Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
socialism
نظام اشتراکی
communism
نظام اشتراکی
collectivism
نظام اشتراکی
Other Matches
communism
مسلک اشتراکی مرام اشتراکی مردم گرایی
marxist economics
نظام اقتصادی که در ان افکارکارل مارکس و طرفدارانش مد نظر است و بر اساس ان استثمار نظام سرمایه داری سرانجام کارگران را فقیرخواهد ساخت و عاقبت بحرانهای اقتصادی و سقوط نظام سرمایه داری را بوجودخواهد اورد
dress left
از چپ نظام یا از راست نظام
collective
اشتراکی
communally
اشتراکی
communal
اشتراکی
commonest
مشترک اشتراکی
pools
تصحیلات اشتراکی
joint insurance
بیمه اشتراکی
joint ownership
مالکیت اشتراکی
shared resource
منطق اشتراکی
communism
اصول اشتراکی
timeshared
با وقت اشتراکی
shared file
فایل اشتراکی
collective
اشتراکی اجتماعی
pooled
تصحیلات اشتراکی
communize
اشتراکی کردن
long-house
مسکن اشتراکی
collectivization
اشتراکی کردن
collectivize
اشتراکی کردن
communalize
اشتراکی کردن
collective farm
مزرعه اشتراکی
pool
تصحیلات اشتراکی
common library
کتابخانه اشتراکی
communalism
سیستم اشتراکی
communalist
اشتراکی گرای
cotenancy
اجاره اشتراکی
common
مشترک اشتراکی
commoners
مشترک اشتراکی
timeshare
اشتراکی کردن وقت
collectivity
مالکیت اشتراکی جمع
kibbutz
مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
communist
طرفدار مرام اشتراکی
communist
دارای مرام اشتراکی
communists
طرفدار مرام اشتراکی
communism
مرام اشتراکی کمونیسم
cenobitism
زندگی اشتراکی درخانقاه
leninism
عقاید اشتراکی لنین
common storage area
ناحیه اشتراکی انباره
communists
دارای مرام اشتراکی
kibbutzim
مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
kibbutzes
مزرعه اشتراکی درکشوراسرائیل
collectivism
اجرای اصول اشتراکی درزندگی
hetaerism
ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
phalanstery
جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
commune
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communization
متکی برحقوق مشترک اشتراکی کردن
communed
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communes
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing
مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
coenobite
راهبی که دارای زندگی اشتراکی است
departmental LAN
چاپگرها و سایر منابع اشتراکی استفاده کنند
to sign up for something
نام خود را درفهرست نوشتن
[برای انجام کاری اشتراکی]
scheduling
روش کار که به چندین کاربر امکان استفاده اشتراکی ازCPU میدهد
shares
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
shared
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
permission
اجازه کاربر خاص برای دستیابی به منابع اشتراکی یا قضایی از دیسک
share
پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
scheduler
برنامهای که استفاده از CPU یا وسایل جانبی را که توسط چندین کاربر اشتراکی هستند را سازماندهی میکند
System Monitor
امکانی در ویندوز که به کاربر امکان مشاهده اجرای منابع PC را میادهد و اگر وسیله اشتراکی دارند بررسی میکند
chucked
سه نظام
chucks
سه نظام
military
نظام
trend
نظام
chuck
سه نظام
trends
نظام
left d.
