English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English Persian
penetration نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
Other Matches
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
electromagnetic intrusion نفوذ الکترومغناطیسی در مداررادارهای دشمن
infiltrated در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrates در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrating در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate در خطوط دشمن نفوذ کردن
penetration نفوذ در جبهه
ratline عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
limited objective هدف نزدیک به جبهه دشمن
intrant داخل نفوذ کننده
speech scrambling نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
guerrilla جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
guerrillas جنگجوی غیر منظم تیزیل عناصر خرابکار پشت جبهه دشمن
galls حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
gall حملات مکرر توام با تیراندازی به دشمن بستوه اوردن دشمن
radio countermeasures اقدامات ضد فرستندههای دشمن پیشگیریهای ضد پخش رادیویی دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
radio deception گول زدن دشمن با بی سیم فریب رادیویی دشمن
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
enemy alien طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
Enemy troops poured into the city. سربا زان دشمن ریختند داخل شهر
skirt پارچه ضد اب باریک و درازبرای جلوگیری از نفوذ اب به داخل قایق
skirted پارچه ضد اب باریک و درازبرای جلوگیری از نفوذ اب به داخل قایق
skirts پارچه ضد اب باریک و درازبرای جلوگیری از نفوذ اب به داخل قایق
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
seadata اطلاعات مربوط به ردگیری زیردریایی دشمن
initial thrust نفوذ اولیه نفوذ اصلی
overlap tell رله اطلاعات مربوط به هدف یا دشمن به ایستگاههای مجاور
puddles ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
puddle ایجاد یک قشر غیر قابل نفوذ در داخل توده خاک به وسیله مخلوطی از رس و ماسه
breaching رخنه درمیدان مین رخنه نفوذی مواجه شدن با دشمن درگیری با دشمن
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
american civilian internee information قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
shadower یکان مامور تعاقب دشمن یکان اخذ تماس با دشمن
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
counter force نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
evasion اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
evasions اجتناب از اسارت به دست دشمن اجتناب از دشمن گریز
identification friendly or foe سیستم تشخیص هواپیمای دوست و دشمن سیستم تشخیص دشمن توسط رادار
disorganised به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganising به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganises به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganize به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizes به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
disorganizing به هم زدن سازمان دشمن به هم زدن نظم دشمن
hostile track تعقیب هواپیمای دشمن ردگیری هواپیمای دشمن
radiolucency درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
ballistics of penetration شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
end on سینه به سینه شدن با دشمن روبرو شدن با دشمن یاچیزی
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
repelling پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repels پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repelled پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
repel پس زدن دشمن عقب زدن دشمن
bogeys تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogey تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
bogies تماس با هواپیمای دشمن هواپیمای دشمن هواپیمای ناشناس
shelling report گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
bandwidth در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
bridge وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
bridged وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
bridges وسیلهای که دو شبکه را به هم وصل میکند و اجازه حرکت اطلاعات بین دو شبکه میدهد. توابع آنها در لایه اتصال داده مدل شبکه OIS است
propulsion نفوذ
percolation نفوذ
permeation نفوذ
penetrates نفوذ
grand dame زن با نفوذ
authority نفوذ
osmosis نفوذ
hanks نفوذ
penetration نفوذ
intrusions نفوذ
pervasion نفوذ
percolation line خط نفوذ
prestige نفوذ
influxes نفوذ
influx نفوذ
hank نفوذ
dominance نفوذ
intrusion نفوذ
infiltration نفوذ
seepage نفوذ
prevalence نفوذ
leading نفوذ
break through نفوذ
influences نفوذ
intervention نفوذ
interventions نفوذ
influenced نفوذ
leakage نفوذ
leakages نفوذ
ascendance نفوذ
imposing presence نفوذ
watertight ضد نفوذ اب
barrier penetration نفوذ در سد
influence نفوذ
impermeable ضد نفوذ اب
influencing نفوذ
forcing نفوذ
diffusion نفوذ
penetrated نفوذ
penetrate نفوذ
force نفوذ
forces نفوذ
toeholds نفوذ کم
toehold نفوذ کم
adversarial دشمن
enemy دشمن
foes دشمن
foe دشمن
enemies دشمن
abhorrer دشمن
foeman دشمن
adversary دشمن
adversaries دشمن
at d. دشمن
xenophobe دشمن
hostile دشمن
osmose نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
seep in نفوذ کردن
pornocracy نفوذ جنده ها
transpiring نفوذ کردن
osmosis نفوذ یک حل کننده
influentially از روی نفوذ
permselectivity نفوذ گزینی
transpired نفوذ کردن
play on/upon (something) <idiom> نفوذ کردن
vacation monthes long نفوذ دوررس
shell proof ضد نفوذ گلوله
personal influence نفوذ شخصی
pierces نفوذ کردن
seepage area منطقه نفوذ
pervasivenness قوه نفوذ
pervious نفوذ پذیر
impenetrability نفوذ ناپذیری
sensitive نفوذ پذیر
pierce نفوذ کردن
permeate نفوذ کردن
percolate نفوذ کردن
sphere of influence منطقه نفوذ
lobbying اعمال نفوذ
inscrutable نفوذ ناپذیر
transpires نفوذ کردن
percolated نفوذ کردن
percolates نفوذ کردن
permeates نفوذ کردن
transpire نفوذ کردن
trenchancy نفوذ شکاف
transudation نفوذ رسوخ
permeating نفوذ کردن
imperviousness نفوذ ناپذیری
transpiration خروج نفوذ
prepotency نفوذ بسیار
importance نفوذ شان
social influence نفوذ اجتماعی
impenetrate نفوذ کردن در
propulsion سوق نفوذ
weightiest سنجیده با نفوذ
weighty سنجیده با نفوذ
penetrance نفوذ پذیری
penetract نفوذ کردن
penetrability نفوذ پذیری
leverage قدرت نفوذ
leverage وسیله نفوذ
percolating نفوذ کردن
permeated نفوذ کردن
crevasse نفوذ کردن
outs دسته بی نفوذ
penetrate نفوذ در دفاع
penetrated نفوذ کردن در
bleach نفوذ کردن
penetrated نفوذ در دفاع
bleached نفوذ کردن
daylight نفوذ در دفاع
infiltrated نفوذ به منطقه
infiltrated نفوذ کردن
infiltrate نفوذ به منطقه
penetrates نفوذ در دفاع
operation of contract نفوذ قرارداد
effusion نفوذ مولکولی
effusions نفوذ مولکولی
infiltrates نفوذ کردن
infiltrating نفوذ کردن
bleaches نفوذ کردن
depth of penetration عمق نفوذ
infiltrating نفوذ به منطقه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com