English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
English Persian
wear one's heart on one's sleeve <idiom> نشان دادن تمام احساسات
Other Matches
exhibitionism نوعی انحرافات جنسی که دران شخص بوسیله نشان دادن الت جنسی خود احساسات شهوانی رافرومینشاند عریان گرائی
demo نشان دادن آنچه یک برنامه کاربردی میتواند انجام دهد بدون پیاده سازی تمام توابع
returned کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returning کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
suspend دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspending دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspends دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
rogue value موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
example is better than precept نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
televising درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
decimal نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimals نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
greaten درشت نشان دادن اهمیت دادن
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
wild card character نشانهای که در هنگام جستجوی فایل یا داده استفاده میشود و تمام فایل ها را نشان میدهد
end تمام کردن خاتمه دادن
ended تمام کردن خاتمه دادن
to get done with خاتمه دادن تمام کردن
ends تمام کردن خاتمه دادن
illustrates شرح دادن نشان دادن
illustrating شرح دادن نشان دادن
illustrate شرح دادن نشان دادن
flag 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
flags 1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی
site poll قرار دادن تمام ترمینال ها یا وسایل در یک محل
point نشان دادن
evinces نشان دادن
registering نشان دادن
run نشان دادن
to put forth نشان دادن
evinced نشان دادن
register نشان دادن
introduce نشان دادن
introduced نشان دادن
to show up نشان دادن
actuate نشان دادن
adumbrate نشان دادن
showŠetc نشان دادن
evince نشان دادن
registers نشان دادن
introduces نشان دادن
introducing نشان دادن
runs نشان دادن
ante نشان دادن
imbody نشان دادن
indicate نشان دادن
demonstrate نشان دادن
shows نشان دادن
show نشان دادن
demonstrating نشان دادن
demonstrates نشان دادن
demonstrated نشان دادن
exerts نشان دادن
exerting نشان دادن
exerted نشان دادن
exert نشان دادن
showed نشان دادن
indicates نشان دادن
indicated نشان دادن
evincing نشان دادن
vision یا نشان دادن
visions یا نشان دادن
erases قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر
erasing قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر
erase قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر
erased قرار دادن تمام ارقام در فضای ذخیره سازی به صفر
decorate نشان یامدال دادن به
decorating نشان یامدال دادن به
displaying نشان دادن اطلاعات
respond واکنش نشان دادن
displayed نشان دادن اطلاعات
decorates نشان یامدال دادن به
responded واکنش نشان دادن
responds واکنش نشان دادن
rubricate قرمز نشان دادن
graphs با نمودار نشان دادن
foreshown از پیش نشان دادن
reacts واکنش نشان دادن
reacting واکنش نشان دادن
louts نفهمی نشان دادن
graph با نمودار نشان دادن
displays نشان دادن اطلاعات
reacted واکنش نشان دادن
keep at something پشتکار نشان دادن
react واکنش نشان دادن
prefigure از پیش نشان دادن
showdown نمونه نشان دادن
showdowns نمونه نشان دادن
rubricize قرمز نشان دادن
lout نفهمی نشان دادن
display نشان دادن اطلاعات
image نشان دادن تصویر
for crying out loud <idiom> نشان دادن عصبانیت
squirm ناراحتی نشان دادن
squirmed ناراحتی نشان دادن
squirming ناراحتی نشان دادن
squirms ناراحتی نشان دادن
to play fast and loose بی ثباتی نشان دادن
cough up <idiom> بی تمایلی نشان دادن
to hang back بیمیلی نشان دادن
impassibly بی نشان دادن عاطفه
To assert oneself . To display ones merit . خودی را نشان دادن
forcing خشونت نشان دادن
adumbration نشان دادن خلاصه
exemplifying بانمونه نشان دادن
exemplify بانمونه نشان دادن
exemplifies بانمونه نشان دادن
blaze باتصویر نشان دادن
blazed باتصویر نشان دادن
blazes باتصویر نشان دادن
prefigured از پیش نشان دادن
prefigures از پیش نشان دادن
prefiguring از پیش نشان دادن
televise با تلویزیون نشان دادن
by show of hands با نشان دادن دست
televised با تلویزیون نشان دادن
televises با تلویزیون نشان دادن
televising با تلویزیون نشان دادن
exemplified بانمونه نشان دادن
forces خشونت نشان دادن
force خشونت نشان دادن
playoffs نشان دادن فیلم
marshals به ترتیب نشان دادن
emote هیجان نشان دادن
pragmatize واقعی نشان دادن
emblems با علایم نشان دادن
to be illustrative of با عکس نشان دادن
emblem با علایم نشان دادن
marshalled به ترتیب نشان دادن
playoff نشان دادن فیلم
marshaling به ترتیب نشان دادن
measure اندازه نشان دادن
pretypify قبلا نشان دادن
marshaled به ترتیب نشان دادن
marshal به ترتیب نشان دادن
hang back بی میلی نشان دادن
representations عمل نشان دادن چیزی
reacted عکس العمل نشان دادن
overreacts بیخود واکنش نشان دادن
charted بر روی نقشه نشان دادن
chart بر روی نقشه نشان دادن
you don't say <idiom> نشان دادن تعجب ازشنیدهها
reacts عکس العمل نشان دادن
lay down the law <idiom> راه را به کسی نشان دادن
charting بر روی نقشه نشان دادن
charts بر روی نقشه نشان دادن
representation عمل نشان دادن چیزی
overreacting بیخود واکنش نشان دادن
overreacted بیخود واکنش نشان دادن
chronogram نشان دادن سنوات تاریخی
overreact بیخود واکنش نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
projects فاهر کردن نشان دادن
react عکس العمل نشان دادن
reacting عکس العمل نشان دادن
earmark نشان کردن اختصاص دادن
carry the torch <idiom> نشان دادن وفاداری به کسی
rogues رذالت و پستی نشان دادن
earmarks نشان کردن اختصاص دادن
phew برای نشان دادن بیزاری
impassibly بی نشان دادن احساس درد
phew برای نشان دادن بی تابی
dogmatize تعصب مذهبی نشان دادن
give in <idiom> راه را به کسی نشان دادن
rogue رذالت و پستی نشان دادن
represent بیان کردن نشان دادن
represented بیان کردن نشان دادن
represents بیان کردن نشان دادن
emblematize بطور کنایه نشان دادن
index نشان دادن بصورت الفبایی
indexed نشان دادن بصورت الفبایی
indexes نشان دادن بصورت الفبایی
To show ones mettle . غیرت خود را نشان دادن
historicize بعنوان تاریخ نشان دادن
to jump at something [colloquial] به چیزی واکنش نشان دادن
to do homage تکریم و وفاداری نشان دادن
displays نشان دادن ابراز کردن
examples بامثال ونمونه نشان دادن
example بامثال ونمونه نشان دادن
to set out نشان دادن تعیین کردن
display نشان دادن ابراز کردن
to screen a scene در روی پرده نشان دادن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
turtledove عزیز محبت نشان دادن
turtledoves عزیز محبت نشان دادن
to render homage تکریم و وفاداری نشان دادن
picture سینما با عکس نشان دادن
to pay homage تکریم و وفاداری نشان دادن
give someone the green light چراغ سبز نشان دادن
picturing سینما با عکس نشان دادن
pictured سینما با عکس نشان دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com