Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English
Persian
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
Other Matches
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
ground tackle
وسیله مهار کردن قایق
cable
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
cabled
طناب یا زنجیر کلفت برای مهار کردن یا کشیدن قایق
skate boat
قایق بسته به ساحل در اغازمسابقه
uncleat
بازکردن طناب مهار قایق ازساحل
coast in point
نقطه ورود به ساحل
jolly boat
قایق بار کشی از کشتی به ساحل و بعکس
bollard
تیر عمودی ساحل برای بستن قایق منقاری
bollards
تیر عمودی ساحل برای بستن قایق منقاری
painter
طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
painters
طناب کوتاه وصل به قایق برای بستن به ساحل
fender
بالشتک حایل بین طناب و محل مهار یا قایق دیگر
alighting area
نقطه پیاده شدن خودروها به ساحل
coast in point
نقطه نزدیک شدن کشتی به ساحل
mooring penant
طناب کوتاه وصل به گوی شناور برای بستن قایق به ساحل
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
chine
نقطه اتصال کناره ها و کف قایق
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
ties
متصل کردن مهار کردن مهار
tie
متصل کردن مهار کردن مهار
beach marker
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
shore to shore movement
عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
canopies
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
canopy
روکش قایق کروکی قایق سرپوش قایق
inshore
بطرف ساحل جلو ساحل
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
clamped
مهار کردن
chuck
مهار کردن
chucks
مهار کردن
chucked
مهار کردن
clamping
مهار کردن
clamp
مهار کردن
chucking
مهار کردن
clamps
مهار کردن
restraining
نگهداشتن مهار کردن
chucking automatic
مهار کردن خودکار
restrains
نگهداشتن مهار کردن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
bolster plate
صفحه برای مهار کردن
stanchion
مهار یامحدودکردن تیر دار کردن
bindings
مهار کردن بار در روی پالت
binding
مهار کردن بار در روی پالت
triple team
سد یا مهار کردن حریف باسه بازیگر
aircraft arresting reset unit
وسیله اماده کردن مجددسیستم مهار هواپیما
strings attached
<idiom>
تحت کنترل قرار دادن،مهار کردن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
backwind
حرکت قایق در وضعی که باداثر نامساعد نسبت به بادبان قایق بعدی داشته باشد
control
کنترل کردن مهار کردن
controlling
کنترل کردن مهار کردن
controls
کنترل کردن مهار کردن
anchor block
بلوکهایی که جهت مهار کردن لوله هنگام نصب کار گذاشته میشوند
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
tacks
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacked
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tacking
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
tack
سمت حرکت قایق نسبت به باد پیشروی قایق در سمت معین
broach
سوراخ کردن قایق
broaching
سوراخ کردن قایق
barge
با قایق حمل کردن
capsizing
واژگون کردن قایق
capsized
واژگون کردن قایق
swamp
غرق کردن قایق
barged
با قایق حمل کردن
barges
با قایق حمل کردن
swamps
غرق کردن قایق
broached
سوراخ کردن قایق
swamping
غرق کردن قایق
boat
قایق رانی کردن
boats
قایق رانی کردن
capsize
واژگون کردن قایق
swamped
غرق کردن قایق
broaches
سوراخ کردن قایق
capsizes
واژگون کردن قایق
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
cast off
باز کردن طناب قایق
bail
عمل خارج کردن اب قایق
ship water
نفوذ کردن اب بداخل قایق
scow
با قایق چهارگوش حمل کردن
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
disembarkation
به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
lighter
با قایق باری کالا حمل کردن
steamboat
قایق بخاری باکشتی بخارسفر کردن
lighters
با قایق باری کالا حمل کردن
fixes
نقطه کردن
fix
نقطه کردن
fleck
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
flecks
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
head down
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
port
بزرگ کردن لوله اگزاست سمت چپ قایق
head off
دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
foldboat
قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
boat space
فضای بار موجود در قایق محوطه بار قایق
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
point
نقطه گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
localizing
در یک نقطه جمع کردن
localizes
در یک نقطه جمع کردن
localize
در یک نقطه جمع کردن
localising
در یک نقطه جمع کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
localises
در یک نقطه جمع کردن
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
spill wind
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
fulcrum
دارای نقطه اتکاء کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
neutral earth
زمین کردن نقطه صفر
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
traveler
میله فلزی عقب قایق با حلقه برای وصل کردن طناب بادبان
stipple
با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
showboat
قایق دارای صحنه نمایش نمایش در قایق
naval landing party
تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
bond
مهار
guys
مهار
brace
مهار
braced
مهار
guy
مهار
spans
مهار
spanning
مهار
guide rope
مهار
anchorage
مهار
chainage
مهار
controls
مهار
controlling
مهار
control
مهار
belaying pin
مهار
bearing rein
مهار
unbridle
بی مهار
anchorages
مهار
spanned
مهار
span
مهار
chucking
مهار
anchoring
مهار
anchors
مهار
halter
مهار
frenum
مهار
halters
مهار
make fast
مهار
anchor
مهار
restraints
مهار
restraint
مهار
bridles
مهار ناو
bridles
زنجیر مهار
gripping jaw
فک مهار کننده
guy wire
سیم مهار
holdfast
مهار گیر
bridled
زنجیر مهار
foot trap
مهار توپ با کف پا
anchor pole
دیرک مهار
anchor rod
میل مهار
tractable
سست مهار
bridle
مهار ناو
stayed
تکیه مهار
bridle
زنجیر مهار
arresting sheave
پل مهار هواپیما
bridled
مهار ناو
span wire
سیم مهار
knee-brace
مهار زانویی
bridling
مهار ناو
ball control
مهار توپ
angle-tie
مهار قطری
sagrod
مهار عرضی
controlled
مهار شده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com