Dictiornary-Farsi | نقش مشترک داشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 208 (12 milliseconds)

English	Persian
co-star	نقش مشترک داشتن
co-stars	نقش مشترک داشتن


Search result with all words

interrelate	مناسبات مشترک داشتن
interrelates	مناسبات مشترک داشتن
interrelating	مناسبات مشترک داشتن
incommensurably	بدون داشتن مقیاس مشترک
interosculate	صفات مشترک داشتن
osculate	صفات مشترک داشتن
Other Matches

common divisor	مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک تجارت مشترک
subscribers	مشترک روزنامه وغیره مشترک
subscriber	مشترک روزنامه وغیره مشترک
joint	نیروهای مشترک عملیات مشترک
cooperative scorer	بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
long	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom>	بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer	میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up	از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down	زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
differed	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided	اقامت داشتن مسکن داشتن
proffers	تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering	تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean	مقصود داشتن هدف داشتن
to have by heart	ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffered	تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost	قیمت داشتن ارزش داشتن
resides	اقامت داشتن مسکن داشتن
differ	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest	مقصود داشتن هدف داشتن
reside	اقامت داشتن مسکن داشتن
differing	اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffer	تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping	انتظار داشتن ارزو داشتن
hope	انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred	بیم داشتن از ترس داشتن از
meaner	مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring	بیم داشتن از ترس داشتن از
hopes	انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped	انتظار داشتن ارزو داشتن
abhors	بیم داشتن از ترس داشتن از
senses	حس مشترک
sensed	حس مشترک
sense	حس مشترک
participants	مشترک
participant	مشترک
held in common	مشترک
party line	خط مشترک
commoners	مشترک
commonest	مشترک
intercommon	حق مشترک
common	مشترک
commonalities	مشترک
commonality	مشترک
subscriber	مشترک
subscribers	مشترک
conjoint	مشترک
party lines	خط مشترک
common user	مشترک
joint	مشترک
subscriber's line	خط مشترک
collective	مشترک عمومی
meant	میان مشترک
bottom layer	لایه مشترک
joint supply	عرضه مشترک
jointly owned property	مال مشترک
common	مشترک اشتراکی
interfaces	وجه مشترک
commoners	مشترک اشتراکی
mutual debts	دیون مشترک
subscriber line	خط مشترک [مخابرات]
joint zone	منطقه مشترک
interfaces	سطح مشترک
party walls	دیوار مشترک
commonest	مشترک اشتراکی
party line	مرز مشترک
party parpet	جانپناه مشترک
combined publications	نشریات مشترک
middling	جمله مشترک
party lines	مرز مشترک
my and his father	پدر مشترک من و او
EEC	بازار مشترک
condominium	حکومت مشترک
coinsurance	بیمه مشترک
condominiums	تسلط مشترک
condominiums	حاکمیت مشترک
condominiums	مالکیت مشترک
condominiums	حکومت مشترک
condominium	تسلط مشترک
condominium	حاکمیت مشترک
condominium	مالکیت مشترک
mutual responsibility	مسئوولیت مشترک
mutual interests	منافع مشترک
Common Market	بازار مشترک
rachis	دیرک مشترک
interface	وجه مشترک
interface	سطح مشترک
cenotrope	گرایش مشترک
caveat subscriptor	اخطار به مشترک
co-author	نویسندهی مشترک
coenotrope	گرایش مشترک
joint	ستاد مشترک
common area	ناحیه مشترک
co-authors	نویسندهی مشترک
local subscriber	مشترک داخلی
trunk circuit	معبر مشترک
factors	عامل مشترک
factor	عامل مشترک
co insurance	بیمه مشترک
joint	مشترک الحاقی
line termination circuit	اتصال مشترک
joint stock	سرمایه مشترک
cooperation	همکاری مشترک
coefficients	عامل مشترک
interrelation	مناسبات مشترک
co-operation	کار مشترک
commonwealths	مشترک المنافع
intercommunion	اقدام مشترک
intercommunion	ارتباط مشترک
insurance certificate	بیمه مشترک
joint account	حساب مشترک
coefficient	عامل مشترک
collaboration	همکاری مشترک
co-operation	همکاری مشترک
cooperative work	کار مشترک
cooperation	کار مشترک
collaboration	کار مشترک
joint adventure	تجارت مشترک
halvers	نیمه مشترک
common gender	جنس مشترک
common wealth	مشترک المنافع
common wall	دیوار مشترک
common language	زبان مشترک
common multiple	مضرب مشترک
common progarm	برنامه مشترک
common storage	حافظه مشترک
common fronties	مرز مشترک
commonwealth	مشترک المنافع
intersections	فصل مشترک
intersection	فصل مشترک
common factor	عامل مشترک
common fate	سرنوشت مشترک
joint command	فرماندهی مشترک
common trait	ویژگی مشترک
cooperative work	همکاری مشترک
party wall	دیوار مشترک
joint force	نیروی مشترک
subscriber's cable	کابل مشترک
joint ownership	مالکیت مشترک
common denominators	مخرج مشترک
subscriber's number	شماره مشترک
subscriber's station	مرکز مشترک
common fraction	مخرج مشترک
synergy	عمل مشترک
joint products	محصولات مشترک
joint resolution	تصمیم مشترک
joint services	خدمات مشترک
telephone subscriber	مشترک تلفنی
tenancy in common	استیجار مشترک
joint shares	سهام مشترک
joint staff	ستاد مشترک
common denominator	مخرج مشترک
joint declaration	بیانیه مشترک
joint costs	هزینه مشترک
joint committee	کمیسیون مشترک
joint demand	تقاضای مشترک
joint command	یکان مشترک
concerted action	عمل مشترک
complex fraction	مخرج مشترک
joint costs	هزینههای مشترک
subscriber's line	خط متعلق به مشترک
joint exercise	مانور مشترک
commonweal	مشترک المنافع
joint exercise	تمرین مشترک
complex fraction	برخه مشترک
upkeep	بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
shared paranoid disorder	اختلال پارانویایی مشترک
subscriber's loop	حلقه متعلق به مشترک
joint strategic objectives	هدفهای مشترک استراتژیکی
epicene	مشترک بین دو جنس
party parpet	دست انداز مشترک
common user net work	شبکه مخابراتی مشترک
common collector	با جریان روب مشترک
common base circuit	مدار یا پایه مشترک
common wealth	ممالک مشترک المنافع
common denominator	مخرج مشترک [ریاضی]
consolidated table of allowance	جدول سهمیه مشترک
joint tenancy	اجاره داری مشترک
collective call sign	معرف مشترک یکانها
lowest common multiple	کوچکترین مضرب مشترک
collectivism	سیستم اقتصادی مشترک
common wealth	ملل مشترک المنافع
local subscriber	مشترک تلفنی محلی
joint task force	گروه رزمی مشترک
joint chief of staff	رئیس ستاد مشترک
joint bond	تعهد یا ضمانت مشترک
joint amphibious operations	عملیات مشترک اب خاکی
joint adventure	سرمایه گذاری مشترک
joint account	حساب بانکی مشترک
digital subscriber line [DSL]	خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
joint tenants	اجاره داران مشترک
interrelated	دارای مناسبات مشترک
joint venture	سرمایه گذاری مشترک