نظام به چپ
systems
نظام
system
نظام
economic system
نظام اقتصادی
dual price system
نظام دو قیمتی
educational system
نظام اموزشی
factory system
نظام کارخانهای
filing system
نظام بایگانی
foot infantry
پیاده نظام
dynamic system
نظام پویا
drill chuck
سه نظام مته
colonial system
نظام استعماری
delusional system
نظام هذیانی
communist system
نظام کمونیستی
communication system
نظام ارتباطی
conversational system
نظام محاورهای
biological system
نظام زیستی
credit system
نظام اعتباری
cutter chuck
سه نظام فرز
mechanism of the organ
نظام تشکیلات
price system
نظام قیمتی
sensorium
نظام حسی
serfdom
نظام دهقانی
serfdom
نظام رعیتی
serfdom system
نظام رعیتی
serfdom system
نظام سرفی
value system
نظام ارزشها
skirmisher
پیاده نظام
social system
نظام اجتماعی
system dynamics
پویائی نظام
systematization
نظام دهی
systems analysis
نظام شناسی
tax system
نظام مالیاتی
taylorism
نظام تیلور
the military profession
کار نظام
price system
نظام قیمت
open system
نظام باز
hand operated chuck
سه نظام دستی
household system
نظام خانوادگی
household system
نظام تولیدخانوادگی
incentive system
نظام تشویقی
jaw chuck
سه نظام فک دار
yeomanry
سواره نظام
landlordism
نظام اربابی
man power
مشمولین نظام
market system
نظام بازار
miniature system
خرده نظام
mixed system
نظام مختلط
mnemonic system
نظام یادیار
modern system
نظام نوین
welfare system
نظام رفاهی
modern system
نظام جدید
musculature
نظام عضلانی
underdetermined system
نظام نامعین
service
نظام وفیفه
dragoon
سواره نظام
dragoons
سواره نظام
order
نظام معماری
feudalism
نظام زمینداری
conscription
نظام وفیفه
military service
نظام وفیفه
double standard
نظام دو معیاری
cavalry
سواره نظام
phonology
نظام صوتی
military
مربوط به نظام
infantry
پیاده نظام
accounting system
نظام حسابداری
action system
نظام عمل
horseman
سواره نظام
chucks
صفحه نظام
serviced
نظام وفیفه
regulations
نظام نامه
exemption
معافی نظام
code
نظام نامه
horse
سواره نظام
system
نظام سیستم
systems
نظام سیستم
chuck
دستگاه نظام
chuck
صفحه نظام
chucked
دستگاه نظام
chucked
صفحه نظام
chucks
دستگاه نظام
agrarian system
نظام ارضی
barter system
نظام پایاپای
banking system
نظام بانکداری
centralized system
نظام متمرکز
class system
نظام طبقاتی
biosystem
نظام زیستی
barter system
نظام تهاتری
caste system
نظام کاستی
boring chuck
سه نظام مته
capitalist system
نظام کاپیتالیسم
chuck wrench
اچار سه نظام
closed system
نظام بسته
cognitive system
نظام شناختی
binary system
نظام دو نمادی
local
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals
چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
desert from military service
فراری از خدمت نظام
capitalist system
نظام سرمایه داری
cosmos
نظام عالم وجود
simultaneous equation system
نظام معادلات همزمانی
infantrymen
جمعی پیاده نظام
conscription law
قانون نظام وفیفه
selective service
خدمت داوطلبانه نظام
regressive tax system
نظام مالیاتی نزولی
planning system
نظام برنامه ریزی
progressive tax system
نظام مالیات تصاعدی
proportional tax system
نظام مالیات تناسبی
quota system
نظام سهمیه بندی
rationing system
نظام جیره بندی
to bear arms
خدمت نظام کردن
phylarch
فرمانده سواره نظام
regressive tax system
نظام مالیاتی کاهنده
normal interval
فرمان از جلو نظام
rationing system
نظام سهمیه بندی
social security system
نظام تامین اجتماعی
wage system
نظام پرداخت دستمزد
chuck lathe
سه نظام ماشین تراش
monarchical
هواداری نظام شاهی
right shoulder arms
فرمان ازراست نظام
clamping chuck
سه نظام بست دار
closed system
نظام اقتصادی بسته
cosmology
نظام عالم وجود
cosmologies
نظام عالم وجود
national service
خدمت نظام وظیفه
voting system
نظام رای گیری
voluntaryist
مخالف نظام وفیفه
slacker
فراری ازخدمت نظام
infantrymen
سرباز پیاده نظام
infantryman
جمعی پیاده نظام
infantryman
سرباز پیاده نظام
systematized delusions
هذیانهای نظام یافته
caste system
نظام طبقهای منفصل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com