English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
yeild point نقطه تسلیم
yield point نقطه تسلیم
Search result with all words
yield point at elevated temperatures نقطه تسلیم در دمای بالا
yield point at normal temperature نقطه تسلیم در دمای بالا
Other Matches
deliveries تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
delivery تسلیم در CL یکی ازشرایط اساسی اعتبار سند این است که پس از تنظیم و امضاو مهر به طرف " تسلیم "شود
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
to give up the ghost جان تسلیم کردن روح تسلیم کردن
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
identic notes منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
point to point network شبکه نقطه به نقطه
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
break up point نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی
capitulation تسلیم
submission تسلیم
delivery تسلیم
surrenders تسلیم
self submission تسلیم
surrendering تسلیم
deliveries تسلیم
surrendered تسلیم
surrender تسلیم
resignations تسلیم
livery تسلیم
liveries تسلیم
resignation تسلیم
non resistance تسلیم
deference تسلیم
compromis تسلیم
resigns تسلیم
resign تسلیم
rendition تسلیم
renditions تسلیم
compliance تسلیم
consignation تسلیم
quietism تسلیم
compliant character منش تسلیم گر
consign تسلیم کردن
consigned تسلیم کردن
recreant تسلیم شونده
consigning تسلیم کردن
surrenders تسلیم شدن
extraditable تسلیم کردنی
betray تسلیم کردن
surrendering تسلیم شدن
submitting تسلیم کردن
consigns تسلیم کردن
addicted تسلیم شده
surrender تسلیم شدن
irrefragable تسلیم نشدنی
lodgement تسلیم عرضحال
unrelenting تسلیم نشدنی
never say die تسلیم نشو
yielding تسلیم شدن
prehension گرفتن تسلیم
inexorable تسلیم نشدنی
resignedly با تسلیم به قضا
infeoff تسلیم کردن
surrendered تسلیم شدن
give in تسلیم شدن
give up تسلیم کردن
hand on تسلیم کردن
hand over تسلیم کردن
acquiescently از روی تسلیم
Unconditional surrender. تسلیم بلاشرط
incompliance عدم تسلیم
give oneself up <idiom> تسلیم شدن
obey تسلیم شدن
obeyed تسلیم شدن
obeying تسلیم شدن
obeys تسلیم شدن
pushover زود تسلیم
acquiesce تسلیم شدن
acquiesced تسلیم شدن
yielder تسلیم کننده
acquiesces تسلیم شدن
yield stress تنش تسلیم
acquiescing تسلیم شدن
to fork over تسلیم کردن
capitulate تسلیم شدن
to give ground تسلیم شدن
capitulating تسلیم شدن
capitulates تسلیم شدن
capitulated تسلیم شدن
throw in the towel <idiom> تسلیم شدن
hold the line <idiom> تسلیم نشدن
give up <idiom> تسلیم شدن
betrayed تسلیم کردن
to put by تسلیم نشدن
submits تسلیم کردن
time yield تسلیم زمانی
delivering تحویل تسلیم
tap out تسلیم شدن
submission of a claim تسلیم دادخواست
quitting تسلیم شدن
quit تسلیم شدن
committed تسلیم کردن
committing تسلیم کردن
submit تسلیم کردن
self surrender تسلیم نفس
capitulation تسلیم بلاشرط
commits تسلیم کردن
time yield limit حد تسلیم زمانی
betrays تسلیم کردن
to knock under تسلیم شدن
submitted تسلیم کردن
to deliver up تسلیم کردن
betraying تسلیم کردن
to give in charge تسلیم کردن
to give in تسلیم شدن
commit تسلیم کردن
to submit to تسلیم شدن
to cry craven تسلیم شدن
abandon واگذارکردن تسلیم شدن
abandoning واگذارکردن تسلیم شدن
committed for trial تسلیم متهم به دادگاه
vouchsafing تسلیم شدن عطاکردن
betrays تسلیم دشمن کردن
vouchsafes تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafed تسلیم شدن عطاکردن
vouchsafe تسلیم شدن عطاکردن
betrayed تسلیم دشمن کردن
betray تسلیم دشمن کردن
capitulates پیمان تسلیم بستن
betraying تسلیم دشمن کردن
capitulate پیمان تسلیم بستن
capitulated پیمان تسلیم بستن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
lodges گذاشتن تسلیم کردن
lodged گذاشتن تسلیم کردن
lodge گذاشتن تسلیم کردن
abandons واگذارکردن تسلیم شدن
yielded تسلیم کردن یا شدن
ego trip تسلیم به هوای نفس
yielding تسلیم شدگی فلز
ceding تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cedes تسلیم کردن صرفنظرکردن از
cede تسلیم کردن صرفنظرکردن از
jurisdiction تسلیم دادگاه کردن
primrose path راه تسلیم ورضا
to give up تسلیم کردن امیدبریدن از
extradition تسلیم اسیر یا زندانی
render تسلیم داشتن دادن
rendered تسلیم داشتن دادن
renders تسلیم داشتن دادن
yield تسلیم کردن یا شدن
ego trips تسلیم به هوای نفس
capitulating پیمان تسلیم بستن
extraditable ایجاب کننده تسلیم
yields تسلیم کردن یا شدن
free living تسلیم هوای نفس
We shall never surrender. ماهرگز تسلیم نخواهیم شد
incompliant تسلیم نشو سرسخت
cave in <idiom> ضعیف ومجبور به تسلیم شدن
submitted تسلیم شدن تقدیم داشتن
submitting تسلیم شدن تقدیم داشتن
defers تسلیم شدن احترام گذاردن
deferring تسلیم شدن احترام گذاردن
succumb تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbed تسلیم شدن سرفرود اوردن
knuckle تسلیم شدن مشت زدن
He always gives in to his wife. همیشه تسلیم زنش است
defer تسلیم شدن احترام گذاردن
to muddle on با تسلیم به پیشامد زندگی کردن
self surrender واگذاری خود تسلیم به اراده
submit تسلیم شدن تقدیم داشتن
submits تسلیم شدن تقدیم داشتن
To give way to despair. تسلیم نومیدی ویأس شدن
knuckles تسلیم شدن مشت زدن
succumbing تسلیم شدن سرفرود اوردن
succumbs تسلیم شدن سرفرود اوردن
commitments تسلیم کاربرد نیرو یا قوا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com