Dictiornary-Farsi | نسبت به جان کسی سو قصدکردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
make an attempt on the life of a person	نسبت به جان کسی سو قصدکردن


Other Matches

designing	قصدکردن
meditating	قصدکردن
meditates	قصدکردن
designs	قصدکردن
design	قصدکردن
meditated	قصدکردن
meditate	قصدکردن
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
formats	نسبت
format	نسبت
ratio	نسبت
proportions	نسبت
quotients	نسبت
towards	نسبت به
rapport	نسبت
relational	نسبت
respect	نسبت
quotient	نسبت
respects	نسبت
proportion	نسبت
proportional	به نسبت
kinship	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
in respect of	به نسبت
in relation to	نسبت به
in regard to	نسبت به
in regard of	نسبت به
in proprotion to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
apropos of	نسبت به
as compared to	نسبت به
ratios	نسبت
cognation	نسبت
t ratio	نسبت تی
uncross	نسبت
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
rates	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
with respect to	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
relation	نسبت
bearing	نسبت
to	تا نسبت به
than	نسبت به
rate	نسبت
mobility ratio	نسبت تحرک
mole ratio	نسبت مولی
rate	اندازه نسبت
toward	بطرف نسبت به
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
us	نسبت بما
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
abundance	نسبت فراوانی
visibility	نسبت دید
lay to	نسبت دادن به
aspect ratio	نسبت دید
attributing	نسبت دادن
regards	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regard	باره نسبت
one's complement	متمم نسبت به یک
relation	رابطه نسبت
attributes	نسبت دادن
deposit ratio	نسبت سپرده
credits	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
relationship	وابستگی نسبت
rates	اندازه نسبت
attribute	نسبت دادن
nines complement	متمم نسبت به 9
weight ratio	نسبت وزن
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
cash ratio	نسبت نقدینگی
bear on	نسبت داشتن
feedback ratio	نسبت فیدبک
baud rate	نسبت باود
feedback ratio	نسبت پس خوراند
fineness ratio	نسبت فرافت
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت تصویر
glide ratio	نسبت سریدن
error ratio	نسبت خطا
distribution ratio	نسبت توزیع
compression ratio	نسبت تراکم
concentration ratio	نسبت تمرکز
contact ratio	نسبت تماس
control ratio	نسبت فرمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
cost benefit ratio	نسبت فایده
current ratio	نسبت جاری
aspect ratio	نسبت صفحه
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
ascribable	نسبت دادنی
impluse ratio	نسبت ایمپولز
activity ratio	نسبت فعالیت
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
connection	بستگی نسبت
impluse ratio	نسبت ضربه
advalorem	به نسبت قیمت
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
hit ratio	نسبت اصابت
image ratio	نسبت تصویر
impedance ratio	نسبت امپدانس
imputable	نسبت دادنی
imputation	نسبت دادن
affine	نسبت ازدواجی
affine	نسبت سلبی
connexions	بستگی نسبت
scalling factor	نسبت اشل
imputed	نسبت دادن
imputes	نسبت دادن
imputing	نسبت دادن
selection ratio	نسبت گزینش
ascribing	نسبت دادن
into	نسبت به مقارن
blood	نسبت خویشاوندی
self relative	نسبت بخود
recycle ratio	نسبت بازگردانی
factor proportion	نسبت عوامل
transformer ratio	نسبت مبدل
ratio of transformer	نسبت مبدل
impute	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
ascribed	نسبت دادن
ascribes	نسبت دادن
scale down	به نسبت ثابت
saving ratio	نسبت پس انداز
roundness	نسبت گردی
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
relativization	نسبت دادن
to do by	رفتارکردن نسبت به
reduction ratio	نسبت کاهش
recycling ratio	نسبت بازگردانی
favouritism	مساعدت نسبت به
ascribe	نسبت دادن
to put down	نسبت دادن
correspondingly	بهمان نسبت
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
strength ratio	نسبت استحکام
transmissivity	نسبت فرافرستی
stress ratio	نسبت تنش
proximity of blood	قرابت نسبت
price ratio	نسبت قیمت
porosity	نسبت روزنه ها
two's complement	متمم نسبت به دو
relationships	وابستگی نسبت
velocity ratio	نسبت سرعت
void ratio	نسبت منفذها
operating ratio	نسبت عملیاتی
ten's complement	متمم نسبت به 01
attribution	نسبت دادن
viscosity ratio	نسبت گرانروی
voltage ratio	نسبت ولتاژ
transformation ratio	نسبت تبدیل
progressive ratio	نسبت تصاعدی
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
shunt ratio	نسبت شنت
progenitorship	نسبت جدی
percentage	نسبت یا درصد
settlement ratio	نسبت نشست
prorenata	نسبت موافق
ratio detector	اشکارساز نسبت
scale	کمتریا افزایش نسبت
sensibility to praise	حساسیت نسبت به ستایش
singal to noise ratio	نسبت سیگنال به اغتشاش
to bear witness to	شهادت دادن نسبت به
he showed me kindness	ابرازمحبت نسبت به من نمود
engine pressure ratio	نسبت فشار موتور
sensitive to light	حساس نسبت به روشنایی
charge mass ratio	نسبت بار به جرم
the p of income to expenses	نسبت درامدبه هزینه
to be kind to...	مهربان بودن نسبت به ....
signal to noise ratio	نسبت پیام به همهمه
gear transmission ratio	نسبت دنده گیربکس
genealogically	ازروی نسبت نامه
context sensitive	حساس نسبت به متن
gear ratio	نسبت چره دنده ها
geopotential	پتانسیل نسبت به زمین
golden ratio	نسبت طلایی [ریاضی]
signal to nise ratio	نسبت سیگنال به نویز
file activity ratio	نسبت فعالیت پرونده
thermotropism	حساسیت نسبت به گرما
thoughtful of others	با ملاحظه نسبت بدیگران