English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
of kin نزدیک همانند
Other Matches
find touch بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
akin <adj.> همانند
alike <adj.> همانند
similar <adj.> همانند
related <adj.> همانند
equals همانند
equalling همانند
equalled همانند
homologous همانند
equaling همانند
equaled همانند
equal همانند
This compares to ... همانند آن ...
identical همانند
similiar همانند
like <adj.> همانند
resembling <adj.> همانند
similar همانند
alike همانند
point bland بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
inshore نزدیک کرانه نزدیک ساحل
similar همسان همانند
simulation همانند سازی
simulations همانند سازی
likes نظیر همانند
to look like همانند بودن
homological همسان همانند
identic notes یادداشتهای همانند
like نظیر همانند
liked نظیر همانند
group identification همانند سازی گروهی
assimilates تلفیق کردن همانند ساختن
assimilated تلفیق کردن همانند ساختن
assimilate تلفیق کردن همانند ساختن
donnish وابسته به یا همانند استاد دانشگاه
assimilator تحلیل برنده همانند سازنده
assimilating تلفیق کردن همانند ساختن
frost and kindred phenomena یخ بندان وکیفیات طبیعی همانند انfreshman
monarchical وابسته به یا همانند پادشاه یا نظام پادشاهی
autogenesis ترکیب یا امیختگی سلولهای همانند یا هم نوع باهم
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
This compares to a total of 36 cases reported in 2009. همانند آن بطور کلی ۳۶ موارد در سال ۲۰۰۹ گزارش شده بود.
hold court <idiom> همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
mid wicket توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
ethernet نوعی سیستم شبکه که امکان حمل اطلاعات سمعی و بصری را همانند داده کامپیوتری فراهم می اورد
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
nearby نزدیک
imminent نزدیک
narrowly از نزدیک
closes نزدیک
close aboard نزدیک
to gain ground upon نزدیک
caudal نزدیک به دم
neighbouring نزدیک
vicinal نزدیک
towards نزدیک
cephalo نزدیک به سر
close by نزدیک
at hand نزدیک
hand to hand نزدیک
close up از نزدیک
hand-to-hand نزدیک
approaching نزدیک
up against <idiom> نزدیک به
nigh نزدیک
beside نزدیک
upcoming نزدیک
close-up از نزدیک
close-ups از نزدیک
closer نزدیک
closest نزدیک
by از نزدیک
contiguous نزدیک
forthcoming نزدیک
close نزدیک
up to <idiom> نزدیک به
hard by نزدیک
forby نزدیک
neared نزدیک
fast by نزدیک
nearer نزدیک
nearest نزدیک
on the eve of نزدیک
forby از نزدیک
forbye نزدیک
near- نزدیک
accessible نزدیک
on the verge of نزدیک به
in sight نزدیک
foreby نزدیک
forbye از نزدیک
near نزدیک
nearing نزدیک
next door to نزدیک
near at hand نزدیک
near by نزدیک به
near upon نزدیک
proximate نزدیک
near by نزدیک
adjacent نزدیک
nears نزدیک
not ahunderd mails flom نزدیک
near by دم دست نزدیک
nearer the end نزدیک تر بیابان
one of these days دراینده نزدیک
in the near f. دراینده نزدیک
closes نزدیک بهم
in shore در اب نزدیک کرانه
low نزدیک سبد
paranasal نزدیک بینی
immediate flanks جناحین نزدیک
parahepatic نزدیک جگر
paranephric نزدیک گرده
odd comeshortly اینده نزدیک
parotic نزدیک به گوش
his almost night نزدیک شب است
inextremis نزدیک بمرگ
toward نزدیک به مقارن
deciding نزدیک به هدف
odd comeshortly روز نزدیک
infighting نبرد نزدیک
approachable نزدیک شدنی
near shore نزدیک به ساحل
inapproachable نزدیک نشدنی
closest نزدیک بهم
neighbor همسایه نزدیک
upcoming دراتیه نزدیک
nearsightedness نزدیک بینی
keep back نزدیک نشوید
myopy نزدیک بینی
near sight نزدیک بینی
closest نزدیک به ناو
near sightedness نزدیک بینی
myopia نزدیک بینی
on the simmer نزدیک بجوش
stand by <idiom> نزدیک بودن
paulo postfuture اینده نزدیک
cypres تقریبی نزدیک
near point نقطه نزدیک
to be on the way نزدیک شدن
close in نزدیک شدن
to come by نزدیک شدن
close coordination هماهنگی نزدیک
close coordination همکاری نزدیک
draw near نزدیک شدن
close controlled همکاری نزدیک
to gain on نزدیک شدن به
short sighted نزدیک بین
close price قیمت نزدیک
close range مسافت نزدیک
danger close خطر نزدیک
subadult نزدیک سن تکلیف
come by نزدیک شدن
subapical نزدیک راس
subcentral نزدیک مرکز
toward(s) evening نزدیک به عصر
close support پشتیبانی نزدیک
close supervision نظارت نزدیک
close range فاصله نزدیک
close control کنترل نزدیک
close combat رزم نزدیک
to keep close نزدیک ماندن
adducent نزدیک کننده
deepest نزدیک به هدف
deep نزدیک به هدف
gain on نزدیک شدن به
proximal نزدیک مبدا
going on نزدیک شدن
hail fellow صمیمی نزدیک
hand and glove خیلی نزدیک
hand in glove خیلی نزدیک
adductor نزدیک کننده
admaxillary نزدیک ارواره
aftermost نزدیک پاشنه
to draw near or nigh نزدیک شدن
draw on نزدیک شدن
caudal نزدیک به انتها
erelong در اینده نزدیک
subsaturated نزدیک به اشباع
far and near دور و نزدیک
Near our office . نزدیک اداره ما
recent memory حافظه نزدیک
aggress نزدیک شدن
hare sighted نزدیک بین
closes نزدیک به ناو
deeper نزدیک به هدف
short range نزدیک برد
approximated نزدیک کردن
approaches نزدیک شدن
approximates نزدیک کردن
Near East خاور نزدیک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com