English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
flag نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
flags نشانه وقوع عدد نقلی ناشی از تفریق یا جمع
Other Matches
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
complement 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complementing 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complemented 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complements 1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
carried نشانه وقوع وام
carrying نشانه وقوع وام
carry نشانه وقوع وام
carries نشانه وقوع وام
straw in the wind <idiom> نشانه کوچک قبل از وقوع حادثه
cascade carry وام ایجاد شده در یک جمع کننده ناشی از سیگنال وام ورودی, رقم نقلی ابشاری
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
semantics خطای ناشی از استفاده از نشانه نادرست در یک دستور برنامه
ripple through carry عملیاتی که رقم نقلی خروجی از جمع و رقم نقلی ورودی ایجاد کند
full مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار جمع دودویی که می توان مجموع دو ورودی را حساب کند و عدد نقلی ورودی را می پذیرد و در صورت لزوم رقم نقلی خروجی تولید میکند
quasi contract عقدی را گویند که التزام طرفین به مفاد ان ناشی از تصریح خودشان نباشد بلکه به صرف وقوع عمل خارجی به حکم قانون به عمل خود ملتزم شوند
present perfect مربوط به ماضی نقلی ماضی نقلی
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
pointer نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
pointers نشانه گرافیکی برای بیان محل نشانه گر روی صفحه نمایش
no drop image [تصویر نشانه که در حین عملیات کشیدن و قرار دادن ایجاد میشود و وقتی که نشانه گر روی شی است و میتواند شی مقصد باشد.]
historical نقلی
traditionary نقلی
carrying رقم نقلی
carry رقم نقلی
carries رقم نقلی
carried رقم نقلی
ToolTips برنامهای که تحت ویندوز کار میکند و یک خط از متن را زیر یک نشانه نشان میدهد وقتی که کاربر نشانه را روی آن قرار میدهد
subraction تفریق
subtraction تفریق
separation تفریق
subrtraction تفریق
separations تفریق
symbolically آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
symbolic آنچه به عنوان نشانه کار میکند و یا از نام نشانه یا برچسب استفاده میکند
carry propagation پخش رقم نقلی
cascaded carry رقم نقلی ابشاری
end around carry رقم نقلی دورگشتی
deduced تفریق کردن
subtract تفریق کردن
deduce تفریق کردن
deduction کاهش تفریق
deduces تفریق کردن
subtracter تفریق کننده
subtracted تفریق کردن
subtracting تفریق کردن
deducing تفریق کردن
subtracts تفریق کردن
carry lookahead با پیش بینی رقم نقلی
end around carry رقم نقلی دور گشتی
propagated carry رقم نقلی پخش شده
subduct ربودن تفریق کردن
minus signs برای تفریق یا مقدار منفی
minus برای تفریق یا مقدار منفی
subtracted تفریق شدن منها کردن
subtractive کاهنده دارای علامت تفریق
minus sign برای تفریق یا مقدار منفی
subtracting تفریق شدن منها کردن
subtract تفریق شدن منها کردن
subtracts تفریق شدن منها کردن
scripturalism اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
traditinal مبنی بر حدیث یاخبر روایت شده نقلی
additions عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
addition عمل جمع بدون بیت یا کلمه نقلی
adder وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
adders وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
negative عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
negatives عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
subtrahend در عمل تفریق , عددی که از عدد دیگر کم شود
perfect participle وجه وصفی معلوم که برای ساختن ماضی نقلی اغاز گردد
borrowed عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
borrow عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
arithmetic مربوط به توابع ریاضی از قبیل جمع و تفریق و تقسیم و ضرب
borrows عملیات در برخی فرآیندهای ریاضی از قبیل تفریق از عدد کوچکتر
peach design نقش هلو [این نقش هم بصورت شکوفه درخت هلو به نشانه بهار و هم بصورت میوه به نشانه طول عمر در فرش های چین بکار می رود.]
