English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
puncuation نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
Other Matches
hyphens برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
hyphen برای نشان دادن وقفه یاتردید یا لکنت زبان دررمان ها بکار میرود مثل ah-ah و غیره
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
boring tubes لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
windlasses ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
windlass ماشین هایی که برای کشیدن یا بالا اوردن اب بکار میرود
punctuate نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated نشان گذاری کردن نقطه دار
coffin جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
coffins جعبه ایست که برای عملیات تنبوشه گذاری در ماسه سیال بکار میرود
marking ink مداد رنگی پاک نشدنی که برای رنگ زنی و نشان گذاری بکارمیرود
ebcdic کد کامپیوتربرای نشان دادن یک الگوی خاص از هشت بیت باینری یک کد 8 بیتی که برای نمایش اطلاعات در کامپیوتر مدرن بکار برده میشود
flags یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flag یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
impression نشان گذاری
notation نشان گذاری
notations نشان گذاری
idegraphy نشان گذاری
mark sensing نشان گذاری
impressions نشان گذاری
bathometer دستگاهی که برای تعیین عمق اب بکار میرود
wisha برای بیان تعجب فراوان بکار میرود
blacktop موادی که برای اسفالت خیابان بکار میرود
fucus رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
radix notation نشان گذاری مبنایی
prefix notation نشان گذاری پیشوندی
positional notation نشان گذاری مکانی
iinfix notation نشان گذاری میانوندی
scientific notation نشان گذاری علمی
infix notation نشان گذاری میانوندی
binary notation نشان گذاری دودوئی
polish notation نشان گذاری لهستانی
postfix notation نشان گذاری پسوندی
decimal notation نشان گذاری دهدهی
punctuation نشان گذاری تاکید
binary notation نشان گذاری دودویی
positional notation نشان گذاری مرتبهای
excess n notation نشان گذاری با افزونی n
hypodermic syringe کوچکی که برای تزریقات تحت جلدی بکار میرود
aquaplane قطعهء چوبی که برای اسکی ابی بکار میرود
gasogene مادهای که برای ساختن اب گاز دار بکار میرود
flag stones تخته سنگهایی که برای سنگ فرش بکار میرود
inoculum مادهای که برای مایه کوبی وتلقیح بکار میرود
balbriggan یکنوع پارچهء نخی که برای زیرپوش بکار میرود
fixed point notation نشان گذاری با ممیز ثابت
reverse polish notation نشان گذاری لهستانی معکوس
phraseography نشان گذاری بجای عبارت
octal notation نشان گذاری هشت هشتی
rubrication نشان گذاری برنگ قرمز
floating point notation نشان گذاری با ممیز شناور
mixed radix notation نشان گذاری امیخته مبنا
roller bandage نوار دراز پیچیده که برای زخم بندی بکار میرود
poetaster is pejorative word شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
bow compass نوعی پرگار که برای رسم دایرههای کوچک بکار میرود
serinette ارغنوان کوچک دستی که برای سروداموزی به پرندگان بکار میرود
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
gluteus یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
caliper نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
bock یکنوع چرم پوست گوسفند که برای صحافی بکار میرود تیماج
calliper نوعی پرگار که برای اندازه گیری ضخامت یا قطراجسام بکار میرود
chucks جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
chucked جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
splint نوار یا تراشه ایکه برای بستن استخوان شکسته بکار میرود
hundreds and thousands یکجور شیرینی که مانند است به ساچمه و برای ارایش بکار میرود
dry pack مخلوطی از سیمان و ماسه که برای مرمت ترکهای بتن بکار میرود
chuck جوجه مرغ تکان صدایی که برای راندن حیوان بکار میرود
milestone بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestones بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
graphic تعداد پیکس هایی که کامپیوتر روی صفحه نمایش میتواند نشان دهد
langrel اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
langridge اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
land plaster صخره گچی فریفی که بعنوان کود برای اصلاح خاک بکار میرود
langrage اهن پارهای که برای خراب کردن بادبان و اسباب کشتی بکار میرود
monochord الت یک سیمه که برای نمایش نسبت میان صداهای موسیقی بکار میرود
vibrators منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
bolsters کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolster کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
vibrator منبع مکانیکی تولید نوسانات سینوسی که اغلب برای تست بکار میرود
bolstered کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
leno یکجور تور یا گارس که برای پوشش و ارایش کلاه و پرده بکار میرود
character یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
characters یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
opalite ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
garters عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
amalgams الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgam الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
carbon seal وسیلهای مقاوم در برابرگرما که در موتورهای توربینی برای جلوگیری ازخروج یا نشت روغن ازمحفظه یاتاقان بکار میرود
scarry دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
absolute address مختصاتی که فاصله یک نقطه از محل تقاطع بردارها را نشان میدهد
yin yang مرد و زن [نمادی که در فرش های چینی بکار رفته و مفهوم از دو چیز متضاد را نشان میدهد.]
jute کنف هندی الیاف کنف که برای گونی بافی بکار میرود
anti blush tinner ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
acrylic lacquer لاک های اکریلیک که دارای حلال های بسیار فرار بوده و برای پرداخت سطح هواپیما بکار میرود
markings نشان دار سازی نشان
marking نشان دار سازی نشان
poniter نشان دهنده نشان گیرنده
phew برای نشان دادن بی تابی
phew برای نشان دادن بیزاری
aluminum wool رشتههای تکه تکه الومینوم که برای رفع زنگ زدگی وخوردگی و نیز جلادادن وصیقل دادن خراشهای جزئی روی ورقه ها یا لولههای الومینیومی بکار میرود
american campaign medal نشان خدمت امریکا برای سالهای 64- 1491
masks یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
uberstreichen لگام را برای چند گام رهاکردن برای نشان دادن گام مرتب اسب
drive حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
drives حرفی که نشان دهنده درایو دیسکی است که در حال حاضر استفاده میشود.A , B برای فلاپی دیسک و C برای دیسک سخت در کامپیوتر شخصی
supervisory 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
clock ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
clocks ساعتی که برای نشان دادن زمان از اعداد استفاده میکند
hyphens علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
numeric حرفی که در برخی حالت برای نشان دادن یک عدد است .
