Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
acidity coefficient
نسبت اکسیژن
oxygen ration
نسبت اکسیژن
Other Matches
oxygen convertor
مبدل اکسیژن مایع به اکسیژن گازی در سیستمهای تنفسی
oxygenize
با اکسیژن ترکیب کردن اکسیژن زدن
maximal oxygen consumption per minute
حداکثر اکسیژن مصرفی دردقیقه بیشینه اکسیژن مصرفی در دقیقه
deoxygenate
اکسیژن گیری کردن از فاقد اکسیژن کردن
maximal oxygen consumption
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal oxygen uptake
حداکثر اکسیژن مصرفی بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر توان هوازی
maximal aerobic power
بیشینه اکسیژن مصرفی حداکثر اکسیژن مصرفی حداکثر توان توازی
leverage
نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law
جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan
توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
liftjet
توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata
برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable
قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism
مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
empyreal air
اکسیژن
oxygen
اکسیژن
oxygen carrier
اکسیژن بر
oxybiont
اکسیژن زی
oxyacetylene welding
جوش اکسیژن
liquid oxygen
اکسیژن مایع
liquid exygen
اکسیژن مایع
oxygenated
اکسیژن زدن
deoxidate
بی اکسیژن کردن
deoxidation
اکسیژن گیری
oxygen
گاز اکسیژن
deoxidize
بی اکسیژن کردن
oxygen
اکسیژن دار
oxygen debt
وام اکسیژن
oxygenating
اکسیژن امیختن
oxygenates
اکسیژن امیختن
oxygenates
اکسیژن زدن
oxygenated
اکسیژن امیختن
oxygenate
اکسیژن امیختن
oxygenate
اکسیژن زدن
oxygen deficit
کمبود اکسیژن
lox
اکسیژن مایع
atmospheric oxygen
اکسیژن هوا
oxidization
ترکیب با اکسیژن
oxygen cylinder
مخزن اکسیژن
oxygen cylinder
سیلندر اکسیژن
oxygen debt
بدهی اکسیژن
acidic oxide
اکسیژن اسیدی
anoxia
کمبود اکسیژن
oxygen deficit
کسر اکسیژن
oxygen extraction
جذب اکسیژن
oxygenation
ترکیب با اکسیژن
oxygenation
اکسیژن زنی
oxygenation
امیزش با اکسیژن
oxygenization
اکسیژن دهی
deoxygenation
اکسیژن زدایی
oxygenize
با اکسیژن امیختن
steno oxibiant
اکسیژن کم تاب
oxidation
ترکیب با اکسیژن
oxygenating
اکسیژن زدن
chemical oxygen demand
نیاز شیمیایی اکسیژن
hypoxia
کاهش اکسیژن بافت
hypoxemia
کاهش اکسیژن بافت
maxvo
حداکثر اکسیژن مصرفی
c.o.d
نیاز شیمیایی به اکسیژن
oxidising
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizing
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidises
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidizes
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidize
با اکسیژن ترکیب کردن
oxidised
با اکسیژن ترکیب کردن
volcanize
جوش اکسیژن زدن
oxides
ماده شیمیایی از اکسیژن
oxide
ماده شیمیایی از اکسیژن
aqualung
دستگاه تنفس اکسیژن
aqualungs
دستگاه تنفس اکسیژن
eudiometry
سنجش اکسیژن هوا
rebreather
سیستم اکسیژن مداربسته
oxygen acid
اسید اکسیژن دار
oxyhydrogen
اکسیژن امیخته به ایدروژن
maxvo
بیشینه اکسیژن مصرفی
acetylene oxygen flame
شعله استیلن اکسیژن
oxyacid
اسید اکسیژن دار
biochemical oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
deoxidize
از صورت ترکیبی با اکسیژن دراوردن
biological oxygen demand
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
b.o.d
نیاز زیست شیمیایی به اکسیژن
hypoxia
کمبود اکسیژن در بافتهای بدن
acyl oxygen fission
گسسته شدن پیوند اسیل-اکسیژن
nitrous acid
اسیدی که کمتراز تیزاب اکسیژن دارد
tetroxide
ترکیب دارای چهار اتم اکسیژن
monoxide
اکسیدی که اکسیژن وفلز ان برابر باشد
oxidation
عمل ترکیب اکسیژن با جسم دیگری
The room is stuffy.
