English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
initial boiling point نقطه اغاز جوشش
Other Matches
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
initial point نقطه اغاز
nodal point نقطه اغاز
set position اماده در نقطه اغاز
upfield نقطه اغاز بازی
barriers نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
barrier نقطه اغاز مسابقه اسبدوانی مانع
check point علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
drive the green با یک ضربه گوی را از نقطه اغاز به چمن نرم رساندن
check mark علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
effervescence جوشش
boil جوشش
boiled جوشش
boils جوشش
boiling heat گرمای جوشش
flash in the pan جوشش انی وبی نتیجه
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
face off رویارویی دو حریف در اغاز رویارویی دو حریف در اغازبازی لاکراس اغاز بازی باپرتاب توپ واترپولو
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
dawn اغاز اغاز شدن
dawning اغاز اغاز شدن
dawns اغاز اغاز شدن
dawned اغاز اغاز شدن
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
outset اغاز
terminus a que اغاز
scratch line خط اغاز
initiation اغاز
kick-off اغاز
getaway اغاز
getaways اغاز
jump off اغاز
initio در اغاز
primordium اغاز
kick off اغاز
entrance اغاز
kick-offs اغاز
insteps اغاز
instep اغاز
authorship اغاز
beginnings اغاز
beginning اغاز
originationu اغاز
entrancing اغاز
entrances اغاز
entranced اغاز
initation اغاز
venue اغاز
inception اغاز
get away اغاز
incipience or ency اغاز
venues اغاز
inchoation اغاز
onset اغاز
abinitio از اغاز
origins اغاز
exordium اغاز
commencement اغاز
origin اغاز
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
debut اغاز کار
lead off اغاز کردن
leadoff اغاز ضربت
inaugurates اغاز کردن
primes درجه یک اغاز
inaugurated اغاز کردن
inaugurating اغاز کردن
debuts اغاز کار
revivals اغاز رونق
start bit بیت اغاز
incept اغاز کردن
inaugurator اغاز کننده
commencing اغاز کردن
commences اغاز کردن
commenced اغاز کردن
commence اغاز کردن
revival اغاز رونق
primed درجه یک اغاز
prime درجه یک اغاز
start of taxt اغاز متن
inchoate اغاز کردن
thru از اغاز تاانتها
from a to izzard از اغاز تا انجام
takeoff اغاز پرش
push off اغاز کردن
alpha and omega اغاز و فرجام
at first در اغاز کار
launch اغاز کردن
self initiated خود اغاز
launched اغاز کردن
inaugurate اغاز کردن
launching اغاز کردن
initiating اغاز کردن
initiates اغاز کردن
initiated اغاز کردن
soft start اغاز نرم
initiate اغاز کردن
launches اغاز کردن
at the start در اغاز کار
start of heading اغاز سرفصل
wire to wire از اغاز تا فرجام
initial واقع در اغاز
alpha اغاز شروع
initialed واقع در اغاز
initialing واقع در اغاز
to push off اغاز کردن
to take to اغاز نهادن
initialled واقع در اغاز
incipit شروع و اغاز
initialling واقع در اغاز
initials واقع در اغاز
birth اغاز زاد
takeoffs اغاز پرش
uppermost از اغاز از ابتدا
jump off اغاز حمله
birth اغاز کردن
introductive اغاز کننده
births اغاز زاد
alphas اغاز شروع
start of message اغاز پیام
begins اغاز کردن
begins اغاز شدن
begin اغاز شدن
births اغاز کردن
begin اغاز کردن
som اغاز پیام
exordial مربوط به اغاز یا مقدمه
christmas tide هفتهای که اغاز ان 42دسامبراست
hajime اغاز مبارزه کاراته
grid start حرکت اتومبیلها با هم در اغاز
new departure اغاز رویه تازه
guard line خط اغاز مسابقه شمشیربازی
prefaced اغاز پیش گفتار
corrosive attack اغاز و توسعه خورندگی
aurora سرخی شفق اغاز
reoccupy دوباره اغاز کردن
preface اغاز پیش گفتار
stage قراردادن اتومبیل در خط اغاز
eolithic متعلق به اغاز عصرسنگ
decadence فساد اغاز ویرانی
start bit ذرهء اغاز نما
era اغاز تاریخ عصر
eras اغاز تاریخ عصر
flagman پرچم دار خط اغاز
stages قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stagger خط اغاز مسیر هر دونده
through از اغاز تا انتها کاملا
wire خط اغاز یا پایان مسابقه
kick off ضربه اغاز بازی
originating اغاز شدن یاکردن
wires خط اغاز یا پایان مسابقه
originates اغاز شدن یاکردن
pullulate اغاز توسعه نهادن
originate اغاز شدن یاکردن
kickoff ضربه اغاز بازی
to take arms جنگ اغاز کردن
originated اغاز شدن یاکردن
jump the gum خطا در اغاز پرش
staggering خط اغاز مسیر هر دونده
staggers خط اغاز مسیر هر دونده
multilaunching اغاز بکار چندتایی
prefaces اغاز پیش گفتار
prefacing اغاز پیش گفتار
false starts اغاز نادرست خطا در شروع
inchoative تازه اغاز شده اغازی
epochs اغاز فصل جدید عصر
begins اغاز نهادن شروع کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com