Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 203 (10 milliseconds)
English	Persian
ascribable	نسبت دادنی
imputable	نسبت دادنی
Search result with all words
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
Other Matches
leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
stretchiest	کش دادنی
bloom	گل دادنی
stretchier	کش دادنی
temperable	اب دادنی
owing	دادنی
repayable	پس دادنی
stretchy	کش دادنی
bloomed	گل دادنی
blooms	گل دادنی
rewardable	پاداش دادنی
evincible	نشان دادنی
organizable	سر وصورت دادنی
exhibitive	نشان دادنی
reportable	گزارش دادنی
movable	تکان دادنی
relievable	تسکین دادنی
votable	رای دادنی
permissible	رخصت دادنی
mitigable	تخفیف دادنی
performable	انجام دادنی
disposable	ازدست دادنی
forfoitable	ازدست دادنی
assignability	تخصیص دادنی
lendable	عاریه دادنی
accomplishable	انجام دادنی
alterant	تغییر دادنی
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
practical jokes	شوخی انجام دادنی
loanable funds	وجوه وام دادنی
practical joke	شوخی انجام دادنی
demonstrability	نمایشی نمایش دادنی
framable	تنظیم کردنی ترتیب دادنی
issuable	قابل صدور انتشار دادنی
imputable	اسناد دادنی سزاوار سرزنش
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
impropriation	دادنی دارایی کلیسا و مانند ان بغیر روحانیون
scalar	توضیح دادنی بوسیله عددی بر روی ترازو قابل سنجش با ترازو سنجش مدرج
shakable	تکان دادنی تکان خوردنی
shakeable	تکان دادنی تکان خوردنی
proportions	نسبت
in proprotion to	نسبت به
in regard of	نسبت به
in regard to	نسبت به
in connexion with	نسبت به
proportion	نسبت
respects	نسبت
with respect to	نسبت به
respect	نسبت
as compared to	نسبت به
apropos of	نسبت به
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
ratios	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
cognation	نسبت
ratio	نسبت
proportional	به نسبت
in relation to	نسبت به
in respect of	به نسبت
relation	نسبت
kinship	نسبت
towards	نسبت به
than	نسبت به
quotients	نسبت
the rat of to	نسبت دو به سه
uncross	نسبت
t ratio	نسبت تی
rates	نسبت
rate	نسبت
quotient	نسبت
relational	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
bearing	نسبت
to	تا نسبت به
rapport	نسبت
baud rate	نسبت باود
shunt ratio	نسبت شنت
strength ratio	نسبت استحکام
recycle ratio	نسبت بازگردانی
settlement ratio	نسبت نشست
recycling ratio	نسبت بازگردانی
reduction ratio	نسبت کاهش
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
bear on	نسبت داشتن
roundness	نسبت گردی
saving ratio	نسبت پس انداز
scale down	به نسبت ثابت
selection ratio	نسبت گزینش
relativization	نسبت دادن
self relative	نسبت بخود
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
assion	نسبت دادن
stress ratio	نسبت تنش
abundance ratio	نسبت فراوانی
absorption ratio	نسبت جذب
to do by	رفتارکردن نسبت به
to put down	نسبت دادن
abundance	نسبت فراوانی
two's complement	متمم نسبت به دو
visibility	نسبت دید
transformation ratio	نسبت تبدیل
transmissivity	نسبت فرافرستی
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
oxygen ration	نسبت اکسیژن
aspect ratio	نسبت دید
scalling factor	نسبت اشل
aspect ratio	نسبت صفحه
affine	نسبت سلبی
ten's complement	متمم نسبت به 01
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
affine	نسبت ازدواجی
advalorem	به نسبت قیمت
activity ratio	نسبت فعالیت
aspect ratio	نسبت تصویر
transformer ratio	نسبت مبدل
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
fineness ratio	نسبت فرافت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
feedback ratio	نسبت فیدبک
factor proportion	نسبت عوامل
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
error ratio	نسبت خطا
distribution ratio	نسبت توزیع
deposit ratio	نسبت سپرده
lay to	نسبت دادن به
weight ratio	نسبت وزن
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
impluse ratio	نسبت ایمپولز
impluse ratio	نسبت ضربه
imputation	نسبت دادن
inverse ratio	نسبت معکوس
ionic ratio	نسبت یونی
image ratio	نسبت تصویر
hit ratio	نسبت اصابت
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
glide ratio	نسبت سریدن
current ratio	نسبت جاری
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
impedance ratio	نسبت امپدانس
contact ratio	نسبت تماس
concentration ratio	نسبت تمرکز
porosity	نسبت روزنه ها
price ratio	نسبت قیمت
progenitorship	نسبت جدی
compression ratio	نسبت تراکم
progressive ratio	نسبت تصاعدی
prorenata	نسبت موافق
cash ratio	نسبت نقدینگی
proximity of blood	قرابت نسبت
ratio detector	اشکارساز نسبت
velocity ratio	نسبت سرعت
operating ratio	نسبت عملیاتی
cost benefit ratio	نسبت فایده
correlation ratio	نسبت همبستگی
mobility ratio	نسبت تحرک
control ratio	نسبت فرمان
mole ratio	نسبت مولی
voltage ratio	نسبت ولتاژ
void ratio	نسبت منفذها
nines complement	متمم نسبت به 9
viscosity ratio	نسبت گرانروی
one's complement	متمم نسبت به یک
ratio of transformer	نسبت مبدل
connection	بستگی نسبت
crediting	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
relationships	وابستگی نسبت
ascribe	نسبت دادن
relationship	وابستگی نسبت
relation	رابطه نسبت
credited	نسبت دادن
credit	نسبت دادن
connexions	بستگی نسبت
attributes	نسبت دادن
blood	نسبت خویشاوندی
rate	اندازه نسبت
rates	اندازه نسبت
ascribed	نسبت دادن
imputing	نسبت دادن
percentages	نسبت یا درصد
imputes	نسبت دادن
imputed	نسبت دادن
into	نسبت به مقارن
percentage	نسبت یا درصد
regard	باره نسبت
regarded	باره نسبت
regards	باره نسبت
ascribes	نسبت دادن
ascribing	نسبت دادن
attribution	نسبت دادن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com