China has signalled [its] readiness to resume talks. چین آمادگی [خود را ] برای از سرگیری مذاکرات نشان داد.
PRN نشانهای در Dos-Ms برای نشان دادن پورت چاپگر استاندارد
hyphen علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
nil pointer نشانه گر برای نشان دادن انتهای لیست زنجیره موضوعات
to impress a mark on something نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
sectors سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
blips علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
checked رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
colours صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
digit عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
sector سوراخ در لبه دیسک برای نشان دادن محل اولین شیار
digits عدد اضافی درمتن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
check رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
ablegate مامور مخصوص پاپ درکشورهای بیگانه برای دادن نشان و خلعت
Good grief! <idiom> این کلمه برای نشان دادن تعجب (چه خوب چه بد)استفاده میشود
mock-ups مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
mock-up مدل محصول جدید برای آزمایش یا نشان دادن به مشتریان موجود
checks رقم اضافی در متن ارسالی برای نشان دادن و تصحیح خطاها
stopping بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
accuracy کل تعداد بیتهایی که برای نشان دادن یک عدد در کامپیوتر به کار می رود
colour صفحه نمایشی که امکانی برای نشان دادن اطلاعات رنگی دارد
stopped بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
blip علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
cartoon design نقشه شطرنجی فرش برای نشان دادن محل گره زدن
stops بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
forecaddie باربر وسط مسیر برای نشان دادن محل فرود گوی گلف
commoners استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
commonest استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
common استانداری برای تصاویر ویدیویی که پیکسلهای تصویر را بزرگ و پهن نشان میدهد
page 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
pages 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
goal light چراغ قرمز پشت دروازه لاکراس برای نشان دادن امتیاز در هر بار
rogue value موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
key signature گامهای کوتاه و بلندی که پس ازکلیدموسیقی برای نشان دادن نوع ک لیدنوشته میشود
ends کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
insertion point نشانگری که برای نشان دادن محل تایپ متن در یک نوشته استفاده میشود
bubble help خط ی روی صفحه نمایش برای نشان دادن آنچه شما به آن اشاره می کنید
paged 2-نشانه گر در پردازش کلمه برای نشان دادن محل شروع صفحه جدید
ended کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
end کدی که در پردازش دستهای برای نشان دادن خاتمه کاری استفاده میشود
mark نشان کردن نشان
marks نشان کردن نشان
Lenkoran medallion ترنج لن کران [این نوع ترنج در فرش های قفقازی و ترکمنی بکار می رود و نام آن از شهری به همین اسم در آذربایجان روسیه گرفته شده و جلوه ای از اژدها را نشان می دهد.]
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
breaker line خطی در رسم فنی برای نشان دادن حذف قسمتی از جسم درشکل مزبور
autos توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
auto توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
apostrophes که درموارد زیر بکار میرود
apostrophe که درموارد زیر بکار میرود
reference نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
discharge indicator disc دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
marker علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
references نشانه چاپ شده برای نشان دادن وجه و یک یادداشت یا عدم وجود مرجع در متن
markers علامت روی زمین گلف برای نشان دادن محل گویی که با دست برداشته شده
burn notice علامت رمز برای نشان دادن اینکه یک نفر یا گروهی ازافراد قابل اعتماد نیستند
routing indicator گروهی از حروف که برای نشان دادن محل جغرافیایی یک ایستگاه یا یکان یا قرارگاه به کار می رود
phonetician متخصص استعمال علائم وحروف خاصی برای نشان دادن طرزتلفظ کلمات صوت شناس
fuller's earth خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
lampron چراغ فیتلهای که درچراغانی بکار میرود
studs زائدهائی که در میلههای گرد بکار میرود
lakh سدهزار در شممردن روییه بکار میرود
lisped یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisps یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisping یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
lisp یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که اصولا" برای پردازش داده هایی است که شامل لیست هایی می باشند
return کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returned کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
backslash کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
greeked نوع نوشتاری با نوک بسیار ریز برای نمایش دقیق که به صورت یک خط نشان داده میشود و نه حروف جدا
returning کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
returns کلیدی درصفحه کلید برای نشان دادن اینکه تمام داده مورد نظر وارد شده اند
crosse چوگان پهنی که دربازی گلف بکار میرود
bay leaf برگ خشک برگبو که دراشپزی بکار میرود
baby siphon سیفون کمکی که در هوابند ابی بکار میرود
flash card ورقهای که روی ان کلمات یااعداد یا تصاویری نوشته شده و معلم انرا برای زمان کوتاهی بشگردان نشان میدهد
suspend دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
continuity light وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد
suspending دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
suspends دستوری که هنگگام اجرای ویندوز استفاده میشود در کامپیوتر laptop باتری برای نشان دادن تمام قط عات الکترونیکی آن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com