English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
narwal نهنگ دریایی قطب شمال
narwhal نهنگ دریایی قطب شمال
narwhale نهنگ دریایی قطب شمال
Other Matches
manatee نهنگ کوچک دریایی
Brit جانوران ریز دریایی که خوراک نهنگ و ماهیان بزرگاند
Brits جانوران ریز دریایی که خوراک نهنگ و ماهیان بزرگاند
leviathans جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
leviathan جانور بزرگ دریایی که درکتاب عهد عتیق نام برده شده نهنگ
whale man صیاد نهنگ نهنگ گیر
northing عرض شمالی انحراف به سوی شمال شمال شبکه
northwest شمال غرب شمال غربی
north west شمال غرب شمال غربی
north-east شمال شرقی در شمال شرق
northeast شمال شرقی شمال شرق
north-west شمال غربی در شمال غرب
north by cast میان شمال و شمال شرقی
north east شمال شرق شمال شرقی
north north east میان شمال و شمال خاور
seabee گردان ساختمان دریایی گردان مهندسی دریایی مخصوص ساختن پایگاه ولنگرگاه یکان استحکامات دریایی
holarctic وابسته به ناحیه قطب شمال منطقه قطب شمال
bull whale نهنگ نر
cetus نهنگ
alligators نهنگ
whale نهنگ
alligator نهنگ
ceti نهنگ
whales نهنگ
midshipman افسر پایین رتبه نیروی دریایی دانشجوی سال دوم دانشکده دریایی
piratic درخوردزدان دریایی مربوطبه دزدان دریایی مبنی بردزدی
flukes انتهای دم نهنگ
train oil روغن نهنگ
sperm whale نهنگ عنبر
sperm whales نهنگ عنبر
fluke انتهای دم نهنگ
whalers نهنگ گیر
gavial نهنگ هندی
bull whale نهنگ ماده
whaling شکار نهنگ
whaler نهنگ گیر
whale calf بچه نهنگ
baleen استخوان نهنگ
petty officer معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
kites کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
oceanography تهیه نقشههای دریایی و نقشه برداری دریایی
running lights فارهای شناور دریایی چراغهای راه دریایی
petty officers معاون افسرنگهبان دریایی درجه دارنیروی دریایی
pilot chart نقشههای راهنمای دریایی نقشه ناوبری دریایی
kite کایت دریایی هدف کش دریایی غوطه وردر اب
whalers قایق صید نهنگ
whaler قایق صید نهنگ
whale نهنگ صید کردن
sea cow نهنگ اسب ابی
whale line طناب نهنگ گیری
whale blow نهنگ ها اب را به بیرون می دمند
whales نهنگ صید کردن
blobber چربی یاپیه نهنگ
chine عضو طولی در کنار بدنه شناورهای دریایی یاهواپیماهای دریایی که محل برخورد سطوح فوقانی وتحتانی میباشند
flitch تکه مکعب پیه نهنگ
sea mark راهنمای دریایی :چراغ یافانوس دریایی
sea cucumber حلزون دریایی از جنس راب دریایی
stadimeter مسافت یاب دریایی الیداد دریایی
whalebone استخوان ارواره نهنگ عاج تمساح
finback بالن یا نهنگ سواحل اقیانوس اطلس
tallow پیه نهنگ وغیره که برای شمع سازی بکارمیرود
sea power قدرت دریایی منظور کشوری است که بادریا ارتباط ویژه دارد ودارای نیروی دریایی قوی است
convoy joiner ناوهای منفردی که به کاروان دریایی پیوسته اند ناوهای متفرقه اضافی درستون دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
marines تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
marine تفنگداران دریایی تکاوران دریایی
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
naval activity تاسیسات دریایی قسمت دریایی
task unit نیروی واگذار کننده ماموریت دریایی یکان یا بخشی ازگروه ماموریت دریایی که زیر امر فرمانده گروه قرارمی گیرد
attack director وسایل محاسباتی سیستم کنترل اتش دریایی وسیله هادی تک اتش دریایی
whaleboat قایق موتوری یا پارویی درازو باریک مخصوص صید نهنگ و غیره
summary areas مناطق اطلاعاتی دریایی مناطق یاد شده در خلاصه وضعیت دریایی
light lists کتابهای راهنمای محل فارهای دریایی فهرست راهنمای چراغهای دریایی
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
maritime ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
naval aviation قسمت هوایی نیروی دریایی هواپیمایی نیروی دریایی
rear commodore سرپرست کاروان دریایی جانشین فرمانده کاروان دریایی
bureau of naval personnel اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
light period دوره تناوب روشنایی چراغ دریایی دوره تناوب روشن شدن فار دریایی
crash position indicator برج اعلام محل وقوع سوانح دریایی برج مراقبت سوانح دریایی
convoy commodore فرمانده ستون دریایی فرمانده کاروان دریایی
naval gunfire تیراندازی توپخانه دریایی اتش توپخانه دریایی
Marine Corps نیروی تکاوران دریایی نیروی تفنگداران دریایی
north در شمال
