English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
pixel نقطه عنصر تصویری
Other Matches
wetzel عنصر تصویری که به تصویرروی ترمینال نمایش اضافه شده و دقت نمایش را بهبودمی بخشد
circular لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
circulars لیستی که در آن هر عنصر حاوی داده آدرس عنصر دیگر در لیست است و آخرین عنصر حاوی اولین عنصر است
chains لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
list لیستی که هر عنصر حاوی داده و آدرس عنصر بعدی در لیست باشد
chain لیستی که در آن هر عنصر شامل داده و آدرس عنصر بعدی در لیست است
atom کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atoms کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
blow-up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow up تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
blow-ups تغییر یک شکل از یک قالب تصویری کوچکتر به یک قالب تصویری بزرگتر
junctions محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
control point نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
airlift control element عنصر کنترل ترابری هوایی عنصر کنترل حمل و نقل هوایی
triple point نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
ti;me to go زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
free drop برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeroes پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeros پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
mark هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
load point نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
approaches فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
marks هدف نقطه اغاز نقطه فرود
pyramid spot نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
videoed تصویری
videoing تصویری
picture writing خط تصویری
pictograph خط تصویری
videos تصویری
pictorial تصویری
video تصویری
projective تصویری
figurative تصویری
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
visual scanner پیماینده تصویری
picture processing پردازش تصویری
image sinusoidally تابیدگی تصویری
video monitor مانیتور تصویری
video terminal ترمینال تصویری
non figurative غیر تصویری
video ram RA بصری یا تصویری
video terminal پایانه تصویری
visual page صفحه تصویری
icon نماد تصویری
icons نماد تصویری
hieroglyphs حروف تصویری
an abstract term تعبیر تصویری
projection formula فرمول تصویری
videotext متن تصویری
hieroglyph حروف تصویری
facsimile پست تصویری
pictograph نمودار تصویری
pictorial tests ازمونهای تصویری
ikons نماد تصویری
facsimiles پست تصویری
picture graph نمودار تصویری
self portrait تصویری که نقاش از خودبکشد
object oriented تصویری که از بردارهای تعریف
block diagram نمایش تصویری سیستمها
video amplifier تقویت کننده تصویری
video display terminal ترمینال نمایش تصویری
faxing نمابرد پست تصویری
video digitizer دیجیتالی کننده تصویری
video game machine ماشین بازی تصویری
video display unit واحد نمایش تصویری
faxed نمابرد پست تصویری
pictorial وسایل تصویری یا تصویرنهایی
fax نمابرد پست تصویری
faxes نمابرد پست تصویری
pictograph نشان یا علائم تصویری
self-portraits تصویری که نقاش از خودبکشد
self-portrait تصویری که نقاش از خودبکشد
picture frustration test ازمون ناکامی سنج تصویری
blips تصویری بر روی صفحه رادار
reproduction [of a recording] [audio, video] پخش [ضبط صوتی یا تصویری]
blip تصویری بر روی صفحه رادار
blurred تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
prestel سرویس متن تجاری تصویری در انگلستان
blurs تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blur تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
halftones عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
symbol نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
halftone عکس یا تصویری که حالتهای مختلف دارد
litter relay point نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation marks علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
Videotex تحویل اطلاعات خانگی الکترونیکی متن تصویری
phototypesetter حروف چینی نوری حروفچین تصویری تصویرپرداز
camera lucida دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
gouache عکس و تصویری که با رنگ کاری فوق بدست اید
Doom [نمایش تصویری از آخرین قضاوت عیسی مسیح در کلیسا]
d. of macabre تصویری که دسته مردن راازپست و بلند نشان میدهد
d. of death تصویری که دسته مردم راازپست وبلند نشان میدهد
agent عنصر
element عنصر
components عنصر
isomeric هم عنصر
members عنصر
member عنصر
agents عنصر
masurium عنصر 34
elements عنصر
component عنصر
pointillism نقاشی نقطه نقطه
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
wraparound حرکت نشانه گر در صفحه تصویری کامپیوتر از انتهای یک خط یا شروع خط بعد
desktop الگو یا تصویری که در پشت صفحه ویندوز نمایش دده میشود
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
primordial element عنصر ازلی
acid forming element عنصر اسیدی
weaklings سست عنصر
service element عنصر اداری
print element عنصر چاپ
biotic element عنصر زیستی
signal element عنصر علامتی
identity element عنصر یکسانی
acid forming element عنصر اسیدساز
electronic element عنصر الکترونیکی
processing element عنصر پردازشی
active element عنصر فعال
minor constituent عنصر جزئی
active element عنصر عامل
minor constituent عنصر فرعی
primitive element عنصر اولیه
active element عنصر کنشی
shunt element عنصر موازی
nand element عنصر نقیض و
guest element عنصر کم مقدار
alloying element عنصر الیاژ
alloying element عنصر الیاژی
picture element عنصر تصویر
absorbing element عنصر جذب
abundant element عنصر فراوان
code element عنصر رمز
data element عنصر داده
chemical element عنصر شیمیایی
accommpanying element عنصر همراه
weak minded سست عنصر
abiotic element عنصر نازیوه
Elementarism عنصر نگری
aqueous element عنصر ابی
coupling element عنصر اتصال
coupling element عنصر پیوست
trace element عنصر کم مقدار
ingredient عنصر سازنده
abiotic element عنصر بیجان
inverse element عنصر وارون
cryotron عنصر برودتی
passive element عنصر غیرعامل
weakling سست عنصر
part عنصر اصلی
alloying agent عنصر الیاژی
wallydraigle سست عنصر
delay element عنصر تاخیری
disafected person عنصر نامطلوب
tactical element عنصر تاکتیکی
symmetry element عنصر تقارن
ingredients عنصر سازنده
titanium عنصر فلزی
weak-kneed سست عنصر
weak kneed سست عنصر
stop element عنصر ایست
start element عنصر شروع
element عنصر اساس
elements عنصر اساس
threshold element عنصر استانهای
tracer element عنصر ردیاب
thermocouple عنصر حرارتی
logic element عنصر منطقی
transition element عنصر واسطه
logic element عنصر لاجیک
element عنصر عملیاتی
elements عنصر عملیاتی
bit mapped screen pixel یک صفحه نمایش که در ان هر سلول تصویری میتوانددر ارتباط با مکانی از حافظه
telesoftware نرم افزاری که سرویس را از داده تصویری یا متن راه دور می گیرد
eighty column screen صفحه تصویری که میتواند هشت حرف را به صورت افق نمایش دهد
physical element of crime عنصر مادی جرم
exclusive or element عنصر یای انحصاری
air defense element عنصر پدافند هوایی
heating element المان یا عنصر حرارتی
silicon سیلیسیوم عنصر شش بنیانی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com