English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (24 milliseconds)
English Persian
demarcation نشان دادن اختلاف بین دو محیط
Other Matches
to greenwash نشان دادن که انگاری نگران محیط زیست باشند
rezone محیط چیزی را اصلاح کردن محیط را تغییر دادن
differential آنچه اختلاف را نشان میدهد
differentials آنچه اختلاف را نشان میدهد
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
incremental computer دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
pitot static system سیستم نشان دهندهای که باترکیبی از فشار محلی تغذیه میشود اختلاف این دو فشار باسرعت نسبی فاهری متناسب است
archive قرار دادن داده در محیط ذخیره سازی
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
concentration cell corrosion نوعی برخورد که در ان اختلاف پتانسیل الکترودها دراثر اختلاف غلظت یونهاالکترولیت میباشد
bioecology رشتهای از محیط شناسی که روابط گیاهان و حیوانات رابا محیط اطراف خود موردبحث قرار میدهد
azimuth deviation اختلاف گرای نجومی اختلاف سمت هواپیما
lool لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
incremental computer وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود
illustrate شرح دادن نشان دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
to tip something [British E] ذخیره کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] رسوب کردن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
to tip something [British E] ته نشین شدن چیزی [محیط زیست] [بوم شناسی] [حفاظت محیط زیست]
evinces نشان دادن
show نشان دادن
demonstrating نشان دادن
runs نشان دادن
demonstrated نشان دادن
introducing نشان دادن
run نشان دادن
shows نشان دادن
introduces نشان دادن
to put forth نشان دادن
introduced نشان دادن
introduce نشان دادن
point نشان دادن
showed نشان دادن
evincing نشان دادن
demonstrate نشان دادن
indicates نشان دادن
vision یا نشان دادن
visions یا نشان دادن
imbody نشان دادن
registering نشان دادن
adumbrate نشان دادن
actuate نشان دادن
registers نشان دادن
exert نشان دادن
exerted نشان دادن
exerts نشان دادن
indicated نشان دادن
indicate نشان دادن
showŠetc نشان دادن
register نشان دادن
evince نشان دادن
evinced نشان دادن
to show up نشان دادن
demonstrates نشان دادن
exerting نشان دادن
ante نشان دادن
decorating نشان یامدال دادن به
displays نشان دادن اطلاعات
decorates نشان یامدال دادن به
showdown نمونه نشان دادن
displaying نشان دادن اطلاعات
showdowns نمونه نشان دادن
decorate نشان یامدال دادن به
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
by show of hands با نشان دادن دست
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
rubricate قرمز نشان دادن
pragmatize واقعی نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
responds واکنش نشان دادن
responded واکنش نشان دادن
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
adumbration نشان دادن خلاصه
respond واکنش نشان دادن
to be illustrative of با عکس نشان دادن
pretypify قبلا نشان دادن
displayed نشان دادن اطلاعات
impassibly بی نشان دادن عاطفه
foreshown از پیش نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
televised با تلویزیون نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
televising با تلویزیون نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
exemplifying بانمونه نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
force خشونت نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
blazed باتصویر نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
prefigured از پیش نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
prefigures از پیش نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
marshal به ترتیب نشان دادن
louts نفهمی نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
marshaled به ترتیب نشان دادن
marshaling به ترتیب نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
marshals به ترتیب نشان دادن
squirm ناراحتی نشان دادن
image نشان دادن تصویر
react واکنش نشان دادن
display نشان دادن اطلاعات
reacted واکنش نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
playoff نشان دادن فیلم
emblems با علایم نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
squirmed ناراحتی نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
squirms ناراحتی نشان دادن
varies تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
vary تغییر دادن تغییر کردن اختلاف داشتن
to give a warm welcome روی خوش نشان دادن به
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
representation عمل نشان دادن چیزی
reacts عکس العمل نشان دادن
rogues رذالت و پستی نشان دادن
reacting عکس العمل نشان دادن
representations عمل نشان دادن چیزی
to keep one's temper متین بودن نشان دادن
rogue رذالت و پستی نشان دادن
react عکس العمل نشان دادن
represents بیان کردن نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
reacted عکس العمل نشان دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
represent بیان کردن نشان دادن
charts بر روی نقشه نشان دادن
charting بر روی نقشه نشان دادن
impassibly بی نشان دادن احساس درد
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
display نشان دادن ابراز کردن
displayed نشان دادن ابراز کردن
displaying نشان دادن ابراز کردن
displays نشان دادن ابراز کردن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
index نشان دادن بصورت الفبایی
to set out نشان دادن تعیین کردن
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
overreact بیخود واکنش نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
example بامثال ونمونه نشان دادن
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
examples بامثال ونمونه نشان دادن
overreacts بیخود واکنش نشان دادن
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
phew برای نشان دادن بی تابی
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
pictures سینما با عکس نشان دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
pictured سینما با عکس نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
chronogram نشان دادن سنوات تاریخی
charted بر روی نقشه نشان دادن
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com