Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (10 milliseconds)
English	Persian
palm	نشان ارشدیت وبرتری
palms	نشان ارشدیت وبرتری
Other Matches
primogeniture	ارشدیت
seniority	ارشدیت
eldership	ارشدیت
superiority	ارشدیت تفوق
eldership	ارشدیت درجه
right of primogeniture	حق نخست زادگی یا ارشدیت
old line	دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
puncuation	نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter	عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary	خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star	نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry	دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
marking	نشان دار سازی نشان
poniter	نشان دهنده نشان گیرنده
markings	نشان دار سازی نشان
flag	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags	یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
supervisory	1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something	نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
mark	نشان کردن نشان
marks	نشان کردن نشان
ground resolution	قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
indicator	نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
altitude azimuth	عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
hallmarks	نشان
attributes	نشان
ear mark	نشان
targetted	نشان
targetting	نشان
stamps	نشان
banner	نشان
stamp	نشان
banners	نشان
badge	نشان
badges	نشان
savorŠetc	نشان
impresses	نشان
icons	نشان
attribute	نشان
impressed	نشان
impress	نشان
hallmark	نشان
insignia	نشان
trackless	بی نشان
insigne	نشان
shew	نشان
tracks	نشان
signal	نشان
symbol	نشان
printless	بی نشان
untitled	بی نشان
ensign	نشان
ensigns	نشان
traceless	بی نشان
indice	نشان
track	نشان
tracked	نشان
indicium	نشان
refrigeratory	تب نشان
traces	نشان
traced	نشان
unmarked	بی نشان
vexillum	نشان
targeting	نشان
targets	نشان
tokens	نشان
token	نشان
target	نشان
trace	نشان
shows	نشان
signaled	نشان
refrigerent	تب نشان
benchmark	نشان
showed	نشان
show	نشان
signalled	نشان
indication	نشان
tally	نشان
gong [British E]	نشان
brand	نشان
branding	نشان
cicatrice	نشان
scored	نشان
cicatricial	نشان
brands	نشان
plaques	نشان
presages	نشان
cicatricle	نشان
hash mark	خط نشان
score	نشان
awards	نشان
presaging	نشان
awarding	نشان
targeted	نشان
presaged	نشان
symptoms	نشان
tallies	خط نشان
tally	خط نشان
tallies	نشان
tallied	خط نشان
tallying	نشان
tallied	نشان
tallying	خط نشان
caret	نشان
slur	نشان
slurred	نشان
slurring	نشان
slurs	نشان
tracts	نشان
tract	نشان
scores	نشان
symptom	نشان
presage	نشان
vestigial	نشان
impressing	نشان
emblems	نشان
ikons	نشان
icon	نشان
marks	نشان
benchmarks	نشان
mark	نشان
grammalogue	نشان
attributing	نشان
bench mark	نشان
chalked	نشان
chalk	نشان
emblem	نشان
award	نشان
chalking	نشان
awarded	نشان
medals	نشان
chalks	نشان
plaque	نشان
vestiges	نشان
medal	نشان
vestige	نشان
mementoes	نشان یاداور
imbody	نشان دادن
honor	درجه نشان
indicant	نشان دهنده
mementos	نشان یاداور
star spangled	ستاره نشان
standard	نشان پرچم
stigmatize	نشان دارکردن
rune	نشان مرموز
memento	نشان یاداور
standards	نشان پرچم
center punch	سنبه نشان
demonstrate	نشان دادن
lineaments	نشان ویژه
lineament	نشان ویژه
sigillate	نشان دار
sign of weakness	نشان ضعف
emblem	نشان افتخار
signate	نشان دار
showŠetc	نشان دادن
idegraphy	نشان گذاری
shoulder mark	نشان سردوشی
idiograph	نشان شخصی
idiograph	نشان بازرگانی
index finger	انگشت نشان
service medal	نشان خدمت
index fingers	انگشت نشان
demonstrating	نشان دادن
demonstrates	نشان دادن
demonstrated	نشان دادن
visions	یا نشان دادن
vision	یا نشان دادن
emblems	نشان افتخار
evinced	نشان دادن
levelling monument	نشان ترازیابی
medal of honor	نشان افتخار
indicate	نشان دادن
indicated	نشان دادن
indicates	نشان دادن
exert	نشان دادن
exerted	نشان دادن
mutton fist	نشان دست
exerting	نشان دادن
note of a	نشان شگفت
exerts	نشان دادن
paludous	نوبه نشان
marks	نشان علامت
pencil mark	نشان مدادی
mark	نشان علامت
firemen	اتش نشان
fireman	اتش نشان
commendation	نشان سپاس
mark sensing	نشان دریایی
evince	نشان دادن
evinces	نشان دادن
evincing	نشان دادن
mark condition	وضعیت نشان
demarcating	نشان گذاردن
demarcates	نشان گذاردن
demarcated	نشان گذاردن
demarcate	نشان گذاردن
sights	نشان کردن
sight	نشان کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com