
near	نزدیک
neared	نزدیک
nearing	نزدیک
accessible	نزدیک
nearest	نزدیک
nearer	نزدیک
nears	نزدیک
near by	نزدیک
subsaturated	نزدیک به اشباع
adducent	نزدیک کننده
deepest	نزدیک به هدف
deeper	نزدیک به هدف
to be on the way	نزدیک شدن
subapical	نزدیک راس
caudal	نزدیک به انتها
admaxillary	نزدیک ارواره
subcentral	نزدیک مرکز
recent memory	حافظه نزدیک
aftermost	نزدیک پاشنه
aggress	نزدیک شدن
short sighted	نزدیک بین
subadult	نزدیک سن تکلیف
adductor	نزدیک کننده
deep	نزدیک به هدف
to come by	نزدیک شدن
closest	نزدیک بهم
to be quite close	نزدیک به هم بودن
toward	نزدیک به مقارن
in the near future	در آینده نزدیک
deciding	نزدیک به هدف
stand by <idiom>	نزدیک بودن
Near our office .	نزدیک اداره ما
approachable	نزدیک شدنی
upcoming	دراتیه نزدیک
myopia	نزدیک بینی
to keep close	نزدیک ماندن
to gain on	نزدیک شدن به
close in	نزدیک شدن
myopy	نزدیک بینی
hand in glove	خیلی نزدیک
hand and glove	خیلی نزدیک
hail fellow	صمیمی نزدیک
going on	نزدیک شدن
near point	نقطه نزدیک
gain on	نزدیک شدن به
near shore	نزدیک به ساحل
infighting	نبرد نزدیک
nearer the end	نزدیک تر بیابان
nearsightedness	نزدیک بینی
neighbor	همسایه نزدیک
near by	دم دست نزدیک
hare sighted	نزدیک بین
near sight	نزدیک بینی
keep back	نزدیک نشوید
near sightedness	نزدیک بینی
paranasal	نزدیک بینی
inextremis	نزدیک بمرگ
inapproachable	نزدیک نشدنی
one of these days	دراینده نزدیک
in the near f.	دراینده نزدیک
in shore	در اب نزدیک کرانه
immediate flanks	جناحین نزدیک
his almost night	نزدیک شب است
far and near	دور و نزدیک
odd comeshortly	روز نزدیک
odd comeshortly	اینده نزدیک
close price	قیمت نزدیک
parahepatic	نزدیک جگر
paranephric	نزدیک گرده
low	نزدیک سبد
parotic	نزدیک به گوش
close coordination	هماهنگی نزدیک
close coordination	همکاری نزدیک
close controlled	همکاری نزدیک
close control	کنترل نزدیک
close combat	رزم نزدیک
paulo postfuture	اینده نزدیک
close range	مسافت نزدیک
close range	فاصله نزدیک
erelong	در اینده نزدیک
draw on	نزدیک شدن
to draw near or nigh	نزدیک شدن
draw near	نزدیک شدن
of kin	نزدیک همانند
on the simmer	نزدیک بجوش