English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
representative sample نمونه معرف
Other Matches
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampling نمونه گیری برداشت نمونه
representatives معرف
references معرف
referee معرف
identifier معرف
representative معرف
identification معرف
signal letters معرف
refereeing معرف
call sign معرف
refereed معرف
reagent معرف
call signs معرف
reference معرف
referees معرف
undisturbed sample نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
universal identifier معرف جامع
key note معرف مایه
address call sign معرف ادرس
ship designation معرف ناو
designator code کد معرف یگان
call sign معرف رادیویی
call signs معرف رادیویی
radio call sign معرف رادیویی
collective call sign معرف عمومی
net call sign معرف شبکه
use معرف گره , نورو...
identification code رمز معرف یکان
radio call sign معرف ایستگاه رادیویی
net call sign معرف رادیویی شبکه
net authentication اعلام معرف در شبکه
tactical call sign معرف رادیویی تاکتیکی
acropolis نام دژ معرف اتن
collective call sign معرف مشترک یکانها
acknowledges اعلام معرف کردن
acknowledging اعلام معرف کردن
acknowledge اعلام معرف کردن
acknowledgment اعلام معرف اعتراف
uses معرف گره , نورو...
authentication equipment وسایل تعیین معرف
authentication system سیستم تعیین معرف
corrupt معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupting معرف خطاها به داده یا برنامه
corrupts معرف خطاها به داده یا برنامه
genotype نوع معرف و نماینده یک جنس
corrupted معرف خطاها به داده یا برنامه
master of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
symbol نشانه یا تصویری که معرف چیزی است
identifier کلمهای که معرف بلاک یا فایل است
masters of ceremonies متصدی تفریحات یا معرف نطاق جلسه
group مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
groups مجموعهای از کاربران که با یک نام معرف شده اند
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
card ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
cards ترکیبی از سوراخهای پانچ شده که معرف حروف روی پانچ کارت است
reference sheet برگ تعیین محل یکان برگ معرف
option key [یک کلید معرف روی بعضی ازصفحات کلید]
designation عنوان یکان یاشخص معرف یکان
dopes معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
authentication تعیین نشانی تعیین معرف کردن
dope معرف یک ماده شیمیایی خاص به یک ماده
designations عنوان یکان یاشخص معرف یکان
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
types نمونه
paradigm نمونه
strickle نمونه
progenitor نمونه
patterns نمونه
pattern نمونه
specimens نمونه
format نمونه
formats نمونه
exemplar نمونه
exemplars نمونه
specimen نمونه
ensample نمونه
module نمونه
sampling نمونه
modules نمونه
foretype نمونه
paragon نمونه
paradigms نمونه
representative نمونه
representatives نمونه
breadboard نمونه
calligraph نمونه
type نمونه
typed نمونه
example نمونه
examples نمونه
copyslip نمونه
paragons نمونه
forme نمونه
sampled نمونه
models نمونه
precedent نمونه
sample نمونه
modelled نمونه
modeled نمونه
instances نمونه
schema نمونه
copy نمونه
copies نمونه
copied نمونه
typicalness نمونه
precedents نمونه
copying نمونه
model نمونه
instance نمونه
schemata نمونه
progenitors نمونه
exemplum مثال نمونه
ladle samble نمونه پاتیل
free sample نمونه مجانی
portfolio نمونه محصول
patterning نمونه سازی
per sample طبق نمونه
foretype نمونه قبلی
for example برای نمونه
exemplification نمونه اوری
coring نمونه گیری
by the square مطابق نمونه
samplery نمونه برداری
breadboard نمونه تابلویی
emulation نمونه سازی
emulator نمونه ساز
biased sample نمونه سودار
exemplarily بطور نمونه
core sample نمونه استوانهای
g نمونه معیار
test specimen نمونه ی ازمایش
unknown sample نمونه مجهول
vial شیشه نمونه
sample size بزرگی نمونه
sample size حجم نمونه
work sample نمونه کار
sample distribution توزیع نمونه
tokenism نمونه نمایی
sample data داده نمونه
sample cell فرف نمونه
tokenism نمونه کاری
samplery نمونه گیری
typification تعیین نمونه
screamer نمونه بسیارخوب
test specimen نمونه ازمایش
test specimen نمونه ازمایشی
test piece نمونه ازمایش
test piece نمونه ازمایشی
test model نمونه ی ازمایش
typical galaxy کهکشان نمونه
typical sample نمونه نوعی
specimen signature نمونه امضاء
typicality نمونه علامت
sight form نمونه رصد
typal شبیه نمونه
reference pilot نمونه مرجع
phony مدل یا نمونه
pattern making نمونه سازی
type of use نمونه کاربرد
holotype نمونه شاخص
pilot model نمونه ازمایشی
pilot plant کارگاه نمونه
pilot plant کارخانه نمونه
random sample نمونه تصادفی
quota sample نمونه سهمیه
prototyping ساخت یک نمونه
protoplast نمونه اصل
probability sample نمونه احتمالاتی
pilot production تولید نمونه
sampler نمونه بردار
typical نمونه نوعی
prototype نمونه اولیه
sampling نمونه گیری
prototype نمونه نخستین
prototype نمونه ازمایشی
modeling نمونه سازی
standards نمونه قانونی
typical یک نمونه بارز
sampling نمونه برداری
prototypes نمونه ازمایشی
samplers نمونه بردار
prototypes نمونه اولیه
prototypes نمونه نخستین
standard نمونه قانونی
typified نمونه دادن
cells فرف نمونه
gauges سنجیدن نمونه
gauged سنجیدن نمونه
gauge سنجیدن نمونه
parable قیاس نمونه
pieces سکه نمونه
piece سکه نمونه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com