English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (23 milliseconds)
English Persian
To cast a slur on some one . To speak disparagingly of someone . نسبت زشتی به کسی دادن
Other Matches
attributable قابل نسبت دادن نسبت دادنی
define 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defined 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
assigns نسبت دادن تخصیص دادن
assign نسبت دادن تخصیص دادن
assigning نسبت دادن تخصیص دادن
assigned نسبت دادن تخصیص دادن
credit نسبت دادن
relativization نسبت دادن
assion نسبت دادن
ascribes نسبت دادن
ascribed نسبت دادن
imputation نسبت دادن
attributing نسبت دادن
ascribe نسبت دادن
lay to نسبت دادن به
to put down نسبت دادن
credited نسبت دادن
crediting نسبت دادن
credits نسبت دادن
impute نسبت دادن
imputed نسبت دادن
imputes نسبت دادن
imputing نسبت دادن
attributes نسبت دادن
attribution نسبت دادن
attribute نسبت دادن
ascribing نسبت دادن
attach نسبت دادن گذاشتن
attaches نسبت دادن گذاشتن
trump up نسبت ناروا دادن
to bear witness to شهادت دادن نسبت به
attaching نسبت دادن گذاشتن
attribute نسبت دادن حمل کردن
giving نسبت دادن به بیان کردن
gives نسبت دادن به بیان کردن
give نسبت دادن به بیان کردن
attributing نسبت دادن حمل کردن
attributes نسبت دادن حمل کردن
ascription عمل نسبت دادن به چیزی اتصاف
To pin something on someone . چیزی را به کسی بستن (نسبت دادن )
handicaps مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
handicap مسابقه ارابه رانی با دادن امتیاز از محل شروع به نسبت مسابقه امتیاز دادن به شرکت کنندگان
mallet goal نمره دادن از صفر تا 01 به بازیگر به نسبت مهارت او
protection سد کردن راه حریف نسبت به مهاجمی که در شرف پاس دادن است
preferentialism اصول دادن امتیازات به برخی کشورها نسبت به حقوق گمرکی کالای انها
leverage نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
ohm's law جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
lift fan توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
abominableness زشتی
inconcinnity زشتی
clumsiness زشتی
disfiguration زشتی
abominations زشتی
execration زشتی
abominably به زشتی
profaneness زشتی
disfigurements زشتی
odium زشتی
awkwardness زشتی
nastily به زشتی
horribleness زشتی
ungainliness زشتی
deformation زشتی
obscenity زشتی
abomination زشتی
heinousness زشتی
disfigurement زشتی
beastliness زشتی
homeliness زشتی
nastiness زشتی
ugliness زشتی
gracelessly به زشتی
gracelessness زشتی
obscenities زشتی
liftjet توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
infernality زشتی بسیار
opprobrium زشتی ناسزایی
flagrancy شناعت زشتی
inelegance زشتی ناهنجاری
flagrance شناعت زشتی
disfiguration مایه زشتی
prorata برحسب نسبت معین بهمان نسبت
obscenely بطور شرم اور زشتی
What a rude thing to do. این چه حرکت زشتی است
nationallism مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
to run into a bad practice گرفتار کار زشتی شدن بخوی بدی دچار شدن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
t ratio نسبت تی
bearing نسبت
kinship نسبت
in relation to نسبت به
uncross نسبت
ratio نسبت
in regard to نسبت به
in regard of نسبت به
in proprotion to نسبت به
in connexion with نسبت به
the rat of to نسبت دو به سه
in respect of به نسبت
rapport نسبت
quotients نسبت
quotient نسبت
proportions نسبت
format نسبت
formats نسبت
proportional به نسبت
proportion نسبت
towards نسبت به
in the ratio of به نسبت
in respect of نسبت به
relational نسبت
than نسبت به
to تا نسبت به
with respect to نسبت به
as compared to نسبت به
In what proportion ? به چه نسبت ؟
In the ration lf one to ten . به نسبت یک به ده
apropos of نسبت به
relation نسبت
rates نسبت
rate نسبت
cognation نسبت
ratios نسبت
respect نسبت
respects نسبت
consented اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
to behave toward رفتارکردن نسبت به
abundance نسبت فراوانی
impluse ratio نسبت ضربه
connection بستگی نسبت
relation رابطه نسبت
to do by رفتارکردن نسبت به
visibility نسبت دید
feedback ratio نسبت پس خوراند
aspect ratio نسبت صفحه
imputable نسبت دادنی
ten's complement متمم نسبت به 01
impedance ratio نسبت امپدانس
image ratio نسبت تصویر
ascribable نسبت دادنی
there is nothing wanting چیزی کم نسبت
connexions بستگی نسبت
two's complement متمم نسبت به دو
in d. of با بی اعتنایی نسبت به
shunt ratio نسبت شنت
activity ratio نسبت فعالیت
oxygen ration نسبت اکسیژن
advalorem به نسبت قیمت
acidity coefficient نسبت اکسیژن
abundance ratio نسبت فراوانی
absorption ratio نسبت جذب
affine نسبت سلبی
affine نسبت ازدواجی
regards باره نسبت
strength ratio نسبت استحکام
stress ratio نسبت تنش
regarded باره نسبت
regard باره نسبت
velocity ratio نسبت سرعت
correlation ratio نسبت همبستگی
distribution ratio نسبت توزیع
transformation ratio نسبت تبدیل
contact ratio نسبت تماس
error ratio نسبت خطا
concentration ratio نسبت تمرکز
us نسبت بما
compression ratio نسبت تراکم
weight ratio نسبت وزن
water cement ratio نسبت اب و سیمان
viscosity ratio نسبت گرانروی
current ratio نسبت جاری
deposit ratio نسبت سپرده
void ratio نسبت منفذها
voltage ratio نسبت ولتاژ
transmissivity نسبت فرافرستی
cost benefit ratio نسبت فایده
control ratio نسبت فرمان
into نسبت به مقارن
factor proportion نسبت عوامل
percentage نسبت یا درصد
bear on نسبت داشتن
baud rate نسبت باود
toward بطرف نسبت به
gyromagnetic ratio نسبت ژیرومغناطیسی
blood نسبت خویشاوندی
aspect ratio نسبت دید
he is faithful to me نسبت به من باوفاست
aspect ratio نسبت تصویر
inverse ratio or proportion نسبت معکوس
correspondingly بهمان نسبت
feedback ratio نسبت فیدبک
rate اندازه نسبت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com