English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
contact ratio نسبت تماس
Other Matches
de bounce جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
touches دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touch دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
Thanks for calling back. با تشکر برای تماس. [به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
contact point وسیله تماس نقطه اخذ تماس
ring سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
amplifying report گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
originate با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originating با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
contacting تماس
contacted تماس
contact تماس
contingence تماس
tangents تماس
tangent تماس
impinging تماس
taction تماس
tangency تماس
contact line خط تماس
impacts تماس
impact تماس
contacts تماس
line of contact خط تماس
ding تماس
skim تماس اندک
point of contact نقطه تماس
contact lost تماس قطع شد
movement to contact حرکت به تماس
contact patrol گشتی تماس
contact point قطب تماس
corps a corps تماس بدنی
contact diameter قطر تماس
to bring into contact تماس دادن
finish تماس انتهایی
to be in contact تماس داشتن
to be in rapport تماس داشتن
contact angle زاویه تماس
finishes تماس انتهایی
zone of contact ناحیه تماس
skims تماس اندک
communicator شخص در تماس
contact area منطقه تماس
skimmed تماس اندک
going on نزدیکی تماس
contact area سطح تماس
line to line fault تماس خطوط
shock hazard خطر تماس
contiguity برخورد تماس
contact pressure فشار تماس
area contact سطح تماس
contact flange فلانژ تماس
interactional points نقاط تماس
contact surface سطح تماس
Keep in touch! <idiom> در تماس باش!
angle of contact زاویه تماس
contact party گروه تماس
tuch تماس دادن با
point contact تماس نقطهای
contact print چاپ به طریقه تماس
grazing point نقطه تماس با مانع
contact fire انفجار در اثر تماس
telebrief تماس مستقیم تلفنی
phoning پاسخ به تماس در تلفن
contact behavior رفتار تماس جویانه
phones پاسخ به تماس در تلفن
phoned پاسخ به تماس در تلفن
phone پاسخ به تماس در تلفن
touch panel صفحه حساس به تماس
contact backlash دنده کور تماس
tuch سر زدن تماس داشتن
contact report گزارش اخذ تماس
contacted تماس یافتن تماسی
break off قطع تماس با دشمن
synapse محل تماس دوعصب
osculation تماس اشتراک صفات
galvanism تماس برق بابدن
contact تماس یافتن تماسی
look in on <idiom> تماس حاصل کردن
flat تماس دو لبه اسکیت
flattest تماس دو لبه اسکیت
touch sensitive tablet تابلو حساس به تماس
get in touch with someone <idiom> باکسی تماس گرفتن
contacting تماس یافتن تماسی
to keep in touch with any one باکسی تماس داشتن
osculatory وابسته به بوسه یا تماس
action on the blade تماس با شمشیر حریف
touch sensitive panel صفحه حساس به تماس
youch sensitive screen صفحه حساس به تماس
movement to contact حرکت به اخذ تماس
contacts تماس یافتن تماسی
engagements تماس دو تیفه شمشیر درگارد
osculate تماس نزدیک حاصل کردن
advance to contact پیشروی برای اخذ تماس
contact fire انفجارمین در اثر تماس با کشتی
To establish( make) contact. تماس دایر ( برقرار ) کردن
contacted محل اتصال تماس گرفتن
contacts محل اتصال تماس گرفتن
ground تماس دادن توپ با زمین
contact report گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact محل اتصال تماس گرفتن
faded تماس باهدف از بین رفت
contacting محل اتصال تماس گرفتن
caller شخصی که تقاضای تماس دارد
callers شخصی که تقاضای تماس دارد
contact with the net خطای تماس با تور والیبال
engagement تماس دو تیفه شمشیر درگارد
whoosh صدای تماس جسم سریع با هوا
contacted قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
contact قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
brushes تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
whooshing صدای تماس جسم سریع با هوا
brush تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
whooshed صدای تماس جسم سریع با هوا
lose track of <idiom> ازدست دادن تماس باکسی یاچیزی
whooshes صدای تماس جسم سریع با هوا
touch تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
physical مربوط به استفاده از تماس یاخشونت بدنی
Where can I contact Mr …. ? کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
touches تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
ground stroke ضربه پس از تماس توپ تنیس با زمین
contacts قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
contacting قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
If there is a reason for complaint, please contact ... اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
punt توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punted توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
punts توپ فوتبال را قبل از تماس با زمین زدن
contacting ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
footprint قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
first down اولین تماس با زمین پیشروی 09 متری با 4تماس
full pitch پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
full toss پرتاب به سوی میله بدون تماس با زمین
split the uprights امتیاز ضربه با پا را پس ازامتیاز تماس بدست اوردن
split lean پا باز نشسته و تماس سینه ژیمناست با زمین
footprints قسمتی از سطح لاستیک که بامسیر تماس دارد
contacts ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contacted ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
We finally succeed in making a radio contact. عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
negotiations تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
negotiation تماس ها مذاکرات و تماسهای بین دولتها به عناوین مختلف
bounces جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounced جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
bounce جلوگیری از تماس با کلید که باعث چندین برخورد میشود
opposition حرکت شمشیرباز ضمن تماس با شمشیر حریف تقابل
hang up <idiom> جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
maximum junction to case thermal impedan مقاومت حرارتی حداکثر بین محلهای تماس و بدنه
memiscus زاویه تماس بین سطح مایع وجدار فرف
ground zero محل تماس گوی اتشین بمب اتمی با زمین
series 4 تماس پی در پی با زمین که باعث گرفتن امتیاز 01 یاردپیشروی میشود
stalder circle چرخش کامل بدورمیله بدون تماس پاها بامیله
googly توپ پیچدار که در تماس بازمین از توپدار دور میشود
interrogator responder دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
try کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
tries کسب 3 امتیاز با تماس دادن توپ با زمین در خط دروازه حریف
sclaff تماس چوگان بازمین قبل از خوردن به توپ ضربت مختصر
holds زمان سپری شده توسط مدار ارتباطی حین تماس
answers مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
hold زمان سپری شده توسط مدار ارتباطی حین تماس
answered مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answering مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
ground تماس دادن چوب به زمین پشت گوی برای امادگی
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
filler weld جوشهائیکه درگوشه تماس دو نقطه جوش شونده قرار میگیرند
inertia welding جوشکاری توسط دوران سریع و فشار بین سطوح تماس
disengagement جدا شدن ازدشمن عقب نشینی اختیاری قطع تماس با دشمن
fullest تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
full تماس کامل قسمت مخصوص ضربه زدن چوب گلف با گوی
audio ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
skate off حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
follow up تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
three cushion billiards بیلیارد فرانسوی با ضربه به 2 گوی دیگر بعد از تماس با3 دیواره میز
I'll call him tomorrow - no, on second thoughts, I'll try now. من فردا با او [مرد] تماس خواهم گرفت - پس ازفکربیشتری، من همین حالا سعی میکنم.
block the plate موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
hovercrafts رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
skim سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
edges اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
edge اتصال طولانی که حاوی اتصالات فلزی است و اجازه تماس الکتریکی به کارت لبه میدهد
skims سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
ratios نسبت
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
in relation to نسبت به
in regard to نسبت به
cognation نسبت
in regard of نسبت به
in the ratio of به نسبت
as compared to نسبت به
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com