Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English
Persian
diffuse
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffused
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffuses
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
diffusing
نفوذ کردن منتشر شدن پراکندن
Other Matches
issuant
منتشر کننده منتشر شونده
diffuses
منتشر کردن
broadcast
منتشر کردن
give forth
منتشر کردن
spreads
منتشر کردن
diffusing
منتشر کردن
diffuse
منتشر کردن
broadcasts
منتشر کردن
spread
منتشر کردن
irradiating
منتشر کردن
irradiated
منتشر کردن
irradiates
منتشر کردن
irradiate
منتشر کردن
diffused
منتشر کردن
put forth
منتشر کردن
circumfuse
باطراف منتشر کردن
spread
منتشر کردن یا شدن
republish
دوباره منتشر کردن
spreads
منتشر کردن یا شدن
propagates
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagate
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagated
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
propagating
منتشر کردن قلمه کردن انتقال دادن
broadcast
پراکندن
broadcasts
پراکندن
scatter
پراکندن
scatters
پراکندن
spread
[منتشر کردن مایع روی سطح]
publish
طبع ونشر کردن منتشر کردن
published
طبع ونشر کردن منتشر کردن
publishes
طبع ونشر کردن منتشر کردن
broadcast
سخن پراکنی پراکندن
broadcasts
سخن پراکنی پراکندن
osmose
نفوذ کردن در بوسیله تراوش تجزیه کردن بوسیله نفوذ تجزیه کردن
newscast
اخباررادیویی یا تلویزیونی خبر پراکندن
newscasts
اخباررادیویی یا تلویزیونی خبر پراکندن
penetration
نفوذ در جبهه دشمن داخل شدن درصفوف دشمن نفوذ در شبکه اطلاعات یااداری
initial thrust
نفوذ اولیه نفوذ اصلی
circulate
دایر کردن منتشر کردن
broaden
وسیع کردن منتشر کردن
circulated
دایر کردن منتشر کردن
to put forth
منتشر کردن چاپ کردن
broadened
وسیع کردن منتشر کردن
circulates
دایر کردن منتشر کردن
broadening
وسیع کردن منتشر کردن
broadens
وسیع کردن منتشر کردن
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
impose
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seeped
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeps
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
seeping
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
imposes
تحمیل کردن اعمال نفوذ یا سوء استفاده کردن
seep
از میان سوراخهای ریز نفوذ کردن چکه کردن
pierces
نفوذ کردن
penetrated
نفوذ کردن در
play on/upon (something)
<idiom>
نفوذ کردن
crevasses
نفوذ کردن
crevasse
نفوذ کردن
interpenetrate
در هم نفوذ کردن
impenetrate
نفوذ کردن در
bleaches
نفوذ کردن
penetrate
نفوذ کردن در
bleach
نفوذ کردن
breaches
نفوذ کردن
transpire
نفوذ کردن
penetrates
نفوذ کردن در
transpired
نفوذ کردن
penetract
نفوذ کردن
transpires
نفوذ کردن
breached
نفوذ کردن
bleached
نفوذ کردن
breach
نفوذ کردن
pierce
نفوذ کردن
permeating
نفوذ کردن
percolating
نفوذ کردن
permeate
نفوذ کردن
permeated
نفوذ کردن
permeates
نفوذ کردن
infiltrates
نفوذ کردن
infiltrated
نفوذ کردن
seep in
نفوذ کردن
infiltrating
نفوذ کردن
breakaway
نفوذ کردن
infiltrate
نفوذ کردن
percolates
نفوذ کردن
percolate
نفوذ کردن
interpenetrate
نفوذ کردن در
transpiring
نفوذ کردن
percolated
نفوذ کردن
dispersion hardening
سخت گردانی فلزات با پراکندن ذرات ریزی با فازهای مختلف داخل ان
penetrative
وابسته به نفوذ کردن
infiltrate
نفوذ کردن در منطقه
use one's influence
اعمال نفوذ کردن
infiltrates
نفوذ کردن در منطقه
to use one's influence upon
اعمال نفوذ کردن بر
infiltrated
نفوذ کردن در منطقه
infiltrating
نفوذ کردن در منطقه
infiltrates
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrated
در خطوط دشمن نفوذ کردن
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
infiltrating