registering ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
register ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
registers ثباتی که حاوی شماره بیت وضعیت است مثل پرچم رقم نقلی صفریاسرریز
arithmetic محاسباتی که روی اعداد انجام می شوند از قبیل جمع و تفریق و ضرب و تقسیم
processor کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
indicator ثبات یا بیت علامت که وضعیت پردازنده و ثباتهایش را نشان میدهد مثل رقم نقلی یا سرریز
occurrences وقوع
incidence وقوع
outbreak وقوع
far between کم وقوع
occurrence وقوع
occurence وقوع
outbreaks وقوع
occurance وقوع
partial carry فضای ذخیره سازی موقت تمام ارقام نقلی جمع کننده موازی بجای ارسال مستقیم
locality محل وقوع
frequencies کثرت وقوع
localities محل وقوع
frequentness کثرت وقوع
the scene is laid in paris جای وقوع
contingencies احتمال وقوع
done وقوع یافته
under way درشرف وقوع
rede وقوع مصلحت
come through وقوع یافتن
come off وقوع یافتن
centricity وقوع درمرکز
scene جای وقوع
scenes جای وقوع
bring to pass به وقوع رساندن
recurrenge وقوع مکرر
interjacency وقوع در میان
infrequency ندرت وقوع
frequency کثرت وقوع
incidence تصادف وقوع
imminence قرابت وقوع
presence وقوع وتکرار
chronological بترتیب وقوع
externality وقوع درخارج
contingency احتمال وقوع
red handed حین وقوع جنایت
accident proof علت وقوع حادثه
imminency وقوع خطر نزدیک
allopatric بتنهایی وقوع یافته
alpha radiation وقوع طبیعی پرتو
trichromatism وقوع درسه حالت
prejudgment قضاوت قبل از وقوع
imminence وقوع خطر نزدیک
chronological ترتیب زمانی وقوع
failure logcing ثبت وقوع خرابی
latest event time دیرترین زمان وقوع یک واقعه
mark time <idiom> منتظر وقوع چیزی بودن
bring about سبب وقوع امری شدن
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
early event time زودترین زمان وقوع یک واقعه
rhyme scheme ترتیب وقوع قوافی در بندشعری
venues محل وقوع جرم یا دعوی
venue محل وقوع جرم یا دعوی
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
high عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highest عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
highs عملی که در آن افزودن رقم نقل به جمع کننده باعث رقم نقلی خروجی شود
word order ترتیب وقوع کلمه در عبارت یا جمله
precludes مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
pigs might fly وقوع هر چیزبعید نیست کاردنیا را چه دیدی
preclude مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
impend اویزان کردن در شرف وقوع بودن
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
precluded مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
electro optics وسایل نشانه روی الکترونیکی دوربینهای نشانه روی الکترونیکی
future perfect شامل زمان اینده نقلی که در انگلیس بصورت have willو have shall ساخته میشودونشانه خاتمه عمل درزمان اینده میباشد
looped ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loops ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
loop ترتیب دستورات که تا وقوع یک شرط تکرار می شوند
the bird is p of that event مرغ وقوع ان رویدادرا ازپیش احساس میکند
anticipation سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
conditional مین کننده وقوع چندین کار مشخص
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
intercurreace مداخله وقوع درمیان ورود یک ناخوشی درناخوشی دیگر
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
flags بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
flag بیت ای در کلمه که در صورت وقوع سر زیر ریاضی یک میشود
error handling به حداقل رساندن احتمال وقوع خطا روش رفع اشکال
special vertict رایی که وقوع قضیهای راثابت میکندولی نتیجهای ازان نمیگیرد
to prove an a اثبات اینکه شخص هنگام وقوع جرم دران محل نبوده
faulted خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
condition 1-وضعیت یک مدار یا وسیله یا ثبات 2-وسایل مورد نیاز برای وقوع یک عمل
fault خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
faults خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
counter revolution عملیاتی و تدابیری که بعد از وقوع انقلاب برای خنثی کردن ان انجام و اتخاذ میشود
fallout خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
metal deactivator مادهای که برای کاهش امکان وقوع واکنشهاالکتروشیمیایی در تانک سیستم به سوختهای هیدروکربنی افزوده میشود
unconditional دستوری که کنترل را از یک بخش برنامه به دیگری منتقل میکند , بدون بستگی داشتن به وقوع شرایط ی .
this day six months شش ماه بعد در چنین روزی جهت بیان امر غیر قابل وقوع بکار می رود
achievable قابل وصول قابل تفریق
draw off کسر کردن تفریق کردن
flow diagram دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
flowchart دیاگرامی که محل وقوع تصمیمات منط ق در یک ساختار را نشان میدهد و تاثیر آنها روی اجرای برنامه
skilless ناشی
even tual ناشی
maladroit ناشی
amateurish ناشی
Due to ناشی از
on account of somebody [something] ناشی از
dilettante ناشی
dilettantes ناشی
dilettanti ناشی
mala filde ناشی
descended ناشی
therefrom ناشی از ان
skill less ناشی
muffs ناشی
ills ناشی
resultant ناشی
ill- ناشی
ill ناشی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com