Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
coast in point
نقطه نزدیک شدن کشتی به ساحل
Other Matches
approach lane
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
inshore
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
in
نزدیک ساحل
in-
نزدیک ساحل
near shore
نزدیک به ساحل
insides
موج نزدیک ساحل
near bank
ساحل نزدیک رودخانه
inside
موج نزدیک ساحل
shore break
موجهاییکه نزدیک ساحل می شکنند
point break
موجهاییکه با زاویه به ساحل نزدیک می شوند
approach line
خط نزدیک شدن به ساحل خط تقرب به دشمن خط مسیرفرود
coast in point
نقطه ورود به ساحل
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
alighting area
نقطه پیاده شدن خودروها به ساحل
coasting
کشتی رانی در طول ساحل
landing attack
تک فرود یا پیاده شدن به ساحل با کشتی یاهواپیما
jolly boat
قایق بار کشی از کشتی به ساحل و بعکس
barrier light
نورافکن ساحل دریا برای پیداکردن مسیر کشتی
near point
نقطه نزدیک
midpoint
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
midpoints
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
check point
علامتی نزدیک نقطه اغاز پرش یا پرتاب
finish crossover
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
finish style
طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
sheet anchors
لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
sheet anchor
لنگر سنگین کمر کشتی نقطه اتکاء
break bulk point
نقطه تقسیم اماد کشتی به داخل قایقهای کوچکتر
beach marker
علامت یا وسیله مشخص کننده ساحل یا تاسیسات ساحلی شاخص خط ساحل
ship to shore
حرکت از دریا به ساحل عملیات پیاده کردن افراد ازدریا به ساحل
shore to shore movement
عملیات و حرکت مستقیم از یک ساحل به ساحل دیگر
check mark
علامتی در نزدیکی خط اغاز علامتی نزدیک نقطه اغازپرش یا پرتاب
onshore
روی ساحل متوجه بطرف ساحل
lubber's hole
سوراخی در نوک کشتی نزدیک دگل که طناب دگل بوسیله ان بالا وپایین میرود
coastal convoy
ستونهای حمل و نقل ساحلی ستونهای حمل بار از کشتی به ساحل
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
inshore
بطرف ساحل جلو ساحل
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
find touch
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
insides
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
inside
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
closer
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
point bland
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
approaches
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
scupper
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppers
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering
سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest
صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
respondentia
وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
carry ship
کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse
سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
gunroom
مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
lazar housek
عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
dan runner
کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
supercargo
نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
waterline
خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
bill of health
گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima
دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
windjammer
یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
mid wicket
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
quarterdecks
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdeck
عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed
انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
overboard
از کشتی بدریا روی کشتی
sailboat
کشتی بادبانی کشتی بادی
sailboats
کشتی بادبانی کشتی بادی
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
litter relay point
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
piracy
هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship
کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
landside
ساحل
coast
ساحل
banks
ساحل
bank
ساحل
brae
ساحل
shore
ساحل
littoral
ساحل
rivage
ساحل
sea shore
ساحل
ashore
به ساحل
beached
ساحل
causey
ساحل
shores
ساحل
coasts
ساحل
beaches
ساحل
beach
ساحل
pointillism
نقاشی نقطه نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
free on boand
تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
land combat
نبرد در ساحل
sandbank
ساحل شنی
river line
خط ساحل رودخانه
riparian
ساحل رودخانه زی
seashores
ساحل دریا
seashore
ساحل دریا
basegram
پیام از ساحل
shorelines
خط ساحل یا خط ساحلی
beached
ساحل شنی
shoreline
خط ساحل یا خط ساحلی
on shore
روی ساحل
offshore
از جانب ساحل
shore
ساحل دریا
beaches
زدن به ساحل
offshore
دور از ساحل
shore duty
خدمت ساحل
beach party
تیم ساحل
coastward
بطرف ساحل
inshore
به طرف ساحل
beach
ساحل شنی
river bank
ساحل رودخانه
river banks
ساحل رودخانه
onshore
واقع در ساحل
beach
زدن به ساحل
shores
ساحل دریا
shores
کرانه ساحل
sandbanks
ساحل شنی
shore
کرانه ساحل
beaches
ساحل شنی
beached
زدن به ساحل
back beach
ساحل جزرو مد
seacoast
ساحل دریا
coast guardsman
ساحل بان
bankside
شیب ساحل
bank revetment
پوشش ساحل
bank protection
ساحل داری
coastwise
درطول ساحل
coastwards
درامتداد ساحل
coastwards
بطرف ساحل
attack group
گروه تک به ساحل
coastward
درامتداد ساحل
backshore
ساحل جزرو مد
sea coast
ساحل دریا
stethe
ساحل رودخانه
backshore beach
ساحل جزرو مد
coral reef
ساحل مرجانی
low lander
ساحل نشین
hard beach
ساحل مستحکم
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
Ivory Coast
کشور ساحل عاج
retracting
دور شدن از ساحل
retracted
دور شدن از ساحل
retract
دور شدن از ساحل
shelf
سراشیب ساحل دریا
roadstead
لنگرگاه دور از ساحل
landing beach
ساحل پیاده شدن
the wares beat the shore
خوردن امواج به ساحل
put out
از ساحل عازم شدن
hinterlands
زمین پشت ساحل
bank line
نخ ماهیگیری وصل به ساحل
bar
خور پیشرفتگی اب به ساحل
bars
خور پیشرفتگی اب به ساحل
ashore
بکنار بطرف ساحل
the waves beats or the shore
امواج به ساحل می کوبد
hinterland
زمین پشت ساحل
waterside
متعلق به کناردریا ساحل
coast defence
سازمان پدافنداز ساحل
bank angle
زاویه شیب ساحل
lee shore
ساحل در معرض باد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com