English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 302 (40 milliseconds)
English Persian
fix نصب کردن محکم کردن
fixes نصب کردن محکم کردن
Search result with all words
house محکم کردن
housed محکم کردن
houses محکم کردن
gird اماده کردن محکم کردن
mount محکم کردن
mounts محکم کردن
band تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
bands تسمه یا بندمخصوص محکم کردن
consolidate محکم کردن
consolidates محکم کردن
consolidating محکم کردن
brace بابست محکم کردن محکم بستن
brace محکم کردن
braced بابست محکم کردن محکم بستن
braced محکم کردن
rivet پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivet محکم کردن
riveted پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveted محکم کردن
riveting پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
riveting محکم کردن
rivets پر چین کردن بامیخ پرچ محکم کردن
rivets محکم کردن
spoke محکم کردن
spokes محکم کردن
clinch محکم کردن
clinched محکم کردن
clinches محکم کردن
clinching محکم کردن
steel مانندفولاد محکم کردن
steeled مانندفولاد محکم کردن
steeling مانندفولاد محکم کردن
steels مانندفولاد محکم کردن
pole با تیر یا دیرک محکم کردن
poles با تیر یا دیرک محکم کردن
pin باسنجاق محکم کردن
pinned باسنجاق محکم کردن
pinning باسنجاق محکم کردن
hug بغل کردن محکم گرفتن
hugged بغل کردن محکم گرفتن
hugging بغل کردن محکم گرفتن
hugs بغل کردن محکم گرفتن
fasten محکم کردن
fastened محکم کردن
fastens محکم کردن
reinforce محکم کردن
reinforce مستحکم کردن محکم کردن
reinforces محکم کردن
reinforces مستحکم کردن محکم کردن
crimping محکم کردن
crimping باپیچاندن محکم کردن
tighten محکم کردن
tighten محکم کردن فشردن
tightened محکم کردن
tightened محکم کردن فشردن
tightening محکم کردن
tightening محکم کردن فشردن
tightens محکم کردن
tightens محکم کردن فشردن
solidified سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifies سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidify سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
solidifying سفت کردن یا شدن محکم کردن یاشدن
strengthen محکم کردن
strengthened محکم کردن
strengthens محکم کردن
button تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoned تکمه زدن باتکمه محکم کردن
buttoning تکمه زدن باتکمه محکم کردن
peg میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
pegs میخ زدن میخکوب کردن محکم کردن زحمت کشیدن
cadge محکم کردن باربری کردن
cadged محکم کردن باربری کردن
cadges محکم کردن باربری کردن
cadging محکم کردن باربری کردن
gad با میخ محکم کردن هرزه گردی کردن
stake محکم کردن
staked محکم کردن
stakes محکم کردن
latch بوسیله کلون محکم کردن
latches بوسیله کلون محکم کردن
clamp محکم کردن
clamped محکم کردن
clamping محکم کردن
clamps محکم کردن
chock محکم کردن
cleat باگوه و گیره محکم کردن
cleco fastener وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
dog down بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
fixate محکم کردن متمرکز کردن
gib باپشت بند ومیخ یا گوه محکم کردن
gib باقلاب محکم کردن
girt با تنگ محکم کردن
make tight محکم کردن
mortice باکام محکم کردن
mortise باکام محکم کردن
o peg down با میخ محکم کردن
planish با چکش محکم وصاف کردن
rigidify محکم کردن
set taut محکم کردن
Other Matches
to make good محکم کردن
to make fast محکم کردن
take up <idiom> محکم کردن
to fast off باگره محکم کردن
hang up <idiom> حفاظ ،محکم کردن
To make assurance doubly sure . To leave nothing to chance. To take every precaution . محکم کاری کردن
to tighten محکم کردن [با میخ و چکش]
wedge [محکم کردن اتصالان با گوه]
tee off اغاز کردن محکم زدن
to rifle the ball into the goal با ضربه خیلی محکم توپ را به دروازه شوت کردن
staple سوزن [حرف ] یو شکل [برای محکم کردن سیمی به دیوار]
vulcanize لاستیک را بوسایل شیمیایی جوش دادن و محکم کردن جوش برقی زدن
reed شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
cable weft پود ضخیم [بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
institutionalising در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalises در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizes در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalize در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
exploit از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
endorses فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expending مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clearer روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
to secure تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن]
endorsed فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
parallelize تشبیه کردن جفت کردن موازی کردن
specify مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
expend مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
clear روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
specifying مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
refer ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
modulates میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
modulating میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
modulate میزان کردن مدوله کردن زیر و بم کردن
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
clearest روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
referred ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
compensates جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
expends مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
endorse فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
expended مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
specifies مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
compensate جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
compensated جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن
evaporate تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
refers ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن
lubricates چرب کردن لیز کردن نرم کردن
lubricated چرب کردن لیز کردن نرم کردن
judges حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricate چرب کردن لیز کردن نرم کردن
justify تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
judge حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
detaches تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
justifying تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
detaching تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judged حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
lubricating چرب کردن لیز کردن نرم کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
crushes له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
crushed له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
evaporated تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
justifies تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن
ascertian محقق کردن تحقیق کردن معلوم کردن
evaporating تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
evaporates تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن
endorsing فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
clears روشن کردن صاف کردن شفاف کردن
crush له کردن خرد کردن برخورد کردن بزمین
detach تجزیه کردن جدا کردن دور کردن
judging حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
screens دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screen دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screening, screenings دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
screened دیدبانی و شناسایی کردن پوشش کردن منطقه شبکه پوششی استتار کردن استتار
reforesting مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforests مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforested مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
reforest مجددا درخت کاری کردن جنگل تازه اجداث کردن احیای جنگل کردن
denouncing علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounced علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
to enrol somebody کسی را نام نویسی کردن [ثبت نام کردن] [درفهرست وارد کردن]
denounce علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
denounces علیه کسی افهاری کردن کسی یا چیزی را ننگین کردن تقبیح کردن
deserting کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
deserts کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
desert کویر فرار کردن ترک پست کردن از خدمت فرار کردن
steadying محکم
solids محکم
consolidated محکم
tightest محکم
tighter محکم
tight coupling محکم
tough محکم
tougher محکم
steady محکم
steadiest محکم
steadies محکم
solid محکم
steadied محکم
adamantine محکم
kill محکم
kills محکم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com