north شمال
northerly شمال
north <adj.> شمال
north-eastern از شمال خاوری
north روبه شمال
northerner اهل شمال
north western شمال غربی
north باد شمال
the north pole قطب شمال
northwestern شمال غربی
north-western شمال غربی
northerly به سمت شمال
northerners اهل شمال
NW شمال غربی
north-eastern رو به شمال شرق
northbound عازم شمال
Libya شمال افریقا
north-east شمال شرق
arctic قطب شمال
North Pole قطب شمال
magnetic north شمال مغناطیسی
compass rose شمال نما
north-easterly شمال شرقی
north easterly شمال شرقی
northwardly سوی شمال
epsilon bootis رایت شمال
northeastern شمال شرقی
northeast شمال خاوری
north wind باد شمال
north west شمال باختر
north east در شمال خاور
northeastward شمال شرقی
north east شمال خاور
north-west شمال غرب
ina northerly direction سوی شمال
arcturus نگهبان شمال
grid north شمال شبکه
compass north شمال مغناطیسی
northwest شمال باختری
northern ساکن شمال
true north شمال حقیقی
true north شمال جغرافیایی
true north شمال واقعی
north-westerly در شمال باختر
north-westerly شمال غربی
north westerly در شمال باختر
north westerly شمال غربی
crash locator beacon برج اعلام سوانح دریایی برج تعیین محل سوانح دریایی
convoy schedule برنامه کلی حرکت ستون دریایی برنامه حرکت کاروان دریایی
convoy routing تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
northeastern مربوط به شمال شرقی
northward بسوی شمال شمالا
magnetic north pole قطب شمال مغناطیسی
ina northerly direction بطرف شمال شمالا
Nordic وابسته به شمال اروپا
compass north شمال قطب نما
ice foot دیواره یخ درنواحی شمال
northwester باد شمال غربی
north easter باد شمال خاور
northwester طوفان شمال غربی
northwards بسوی شمال شمالا
rubicon رودی در شمال ایتالیا
northwestwards بطرف شمال غربی
northwardly بطرف شمال شمالی
norther بیشتر بطرف شمال
northeastward بطرف شمال شرقی
northeaster نسیم شمال شرقی
northeaster باد شمال خاوری
smew مرغابی شمال اروپاواسیا
north wester باد شمال باختر
north light roof بام شمال نور
celestial north pole قطب شمال عالم
north-eastern به سوی شمال شرق
northernmost دورترین محل در شمال
Flemish Mannerism انقلاب شمال اروپا
NW مخفف شمال غرب
Arctic Circle مدار قطب شمال
upstater اهل شمال استان
lemming موش صحرایی قطب شمال
low dutch زبان شمال المان و هلندی
arctic وابسته بقطب شمال سرد
moorish وابسته به اهالی شمال افریقا
uptown واقع در محلات شمال شهر
piedmont ناحیهای در شمال غربی ایتالیا
barbary کشوران اسلامی شمال افریقا
lemmings موش صحرایی قطب شمال
moor اهل شمال افریقا مسلمان
moored اهل شمال افریقا مسلمان
moors اهل شمال افریقا مسلمان
polar وابسته به قطب شمال وجنوب
euroclidon بادطوفانی شمال شرقی درمدیترانه
steelhead ماهی ازاد شمال امریکا
north-eastern وابسته به شمال شرق ایالات متحده
The aircrafts was flying in a northerly direction. هواپیما در جهت شمال حرکت می کرد
inkberry درخت خاص شمال شرق امریکا
laplander اهل در شمال اسکاندیناوی زبان لایلاندی
bald eagles نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
shaman کشیش یاکاهن یاجادوگرمردم قدیم شمال اسیاواروپا
bald eagle نوعی عقاب که در شمال امریکا زندگی میکند
fox grape انگور ترش نواحی شمال شرقی امریکا
troy شهر تروا در شمال غربی اسیای صغیر
declination مقدار تفاوت بین شمال واقعی و مغناطیسی
white crappie ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell
trouvere شاعر رزمی شمال فرانسه در سده یازدهم
commandant of marine corps فرمانده نیروی تکاوران دریایی فرمانده نیروی تفنگداران دریایی
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
convoy route مسیر حرکت ستون دریایی مسیر حرکت کاروان دریایی
sofar سیستم مسافت یابی صوتی دریایی نوعی روش مسافت یابی صوتی دریایی
lobster خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
lobsters خرچنگ دریایی گوشت خرچنگ دریایی
gadwall اردک قهوهای و سیه فام شمال اروپا و امریکا
Nahavand شهر نهاوند [در شمال غربی ایران نزدیک همدان]
new england نام شش ایالت در شمال خاوراتازونی در امتداداقیانوس اهالی انراگویند
Expressionism [جنبش هنرمندان شمال اروپا بخصوص در آلمان و هلند]
English style [نوعی سبک قرن بیستم در انگلستان و شمال آمریکا]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com