Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
point
نقطه گذاری کردن ممیز
Other Matches
zeros
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zeroes
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
zero
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
punctuates
نقطه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
floating point notation
نشان گذاری با ممیز شناور
fixed point notation
نشان گذاری با ممیز ثابت
radix point
نقطه ممیز
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
actual decimal point
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
puncuation
نقطه گذاری
punctuation
نقطه گذاری
pointing
نقطه گذاری
punctuation symbol
نماد نقطه گذاری
punctuative
وابسته به نقطه گذاری
dotting
نقطه گذاری
[نقشه فرش]
assumed decimal point
ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
load point
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن
junctions
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
junction
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره
reference point
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
control point
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
triple point
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی
foot spot
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
picture point
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی
bearing
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
ti;me to go
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
pointillism
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری
line of vision
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
switching
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه
fund
سرمایه گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
page
صفحات را نمره گذاری کردن
mark
نمره گذاری کردن علامت
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
wattle
نرده گذاری کردن بستن
marks
نمره گذاری کردن علامت
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
mark
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
marks
هدف نقطه اغاز نقطه فرود
approaches
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approached
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
azimuth
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
verifier
ممیز
surveyor
ممیز
auditor
ممیز
decimal points
ممیز
auditors
ممیز
comptroller
ممیز
discerning
ممیز
radix point
ممیز
distinguished investigated by the
ممیز
auditor general
سر ممیز کل
controller
ممیز
decimal point
ممیز
surveyors
ممیز
scrutineer
ممیز
binary point
ممیز
controllers
ممیز
discriminator
ممیز
speckle
نقطه نقطه یا خال خال کردن
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
fixed point
ممیز ثابت
assessor
ممیز مالیات
slash
نشان ممیز
slashes
نشان ممیز
decimal points
ممیز اعشار
binary point
ممیز دودویی
assumed decimal point
ممیز عاریتی
slashed
نشان ممیز
binary point
ممیز دودوئی
decimal point
ممیز اعشاری
decimal point
ممیز اعشار
fixed point
با ممیز ثابت
discerning minor
صغیر ممیز
floating point
ممیز شناور
floating point
با ممیز شناور
differentiating filter
صافی ممیز
controllers
حسابدار ممیز
indiscerning
غیر ممیز
controller
حسابدار ممیز
marker variable
متغیر ممیز
variable point
با ممیز متغییر
decimal points
ممیز اعشاری
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
fixes
نقطه کردن
fix
نقطه کردن
fleck
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
flecks
خط خط کردن نقطه نقطه کردن
pyramid spot
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز
floating point
ممیز شناور
[ریاضی]
fixed point operation
عملکرد با ممیز ثابت
hexadecimal point
ممیز شانزده شانزدهی
floating point representation
نمایش با ممیز شناور
fixed point representation
نمایش ممیز ثابت
floating point operation
عملیات ممیز شناور
fixed point arithmetic
حساب ممیز ثابت
floating point rutine
روال ممیز شناور
floating point arithmetic
حساب ممیز شناور
octal point
ممیز هشت هشتی
floating point number
عدد با ممیز شناور
floating point constant
ثابت ممیز شناور
floating point operation
عملکردبا ممیز شناور
fixed point number
عدد با ممیز ثابت
indiscerning minor
صغیر غیر ممیز
crossing points
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
flash point
نقطه الوگیری نقطه افروزش
crossing point
نقطه تقاطع نقطه تلاقی
localizes
در یک نقطه جمع کردن
localises
در یک نقطه جمع کردن
localizing
در یک نقطه جمع کردن
localize
در یک نقطه جمع کردن
localising
در یک نقطه جمع کردن
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
holding point
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار
floating point number
اعداد ممیز شناور
[ریاضی]
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
fulcrum
دارای نقطه اتکاء کردن
neutral earth
زمین کردن نقطه صفر
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
roll in point
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
g flops
یک بیلیون عملیات ممیز شناوردر یک ثانیه
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
mooring
نقطه مهار کردن قایق به ساحل
stipple
با نقطه سایه زدن یانقشی ایجاد کردن
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
mined
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mines
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
mine
مین گذاری کردن عمل کردن به صورت مین
staging area
فاصله بین منطقه اماده کردن اتومبیل و نقطه شروع
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com