Dictiornary-Farsi | نسبت سریدن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
glide ratio	نسبت سریدن


Other Matches

leverage	نسبت بدهی به دارائی خالص تغییر نسبت غیر معین
lift fan	توربوفنی که با نسبت کنارگذارزیاد تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکاررود
ohm's law	جریان در یک مدار با ولتاژ نسبت مستقیم وبا مقاومت نسبت عکس دارد
slid	سریدن
slides	سریدن
slide	سریدن
illapse	سریدن
slip	سریدن
slipped	سریدن
slips	سریدن
liftjet	توربوفن یا توربوجتی بسیارسبک وزنی با نسبت کنارگذرکم که تنها بمنظور افزایش نسبت برا به تراست بکارمیرود
skids	به پهلو سریدن
skids	از سریدن بازداشتن
slithers	سریدن خزیدن
skidding	از سریدن بازداشتن
skidding	به پهلو سریدن
slithering	سریدن خزیدن
skidded	از سریدن بازداشتن
skid	به پهلو سریدن
skid	از سریدن بازداشتن
slithered	سریدن خزیدن
to slide to the side	به آنطرف سریدن
slither	سریدن خزیدن
skidded	به پهلو سریدن
glide	سریدن اسان رفتن
skids	ترمز کردن سریدن
skid	ترمز کردن سریدن
glides	سریدن اسان رفتن
glided	سریدن اسان رفتن
skidding	ترمز کردن سریدن
coast	سریدن سرازیر رفتن
coasts	سریدن سرازیر رفتن
skidded	ترمز کردن سریدن
prorata	برحسب نسبت معین بهمان نسبت
attributable	قابل نسبت دادن نسبت دادنی
nationallism	مکتب ملیت اعتقاد به برتری یک ملت نسبت به ملل دیگر و لزوم وفاداری مطلق هر تابع نسبت به ملیت خود
slipe	باریکه باریکه کردن سریدن
proportions	نسبت
proportion	نسبت
uncross	نسبت
with respect to	نسبت به
rapport	نسبت
respects	نسبت
respect	نسبت
proportional	به نسبت
relational	نسبت
cognation	نسبت
apropos of	نسبت به
the rat of to	نسبت دو به سه
as compared to	نسبت به
ratios	نسبت
format	نسبت
formats	نسبت
ratio	نسبت
t ratio	نسبت تی
In the ration lf one to ten .	به نسبت یک به ده
quotients	نسبت
quotient	نسبت
in proprotion to	نسبت به
in regard of	نسبت به
in regard to	نسبت به
rate	نسبت
bearing	نسبت
in the ratio of	به نسبت
in respect of	نسبت به
than	نسبت به
in relation to	نسبت به
in respect of	به نسبت
kinship	نسبت
In what proportion ?	به چه نسبت ؟
in connexion with	نسبت به
relation	نسبت
towards	نسبت به
rates	نسبت
to	تا نسبت به
visibility	نسبت دید
distribution ratio	نسبت توزیع
recycle ratio	نسبت بازگردانی
to do by	رفتارکردن نسبت به
recycling ratio	نسبت بازگردانی
ratio of transformer	نسبت مبدل
connexions	بستگی نسبت
reduction ratio	نسبت کاهش
to put down	نسبت دادن
connection	بستگی نسبت
us	نسبت بما
transformer ratio	نسبت مبدل
current ratio	نسبت جاری
toward	بطرف نسبت به
one's complement	متمم نسبت به یک
rate	اندازه نسبت
magnetogyric ratio	نسبت ژیرومغناطیس
rates	اندازه نسبت
credit	نسبت دادن
credited	نسبت دادن
crediting	نسبت دادن
credits	نسبت دادن
relation	رابطه نسبت
operating ratio	نسبت عملیاتی
ratio detector	اشکارساز نسبت
attributing	نسبت دادن
error ratio	نسبت خطا
attributes	نسبت دادن
attribute	نسبت دادن
liquidity ratio	نسبت نقدینگی
abundance	نسبت فراوانی
shunt ratio	نسبت شنت
aspect ratio	نسبت صفحه
settlement ratio	نسبت نشست
ascribable	نسبت دادنی
cash ratio	نسبت نقدینگی
mole ratio	نسبت مولی
nines complement	متمم نسبت به 9
there is nothing wanting	چیزی کم نسبت
sensitivity ratio	نسبت حساسیت
self relative	نسبت بخود
deposit ratio	نسبت سپرده
aspect ratio	نسبت تصویر
bypass ratio	نسبت کنارگذاری
bear on	نسبت داشتن
strength ratio	نسبت استحکام
baud rate	نسبت باود
stress ratio	نسبت تنش
ten's complement	متمم نسبت به 01
assion	نسبت دادن
aspect ratio	نسبت دید
selection ratio	نسبت گزینش
affine	نسبت ازدواجی
scale down	به نسبت ثابت
saving ratio	نسبت پس انداز
concentration ratio	نسبت تمرکز
contact ratio	نسبت تماس
control ratio	نسبت فرمان
correlation ratio	نسبت همبستگی
cost benefit ratio	نسبت فایده
roundness	نسبت گردی
relativization	نسبت دادن
compression ratio	نسبت تراکم
absorption ratio	نسبت جذب
affine	نسبت سلبی
advalorem	به نسبت قیمت
scalling factor	نسبت اشل
activity ratio	نسبت فعالیت
mobility ratio	نسبت تحرک
oxygen ration	نسبت اکسیژن
acidity coefficient	نسبت اکسیژن
abundance ratio	نسبت فراوانی
to behave toward	رفتارکردن نسبت به
void ratio	نسبت منفذها
imputed	نسبت دادن
impute	نسبت دادن
water cement ratio	نسبت اب و سیمان
weight ratio	نسبت وزن
he is faithful to me	نسبت به من باوفاست
hit ratio	نسبت اصابت
progressive ratio	نسبت تصاعدی
imputes	نسبت دادن
voltage ratio	نسبت ولتاژ
percentages	نسبت یا درصد
into	نسبت به مقارن
porosity	نسبت روزنه ها
gyromagnetic ratio	نسبت ژیرومغناطیسی
ascribing	نسبت دادن
progenitorship	نسبت جدی
imputing	نسبت دادن
price ratio	نسبت قیمت
blood	نسبت خویشاوندی
image ratio	نسبت تصویر
impedance ratio	نسبت امپدانس
correspondingly	بهمان نسبت
imputation	نسبت دادن
impluse ratio	نسبت ضربه
ascribes	نسبت دادن
ascribed	نسبت دادن
ascribe	نسبت دادن
favouritism	مساعدت نسبت به
in d. of	با بی اعتنایی نسبت به
impluse ratio	نسبت ایمپولز
imputable	نسبت دادنی
viscosity ratio	نسبت گرانروی
regards	باره نسبت
feedback ratio	نسبت پس خوراند
inverse ratio or proportion	نسبت معکوس
two's complement	متمم نسبت به دو
attribution	نسبت دادن
proximity of blood	قرابت نسبت
percentage	نسبت یا درصد
transformation ratio	نسبت تبدیل
ionic ratio	نسبت یونی
relationship	وابستگی نسبت
prorenata	نسبت موافق
lay to	نسبت دادن به
velocity ratio	نسبت سرعت
relationships	وابستگی نسبت
inverse ratio	نسبت معکوس
factor proportion	نسبت عوامل
regarded	باره نسبت
feedback ratio	نسبت فیدبک
regard	باره نسبت
fineness ratio	نسبت فرافت