هوای اتاق سنگین است (کمبود اکسیژن)
vulcanization
حرارت زیاد جوش اکسیژن لاستیک وفلزات
protoxide
ترکیبی که حداقل ذرات اکسیژن دران باشد
ozone
نوعی اکسیژن ابی کمرنگ گازی و تغییر گرای
isatin
رنگ قرمزی که از ترکیب نیل با اکسیژن بدست می اید
oxyhydrogen blowpipe
بوری زرگری که دران اکسیژن و ایدروژن با هم امیخته میشوند
continuous flow oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
oxygen bottle
محفظهای برای نگهداری اکسیژن گازی تحت فشار زیاد
demand oxygen system
سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت تناوبی و همزمان با تنفس شخص باشد
anoxia
فقدان اکسیژن در سلولهای خونی و بافتی که اغلب منجربه زیانهای جبران ناپذیری میشود
ageing
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
phenolic epoxy
خانوادهای از رزینها وچسبها که در مشتقات فنل کاربرد فراوان دارند و درهمه انها پلهای اکسیژن رابط رادیکالهای هیدروکربنی وجود دارد
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
atomic weight
وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
format
نسبت
rates
نسبت
formats
نسبت
proportions
نسبت
relation
نسبت
In what proportion ?
به چه نسبت ؟
as compared to
نسبت به
proportion
نسبت
with respect to
نسبت به
to
تا نسبت به
rate
نسبت
apropos of
نسبت به
ratios
نسبت
ratio
نسبت
proportional
به نسبت
In the ration lf one to ten .
به نسبت یک به ده
than
نسبت به
kinship
نسبت
quotients
نسبت
respects
نسبت
in the ratio of
به نسبت
in respect of
نسبت به
in respect of
به نسبت
in relation to
نسبت به
in regard to
نسبت به
in regard of
نسبت به
in proprotion to
نسبت به
t ratio
نسبت تی
in connexion with
نسبت به
cognation
نسبت
towards
نسبت به
quotient
نسبت
uncross
نسبت
respect
نسبت
rapport
نسبت
relational
نسبت
the rat of to
نسبت دو به سه
bearing
نسبت
credits
نسبت دادن
fineness ratio
نسبت فرافت
rate
اندازه نسبت
operating ratio
نسبت عملیاتی
affine
نسبت ازدواجی
affine
نسبت سلبی
advalorem
به نسبت قیمت
he is faithful to me
نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio
نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio
نسبت سریدن
activity ratio
نسبت فعالیت
current ratio
نسبت جاری
error ratio
نسبت خطا
distribution ratio
نسبت توزیع
feedback ratio
نسبت پس خوراند
credit
نسبت دادن
credited
نسبت دادن
crediting
نسبت دادن
one's complement
متمم نسبت به یک
rates
اندازه نسبت
absorption ratio
نسبت جذب
abundance ratio
نسبت فراوانی
deposit ratio
نسبت سپرده
relationship
وابستگی نسبت
feedback ratio
نسبت فیدبک
nines complement
متمم نسبت به 9
hit ratio
نسبت اصابت
image ratio
نسبت تصویر
bypass ratio
نسبت کنارگذاری
lay to
نسبت دادن به
bear on
نسبت داشتن
ionic ratio
نسبت یونی
baud rate
نسبت باود
connection
بستگی نسبت
connexions
بستگی نسبت
liquidity ratio
نسبت نقدینگی
magnetogyric ratio
نسبت ژیرومغناطیس
assion
نسبت دادن
ascribable
نسبت دادنی
aspect ratio
نسبت دید
aspect ratio
نسبت تصویر
mobility ratio
نسبت تحرک
inverse ratio
نسبت معکوس
inverse ratio or proportion
نسبت معکوس
cost benefit ratio
نسبت فایده
correlation ratio
نسبت همبستگی
control ratio
نسبت فرمان
impedance ratio
نسبت امپدانس
contact ratio
نسبت تماس
impluse ratio
نسبت ایمپولز
concentration ratio
نسبت تمرکز
imputable
نسبت دادنی
imputation
نسبت دادن
compression ratio
نسبت تراکم
impluse ratio
نسبت ضربه
in d. of
با بی اعتنایی نسبت به
mole ratio
نسبت مولی
cash ratio
نسبت نقدینگی
aspect ratio
نسبت صفحه
recycle ratio
نسبت بازگردانی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com