در خطوط دشمن نفوذ کردن
infiltrate
در خطوط دشمن نفوذ کردن
to piss off the wrong people
<idiom>
آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
perforating
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforates
سوراخ کردن نفوذ کردن
perforate
سوراخ کردن نفوذ کردن
half thickness
ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
kopfring
حلقه فلزی است که به دماغه بمب برای کم کردن میزان نفوذ ان در اب یا خاک وصل میشود
stand-off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs
برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
fusion welding
اتصال دولبه فلزی به یکدیگرکه با ذوب کردن مستقیم انهاصورت میگیرد و دو فلز درهم نفوذ میکنند
broadcasts
منتشر
broadcast
منتشر
radiolucency
درجه نفوذ اشعه مجهول نفوذ پذیری اشعه مجهول
ballistics of penetration
شناسایی شرایط نفوذ گلوله شناسایی مسیر نفوذ گلوله
get abroad
منتشر شدن
inedited
منتشر نشده
incident light
نور منتشر
diffuser
منتشر کننده
circulate
منتشر شدن
unissued
<adj.>
منتشر نشده
circulates
منتشر شدن
diffusing
منتشر شده
spreader
منتشر کننده
diffuses
منتشر شده
circulated
منتشر شدن
to make a noise
منتشر شدن
diffuse
منتشر شده
diffused
منتشر شده
diffusor
منتشر کننده
distributed capacity
فرفیت منتشر
pantropical
منتشر درنواحی گرمسیری
widespreading
شایع همه جا منتشر
pantropic
منتشر درنواحی گرمسیری
reported statistics
امارهای منتشر شده
releases
منتشر ساختن رهایی
spreads
منتشر شدن انتشار
release
منتشر ساختن رهایی
propagated error
اشتباه منتشر شده
widespread
شایع همه جا منتشر
diffusively
بطور منتشر و یا مفصل
spread
منتشر شدن انتشار
unissued shares
سهام منتشر نشده
released
منتشر ساختن رهایی
blowy
بسهولت باطراف منتشر شونده
emitter
منتشر کننده پس دهنده امواج
posthumous
منتشر شده پس از مرگ نویسنده
epizootic
منتشر شونده درمیان جانوران
the volume that preceded
جلدی که زودتر یاجلوتر منتشر شد
breaches
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breach
سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
get about
ازبستر بیماری برخاستن منتشر شدن
the disease threatens to sprea
این ناخوشی خطر منتشر شدن دارد
Green Book
مشخصات رسمی استاندارد I-CD که توسط Philips منتشر شد
periodicals
مجلاتی که بصورت دورهای ماهانه سه ماهه سالانه و ... منتشر میشوند
This dictionary is published(printed) in three volumes.
این فرهنگ زبان درسه جلد منتشر گردیده است
light
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
lighted
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
led
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند
lightest
دیود نیمه هادی که در اثر اعمال جریان نور منتشر میکند.
precedent
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود
ecl
طراحی مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از منتشر کننده ترانزیستورها به عنوان اتصالات خروجی به مراحل دیگر
precedents
نمونه و پیش نویس اسناد مختلف که به منظور استفاده تهیه کنندگان بعدی اینگونه اسنادتهیه و منتشر میشود
intrusion
نفوذ
influx
نفوذ
leading
نفوذ
influxes
نفوذ
leakages
نفوذ
diffusion
نفوذ
propulsion
نفوذ
penetrate
نفوذ
toeholds
نفوذ کم
penetrated
نفوذ
penetrates
نفوذ
prevalence
نفوذ
percolation
نفوذ
leakage
نفوذ
intrusions
نفوذ
imposing presence
نفوذ
osmosis
نفوذ
prestige
نفوذ
watertight
ضد نفوذ اب
dominance
نفوذ
authority
نفوذ
seepage
نفوذ
influenced
نفوذ
intervention
نفوذ
influences
نفوذ
influencing
نفوذ
percolation line
خط نفوذ
toehold
نفوذ کم
permeation
نفوذ
interventions
نفوذ
impermeable
ضد نفوذ اب
infiltration
نفوذ
influence
نفوذ
grand dame
زن با نفوذ
pervasion
نفوذ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com