Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
structural failure
نقص یا ضعف سازهای شکست در برابر نیرو یا بار
Other Matches
the wind drowned the strigs
سازهای بادی صدای سازهای سیمی را خفه میکند
sthene
واحد نیرو در سیستم غیرمتریک معادل نیرویی که به جرمی برابر یک تن شتاب یک متر بر مجذور ثانیه
service peculiar
امور اختصاصی یک قسمت یایک نیرو مخصوص یک نیرو
structural steel
فولاد سازهای
structural section
مقطع سازهای
stringed instruments
سازهای سیمی
structural element
بخش سازهای
structrual steelwork
فولاد سازهای
structural concrete
بتن سازهای
structual engineering
مهندس سازهای
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
ligature
کلیدکوک سازهای زهی
string band
دسته موزیک سازهای سیمی
woodwind
موسیقی برای سازهای بادی چوبی
parallax
پارالاکس ضریب شکست نور جابجایی تصویر در اثر شکست نور
design load
حداکثر بار یا نیرویی که اجزاء سازهای توانایی ان را دارند
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
untimate load
بیشترین نیروئی که هر جزء سازهای بدون شکستن بایدتحمل کند
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
doubled up
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
densities
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
density
سیستمی که حجم ذخیره سازی درایو دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهایی که روی سطح دیسک می توان گذاشت دو برابر میکند
isodomon
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
isodomun
[بنایی با بلوک های سنگی برابر در طبقاطی با طول های برابر]
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
triplicate
سه برابر سه برابر کردن
atmospheric refraction
شکست نور دراثر برخورد به طبقات جوی شکست جوی نور
wing spar
عضو سازهای اصلی بال درامتداد خط واصل دو سر بال
without recourse
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
splash proof enclosure
حفافت در برابر قطرات اب حفافت در برابر باران حفافت در مقابل ریزش قطرات اب
loads
نیرو
pep
نیرو
puissance
نیرو
equipotential
هم نیرو
force
نیرو
letter of attorney
نیرو
life blood
نیرو
line of force
خط نیرو
materials
نیرو
material
نیرو
thrusts
نیرو
equipollent
هم نیرو
vigour
نیرو
thrust
نیرو
thrusting
نیرو
forces
نیرو
forcing
نیرو
tucks
نیرو
gutting
نیرو
powered
نیرو
guts
نیرو
energies
نیرو
power
نیرو
fibreless
بی نیرو
tuck
نیرو
powering
نیرو
energy
نیرو
strengths
نیرو
sapless
بی نیرو
zips
نیرو
zipping
نیرو
powers
نیرو
zipped
نیرو
zip
نیرو
load
نیرو
sinewless
بی نیرو
blood
نیرو
leverage
نیرو
vigor
نیرو
gut
نیرو
strength
نیرو
troop carrier
نیرو بر
tucking
نیرو
tonus
نیرو
PR
نیرو
vis
نیرو
vim
نیرو
high-powered
پر نیرو
defeature
شکست
set back
شکست
defeasance
شکست
unsuccess
شکست
failures
شکست
flopper
شکست
miscarriage
شکست
gaps
شکست
three successive defeats
سه شکست پی در پی
fall
شکست
deflections
شکست
deflection
شکست
breakage
شکست
miscarriages
شکست
unsuccessful
شکست
unsuccessfully
شکست
flunked
شکست
prosternation
شکست
plumper
شکست
defeat
شکست
defeating
شکست
breakages
شکست
defeated
شکست
gap
شکست
flunk
شکست
flunking
شکست
flunks
شکست
refraction
شکست
defeats
شکست
break
شکست
failure
شکست
breaks
شکست
loss
شکست
emphasising
نیرو دادن به
generation
تولید نیرو
refreshments
نیرو بخشی
application of a force
فرود نیرو
emphasize
نیرو دادن به
emphasised
نیرو دادن به
application of a force
کاربرد نیرو
tucks
نیرو روحیه
emphasises
نیرو دادن به
invigorating
نیرو بخش
tuck
نیرو روحیه
emphasized
نیرو دادن به
refreshment
نیرو بخشی
couple
زوج نیرو
might
نیرو انرژی
couple
جفت نیرو
coupled
زوج نیرو
tucking
نیرو روحیه
afforce
نیرو دادن
couples
جفت نیرو
couples
زوج نیرو
emphasizing
نیرو دادن به
generations
تولید نیرو
emphasizes
نیرو دادن به
torque
گشتاور نیرو
bandeung ryouic
نیرو- واکنش
coupled
جفت نیرو
moment of a force
گشتاور یک نیرو
pound force
پوند نیرو
power down
قطع نیرو
incapacitating
بی نیرو ساختن
incapacitates
بی نیرو ساختن
incapacitated
بی نیرو ساختن
power mains
شبکه نیرو
power system
شبکه نیرو
powerlessly
با نداشتن نیرو
weakening
کم نیرو شدن
mechanics
نیرو برد
weakens
کم نیرو شدن
moment of force
گشتاور نیرو
nervine
نیرو بخش پی
order of battle
ترتیب نیرو
on one's/its last legs
<idiom>
نیرو وسودمندی
incapacitate
بی نیرو ساختن
extends
باحداکثر نیرو
extending
باحداکثر نیرو
extend
باحداکثر نیرو
weakened
کم نیرو شدن
prosternation
تحلیل نیرو
weaken
کم نیرو شدن
energising
نیرو بخشیدن
energises
نیرو بخشیدن
energised
نیرو بخشیدن
impoverish
بی نیرو کردن
impoverished
بی نیرو کردن
impoverishes
بی نیرو کردن
impoverishing
بی نیرو کردن
world power
جهان نیرو
energizes
نیرو بخشیدن
ti lift one's head
نیرو گرفتن
energizing
نیرو بخشیدن
resultant of force
برایند نیرو
powers
قدرت نیرو
powers
توان نیرو
powering
قدرت نیرو
powering
توان نیرو
powered
توان نیرو
power
قدرت نیرو
super power
ابر نیرو
powered
قدرت نیرو
dynamometer
نیرو سنج
force field
میدان نیرو
superpower
ابر نیرو
generating plant
پست نیرو
force constant
ثابت نیرو
ground state
کمترین نیرو
breaths
نیرو جان
field of force
میدان نیرو
energize
نیرو بخشیدن
superpowers
ابر نیرو
energy production
تولید نیرو
entireforce
کلیه نیرو
forcing
بردار نیرو
forces
بردار نیرو
power
توان نیرو
force
بردار نیرو
breath
نیرو جان
heam yoei vooly
نظریه نیرو
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com