English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
she was a model of besuty نمونه زیبایی بود
Other Matches
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
sheen زیبایی
inelegance نا زیبایی
kalon زیبایی
beauties زیبایی
pulchritude زیبایی
good looks زیبایی
beauty زیبایی
trimness زیبایی
concinnity زیبایی
aesthetic زیبایی شناختی
constructivism ضد زیبایی شناسی
aestheticism زیبایی گرایی
aesthetically وابسته به زیبایی
esthetician زیبایی شناس
aesthetically زیبایی شناختی
aesthetic وابسته به زیبایی
glee زیبایی کامیابی
aesthetics زیبایی شناسی
prettiness زیبایی عاریتی
picturesqueness زیبایی روشنی
there is no style about her سرووضعش زیبایی
aesthete زیبایی گرا
beauty salon سالن زیبایی
esthete زیبایی گرا
elegance زیبایی وقار
gracing زیبایی خوبی
aesthetician زیبایی شناس
beauty spot خال زیبایی
grace زیبایی خوبی
graced زیبایی خوبی
beauty spots خال زیبایی
esthetics زیبایی شناسی
salon سالن زیبایی
esthetic زیبایی شناختی
salons سالن زیبایی
graces زیبایی خوبی
aesthetes زیبایی گرا
body building ورزش زیبایی اندام
body-building ورزش زیبایی اندام
aphrodite الههء عشق و زیبایی
plastic surgery جراحی ترمیمی و زیبایی
psyche شاهزاده زیبایی که " کوپید"
seeming فاهر نما زیبایی
unprompted دارای زیبایی طبیعی
saloons سالن زیبایی رستوران
saloon سالن زیبایی رستوران
illness faded her beauty ناخوشی زیبایی اوراکاست
aesthetics زیبایی گرایی مبحث
venus الهه عشق و زیبایی
a beauty and an elegance beyond [ without] compare زیبایی و ظرافتی بی مقایسه
queen of love زهره نام الهه زیبایی
ripe beauty زیبایی زنی که رشد کرده است
The jewels were laid out beautifully. جواهرات رابطرز زیبایی چیده بودند
adonic جوان زیبایی که معشوق ونوس بود
aestheticism زیبایی پرستی علاقمندی به هنرهای زیبا
maenad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
passe دوره زیبایی و عنفوان جوانی را گذرانده
menad حوری زیبایی که ملازم دیونیسوس بوده
Is there a beauty salon in the hotel? آیا سالن زیبایی در هتل هست؟
pinup girl دختر زیبایی که عکسهایش به دیوار اویخته شود
fucus رنگی که برای زیبایی پوست بکار میرود
Industrial Aesthetic [سیستم زیبایی شناختی ساختمان های صنعتی]
adonis جوان زیبایی که مورد علاقه افرودیت بود
grace note نتی که به اهنگ برای زیبایی اصلی اضافه میگردد
City Beautiful [جنبش طراحان، محوطه سازان آمریکایی در دفاع از زیبایی شهرها]
wampum صدف براق و زیبایی که سرخ پوستان امریکایی بجای پول مصرف میکردند
Japonaiserie [از بعد از نیمه قرن نوزدهم میلادی طراحی ژاپنی متاثر از فرهنگ غرب بویژه در صنایع دستی و زیبایی شناسی بوجود آمد.]
to pink out leather چرم را برای زیبایی سوراخ سوراخ کردن
ensample نمونه
strickle نمونه
representative نمونه
copyslip نمونه
types نمونه
paradigms نمونه
patterns نمونه
breadboard نمونه
calligraph نمونه
paradigm نمونه
representatives نمونه
foretype نمونه
forme نمونه
specimen نمونه
sampling نمونه
format نمونه
formats نمونه
exemplar نمونه
exemplars نمونه
module نمونه
examples نمونه
example نمونه
modules نمونه
paragons نمونه
paragon نمونه
type نمونه
typed نمونه
specimens نمونه
modelled نمونه
modeled نمونه
progenitors نمونه
progenitor نمونه
schemata نمونه
schema نمونه
sample نمونه
precedents نمونه
sampled نمونه
models نمونه
instance نمونه
copies نمونه
copied نمونه
precedent نمونه
typicalness نمونه
pattern نمونه
copy نمونه
model نمونه
instances نمونه
copying نمونه
by the square مطابق نمونه
per sample طبق نمونه
breadboard نمونه تابلویی
ladle samble نمونه پاتیل
foretype نمونه قبلی
for example برای نمونه
core sample نمونه استوانهای
coring نمونه گیری
free sample نمونه مجانی
exemplum مثال نمونه
exemplarily بطور نمونه
exemplification نمونه اوری
holotype نمونه شاخص
g نمونه معیار
emulator نمونه ساز
emulation نمونه سازی
typal شبیه نمونه
specimen signature نمونه امضاء
sight form نمونه رصد
screamer نمونه بسیارخوب
samplery نمونه گیری
samplery نمونه برداری
sample size بزرگی نمونه
sample size حجم نمونه
tokenism نمونه کاری
work sample نمونه کار
test specimen نمونه ی ازمایش
test specimen نمونه ازمایش
typical galaxy کهکشان نمونه
test specimen نمونه ازمایشی
typical sample نمونه نوعی
test piece نمونه ازمایشی
typicality نمونه علامت
typification تعیین نمونه
unknown sample نمونه مجهول
test model نمونه ی ازمایش
vial شیشه نمونه
sample distribution توزیع نمونه
sample data داده نمونه
sample cell فرف نمونه
probability sample نمونه احتمالاتی
pilot production تولید نمونه
pilot plant کارخانه نمونه
pilot plant کارگاه نمونه
tokenism نمونه نمایی
pattern making نمونه سازی
type of use نمونه کاربرد
patterning نمونه سازی
protoplast نمونه اصل
prototyping ساخت یک نمونه
test piece نمونه ازمایش
portfolio نمونه محصول
representative sample نمونه معرف
reference pilot نمونه مرجع
random sample نمونه تصادفی
quota sample نمونه سهمیه
phony مدل یا نمونه
demo نمونه نمایشی
prototypes نمونه ازمایشی
archetype نمونه اولیه
cells فرف نمونه
prototypes نمونه نخستین
samplers نمونه بردار
typical یک نمونه بارز
typical نمونه نوعی
prototype نمونه اولیه
prototype نمونه نخستین
prototype نمونه ازمایشی
prototypes نمونه اولیه
archetypes نمونه اولیه
cell فرف نمونه
typifying نمونه دادن
typify نمونه بودن
typify نمونه دادن
typifies نمونه بودن
typifies نمونه دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com